گفتگو: فرزانه صدقی- عکس: بهنام یاوری
دكتر منوچهر قارونی 29 آذر سال 1328 در شهر تهران متولد شده است.
او دوران ابتدایی اش را در دبستان رشدیه و تحصیلات متوسطهاش در رشته طبیعی را در دبیرستان البرز گذرانده است.
او همچنین تحصیلات عالیاش در رشته پزشكی را سال 1347 در دانشكده پزشكی دانشگاه تهران آغاز كرد.
او سال دوم دانشگاه (1349) در سن 21 سالگی با همسرش (خانم دکتر پریوش ابراهیمی؛ عضو هیات علمی رشته ایمونولوژی دانشگاه آزاد اسلامی تهران) ازدواج کرد.
حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای علی (جراح ومتخصص گوش و حلق و بینی) و حسام (متخصص داخلی) است.
دکتر منوچهر قارونی سال 1354 پس از فارغ التحصیلی از دانشكده پزشكی دانشگاه تهران عازم خدمت سربازی شد؛ او سربازی اش را در بوشهر و پایگاه ششم شکاری گذرانید.
پس از آن او در سال 1356 در امتحان تخصصی شرکت کرد و در سال 1360 موفق به اخذ تخصص رشته قلب از دانشكده پزشكی دانشگاه تهران شد. سپس تحصیلات فوقتخصص خود را در رشته آنژیوگرافی دانشگاه علوم پزشكی تهران بیمارستان امام در سال 1362 به پایان رساند.
ایشان هم اكنون به عنوان استاد و رییس بخش قلب و عروق بیمارستان امیر اعلم مشغول به كار است.
رییس بیمارستان امیراعلم (1372تا1376)، رییس بخش قلب و عروق بیمارستان امیراعلم تهران (از سال 1380تاکنون)، عضو كمیسیون پزشكی دانشگاه علوم پزشكی تهر ان، عضو كمیسیون بیماریهای واگیردار وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكی، كارشناس سالمندان و معلولین (بانوان نیكوكار)، كارشناس عالی دادگاههای بدوی و عالی نظام پزشكی، كارشناس عالی دادگاههای پزشكی قانونی، كارشناس عالی دادگاههای بدوی و عالی دادگستری، مشاور علمی صدا و سیما، چاپ و انتشار بیش از 40 مقاله بینالمللی، تالیف 10 کتاب و ترجمه 45 کتاب پزشکی از جمله سوابق اجرایی و علمی او طی این سالها محسوب می شود؛ اطلس الکترو کاردیو گرافی، بیماریهای ایسکمیک قلب وعروق، ایمونو لوژی و قلب، بیماریهای مادرزادی قلب از جمله مهمترین کتابهای تالیف شده او به شمار میآید.
آقای دکتر چی شد که رشته پزشکی و تخصص قلب و عروق را برای تحصیل انتخاب کردید؟
من از دوران کودکی علاقه خیلی زیادی به رشته پزشکی و تخصص بیماریهای قلبی داشتم.
کلاس یازدهم دبیرستان روی تمام دفترها و کتابهایم عنوان دکتر منوچهر قارونی، متخصص قلب و عروق را نوشته بودم.
من از آن زمان همیشه به این فکر بودم که روزی متخصص قلب و عروق بشوم. عاقبت این علاقه زیاد باعث شد من رشته پزشکی و گرایش قلب و عروق را برای ادامه تحصیل انتخاب کنم.
همیشه دوستان و همکارانم به من می گویند تو تنها کسی هستی که از ابتدا می دانستی چه رشتهای را انتخاب کنی، ما تا پایان گرفتن مدرک دکترایمان نمی دانستیم چه رشتهای را انتخاب کنیم.
آیا مشوق خاصی هم برای انتخاب این رشته تحصیلی داشتید؟
هیچکس مشوق من نبود. پدر و مادرم حتی نمی دانستند من کلاس چندم هستم. البته زمانی که کنکور ثبت نام کردم فهمیدند که من کلاس چندم هستم.
سایر اعضای خانواده پدری تان چطور دنبال رو رشته تحصیلی شما بودند؟
خواهرم به رحمت خدا رفته است. برادرمم هم اکنون به عنوان مهندس در شهرداری کرج مشغول به فعالیت است.
هیچ وقت از اینکه رشته پزشکی و تخصص قلب را انتخاب کردید پشیمان نشدهاید؟
هیچ وقت از اینکه چنین رشتهای را انتخاب کرده ام پشیمان نشدهام.
اگر این امکان وجود داشته باشد و به گذشته برگردید دوباره این رشته را انتخاب می کنید؟
بله. حتما اگر باز هم دوباره به دنیا بیاییم، رشته پزشکی و تخصص قلب و عروق را انتخاب خواهم کرد.
چرا؟ مگر تخصص قلب و عروق چه جذابیت و زیبایی دارد که شما را مجذوب خود کرده است؟
قلب به قدری زیباست که عملکرد هر قسمت آن برای خود دنیای ویژه و پر رمز و رازی دارد. قلب به عنوان عضو ایثارگر و فداکار از هفته دوم و سوم جنین شناسی تا 120 سالگی انسان بدون هیچگونه استراحت و ایجاد و قفهای در کارش، نقش خون رسانی به تمام اعضای بدن را ایفا می کند.
فعالیت قلب از خلقت عجیبی برخوردار است. رشته قلب فقط مربوط به قلب نیست. تمام رشتهها به نحوی با این رشته در ارتباط هستند.
داشتن قلب، سیستم گوارشی، کلیه، ریه سالم مستلزم این است که فرد از قلب سالم و خوبی برخوردار باشد.
اگر قلب دچار اشکال شود تمام سیستمهای بدن دچار مشکل می شود. امروزه وسعت کارکرد این عضو باعث شده تا گرایشها و تخصصهای مختلفی در رشته قلب و عروق به وجود آید و کتابهای تخصصی ویژهای پیرامون هر یک از اعضای قلب چاپ شود.
نوار قلب، اکو، معاینههای قلبی، بیماریهای دریچهای قلب، سکته قلبی، ضربان قلب، بیماریهای مادرزادی، بیماریهای اکتسابی و....هریک دنیای خاص خودشان را دارند بنابراین هریک از این قسمتها می تواند متخصص ویژهای داشته باشد.
در حقیقت قلب یک رشته نیست. مجموعهای از رشتهها است.
دنیای بدون تخصص قلب و عروق چه دنیایی می تواند باشد؟ اصلا مفهومی می تواند داشته باشد؟
امروزه قبل از انجام هر عمل جراحی و هر اقدام تهاجمی مانند آندوسکوپی ریه و گوارش ابتدا باید دکتر قلب به عنوان مشاور نظر خودش را ارایه دهد که آیا بیمار تحمل انجام این کار را دارد یا خیر بنابراین تمام کارهای پزشکی به نوعی با این رشته در ارتباط هستند.
قطعا ذهنیت یک متخصص قلب و عروق تفاوت زیادی با سایر متخصصها دارد، لطفا در این خصوص هم توضیحاتی به بفرمایید.
به عنوان مثال کسی که متخصص ریه است کار زیادی با قلب ندارد. فقط ریه بیماران را بررسی می کند اما بیماری قلبی، ریه را هم درگیر می کند. بیماری قلبی و سکته قلبی، کبد را هم درگیر می کند بنابراین قلب یک عضوی تلاشگر، ایثارگر است که حتی اگر 30 درصدش هم تحلیل برود باز سعی می کند کار خون رسانی به تمام اعضای بدن را انجام دهد.
رمز داشتن یک قلب سالم چیست و مردم برای داشتن یک قلب تندرست چه باید بکنند؟
نخست اینکه حسادت نکنند. زندگی مانند میهمانی می ماند. هیچ وقت چشممان به غذای خودمان نیست. چشم مان مدام به غذای بغل دستی مان است که ران مرغش بزرگتر از مال ما است.
این مساله شاید در وهله اول خنده دار باشد اما واقعا زندگی همینطور است هیچکس قدر آن نعمتهایی که خداوند به او عطا کرده است، نمی داند.
مدام دنبال چیزهایی است که ندارد و برای به دست آوردن آن تلاش می کند. در این فاصله ممکن است از بین برود. یک انسان باید خواستگاه و جایگاه خودش را مشخص کند.
یک کارمند یک اداره نهایتا باید خواستگاه اش رییس یک اداره نه یک وزارتخانه باشد. همیشه انسانها فکر میکنند سالم بودن حق مسلم و خدا دادیشان است.
هیچ وقت در شادی و خوشی خدا خدا نمی کنند بلکه هنگام عزا، ناراحتی و غم به یاد خدا می افتد. شکستهای اجتماعی هم خیلی در این زمینه موثر است.
در صورتی که انسان باید بداند هر شکستی پایه پیروزی است. من در دانشگاه به دانشجویانم می گویم که زندگی مانند دوی ماراتن است.
برنده کسی است که 100 متر آخر را بدود. ممکن است هم اکنون خیلیها از شما جلوتر باشند اما شاید شما فعالیت مستمر و مداومی داشته باشید. برنده کسی است که 100 متر آخر زندگی را بدود.
آیا شما هم معتقدید قلب مظهر عشق است؟
بعد از عشق، دل بیشترین کلمهای است که شعرا در شعرهایشان به کار برده اند. این امر نشان می دهد که دل با هر اضطراب و هیجانی (چه خوب و چه بد) به تپش در می آید به همین دلیل قدما مرکز عشق را قلب می دانستند زیرا هنگام دوری، عشق و فراق، قلب به تلاطم می افتد.
این شعر «کاش بیایی تو از سفر تا من به شوق در گشودن پر در بیاورمای نازنین دلبر» مصداق این تفکر است.
همه تصور می کنند که قلب مرکز احساسات آدمی است در حالی که مغز مرکز احساسات به حساب می آید اما قلب به هیجان در می آید.
در صحبتهایتان اشارهای به استرس و اضطراب و نقش آن بر سلامت قلب داشتید، اضطراب و هیجانهای دنیای پرتلاطم جامعه شهری چه تاثیری می تواند به روی قلب داشته باشد؟
امروزه افزایش استرس و اضطراب و هیجان مردم در کلانشهرها باعث شده مرگ و میر ناشی از سکته مغزی بعد از تصادفها بیشترین آمار مرگ و میر را به خود اختصاص دهد.
در جامعه شهری کودکان هنوز یک سالشان نشده است که والدینشان به فکر کنکور و دانشگاه شان هستند.
بچهها به جای بازی فوتبال در کوچهها مدام با معلمهای موسیقی، زبان و .... سر و کله می زنند.
بچههای کلانشهرها به گونهای بار می آیند که مدام در حال دویدن و استرس باشند. ما همه بدون اینکه بدانیم مدام در حال دویدن و کسب آسایش هستیم اما در مقابل تمام این دوندگیها آسایشی نداریم.
در نتیجه تمام این هیجانها و استرسهای روزانه دنیای شهری می تواند سلامت قلب انسانها را نشانه بگیرد.
در حال حاضر بیشترین مشکلهای بیماران قلبی در ایران مربوط به چه بیماریهایی است؟
بیماری سکته قلبی در اولویت همه این مشکلها قرار دارد؛ رگهای انسان پس از تولد مدام شروع به تنگ شدن می کنند.
در حال حاضر رگ اکثر مردم تنگ است اما وقتی این تنگی به 75 درصد رسید، تازه علایمش ظاهر می شود.
ابتدا انسان تصور می کند که معده اش درد دارد به خصوص وقتی باد گلو می کند و سبک می شود، با خود می گوید به خاطر آش رشتهای است که خورده ام.
لوبیایش ناپز بوده این گونه شده ام یا دست دردش را به آرتروز گردن ارتباط می دهد.
فرد این علایم را ابتدا تشخیص نمی دهد اما تمام این نشانهها هنگام فعالیت، عصبانیت، خوردن غذای سنگین اتفاق می افتد که همگی مربوط به قلب است.
حتی گاهی اوقات پزشکان نیز با توجه به توضیحهای بیماران گول می خورند در حالی که اصلا این درد ربطی به معده ندارد. دکتر معالج باید از بیمار بپرسد آیا این معده هنگام دعوا و مرافه با خانم خانه هنگام خرجی درد می گیرد؟
آیا هنگامی که دنبال اتوبوس می دود درد می گیرد؟ آیا هنگامی که پاچه می خورد درد می گیرد؟ یقینا این علایم مربوط به بیماری قلبی است.
هر دردی از ناف به بالا و از فک تحتانی به پایین (چه در جلو و چه در پشت) در مردهای بالای 40 سال را باید از لحاظ ایسکمیهارت رزمی مورد بررسی قرار دهیم.
پس از سکته قلبی، بیماریهای روماتیسمی، دریچهای یا ابتلا به میوکاردیت بر اثر یک سرماخوردگی ساده از مهمترین مشکلهای بیماران قلبی در ایران به شمار می رود.
قطعا زندگی کم تحرک شهری نیز باعث دو چندان شدن این بیماریها می شود؟
بله این مساله خیلی مهم است. حدود 40 تا 50 سال پیش زمانی که من دانشجو بودم سکته قلبی در ایران خیلی نادر بود. بیشتر بیماران روماتیسم قلبی داشتند.
شاید بیماری سکته قلبی در بین افراد 90 ساله رخ می داد. اگر نگاهی به تاریخ داشته باشیم اکثر پادشاهان ایرانی بر اثر بیماری قولنج مرده اند. قولنج همان سکته قلبی بود.
مثلا سلطان محمد خوارزم شاه زمانی که از سپاه مغول شکست می خود به جزیره آبسکون( جزیرهای در دریای کاسپین) پناه می برد و در آنجا بر اثر قولنج می میرد.
متاسفانه امروزه به دلیل تغییر ذائقهها و نوع تغذیه مردم میزان سکته قلبی در ایران زیاد شده است. دیگر تغذیه مردم به دلیل مشغلههای کاری زن و مرد از خورشتهای ایرانی به فست فودها تغییر پیدا کرده و بچههای امروزی هم با همین ذائقهها بزرگ شده اند.
از سوی دیگر مدام کودکان را در مرض استرس قرار می دهیم که حتما باید درس بخوانند تا شاگرد اول بشوند و آنها را با همسن و سالانش مقایسه می کنیم. مثلا می گوییم دخترخاله ات شاگرد اول شد اما تو نشدی.
مدام به او استرس می دهیم. در مدرسه نیز معلم مدام با سختگیریهایش به کودک استرس وارد می کند. گاهی این سختگیریها باعث احساس حقارت کودک و در نتیجه افسردگی او می شود.
بعد همین کودک بزرگ شده و وارد جامعه می شود. دنبال کسب و کار می رود. از آنجایی که همه نمی توانند وارد دانشگاه شوند، احساس شکست می کند.
شکستهای پشت سرهم، زندگی شهری، ترافیک، برخوردهای احساسی و عاطفی همه این مسایل باعث می شوند رگ قلب تنگ شود. بچههای امروزی 5تا 6 کیلو چاق تر از کودکان 40 سال پیش هستند.
بچههای امروز همه به فکر انجام کارهای فکری هستند. مدام پای کامپیوتر نشسته اند . پای کامپیوتر بازی میکنند، غذا می خورند.
در گذشته شاید از هر 10 نفر کسی مبتلا به بیماری دیابت و مرض قند می شد اما امروزه از هر 4 نفر یک نفر مبتلا به دیابت می شود.
همه این عوامل باعث شده امروزه فشار خون افزایش یابد و یک جوانی که مملکت خرجش کرده تا مهندس ،کارمند، مکانیک خوب و .... شود با یک سکته قلبی مفت به زیر خاک برود.
در این بین آلودگی هوا در ماه آبان و آذر نیز این بیماریها را تشدید می کند، اینطور نیست؟
تابستانها ریزگرد و زمستانها هم گازهای مونوکسید و خطرناک وضعیت بیماری بیماران قلبی را به خطر می اندازد. این بیماران باید مراقب باشند در این ایام بیرون از منزل نروند.
متاسفانه یکی از باورهای غلط کشور ما زمان انجام ورزش است که عنوان می شود حتما ورزش را صبح زود انجام دهیم( بدترین زمان). ورزش باید بین ساعت 10تا 11 ظهر انجام شود.
هیچ وقت صبح زود برای ورزش مناسب نیست زیرا قلب هنوز آمادگی ندارد. شما اگر صبح سوار ماشین بشوید و 100 کیلومتر بروید به موتور ماشین فشار آورده اید.
ورزشکاران هم وقتی می خواهند وارد زمین فوتبال شوند اطراف زمین خودشان را گرم می کنند به خاطر اینکه قلب به آمادگی لازم برسد.
صبح خیلی زود مثلا ساعت 5 تا 6 صبح اصلا مناسب انجام ورزش نیست ممکن است در همان موقع خدای ناکرده فرد دچار سکته قلبی شود.
بهترین زمان ورزش از ساعت 12 ظهر تا 4 بعد از ظهر است. در مواقعی هم که هوای شهرهای بزرگ کثیف و آلوده است فرد باید در داخل سالن ورزش کند.
جدیدترین روشها و فناوری حوزه قلب و عروق برای درمان بیماران کدامند؟ فرایند رشد و تكوین این روشها و فناوریها را در ایران در مقایسه با كشورهای پیشرفته چگونه ارزیابی می كنید؟
امروزه ما در کشورمان چیزی کم و کسر از نظر امکانات و مراکز تحقیقاتی و متخصص قلب و عروق نداریم.
به طوری که بسیاری از افراد برای درمان از خارج کشور به ایران می آیند زیرا علاوه بر هزینه ارزان تر، متخصصان ایرانی قابل اعتمادتر هستند.
هم اکنون مراکز تخصصی ما مجهز به بهترین وسیلههای تشخیصی ، اسکن تالیوم، سی تی آنژیو، آنژیو گرافی هستند و تمام اعمال درمانی مانند پی سی آی، بالون و استنت و... در ایران انجام می شود.
من همیشه گفته ام که ما از آمریکاییها تنها 2تا 3مجله عقب تر هستیم زیرا آنها از نظر تکنولوژی جلوتر از ما هستند.
اگر ما این 2تا 3 مجله را کنار بگذاریم می توانیم در حوزه قلب مطرح باشیم.
پس الان می توانیم ادعا کنیم که ایران در رشته قلب و عروق در جهان حرفی برای گفتن دارد؟
بله در رشته قلب و عروق تقریبا حرفی برای گفتن داریم اما ممکن است در سایر رشتهها هنوز آن تکنولوژی لازم را نداشته باشیم.
شما به عنوان کسی که سالها در این زمینه به فعالیت پرداختید، فکر می کنید درحال حاضر مهمترین مشکلهای متخصصان این رشته در کشورمان کدام است؟
متاسفانه در حال حاضر تعداد متخصصان قلب و عروق در کشور زیاد شده است بی آنکه امکانات رفاهی و استخدامی برای آنها فراهم باشد.
من زمانی که فارغ التحصیل شدم کل پزشکان قلب ایران کمتر از 50 نفر بود الان دقیقا تعدادشان را نمی دانم اما شاید بیش از 2 هزار نفر باشند.
مثلا برای بسیاری از متخصصان اینترونشن( کسانی که استنت یا فنرمی گذارند) کار چندانی نیست و آنها ناچار می شوند کشیک بیمارستان خصوصی شب را قبول کنند. رخ دادن چنین امری در کشور اصلا مناسب نیست.
شما ریشه این مشکلها را در چه چیزی می بینید؟
شاید مقصر اصلی و بزرگ خود من باشم. من باید تنبیه بشوم که اینقدر دکتر قلب در ایران زیاد شده است زیرا هرکسی که نظام پزشکی اش بالاتر از 20 هزار باشد یا شاگرد من بوده یا به نحوی با کتابهای من در تماس بوده است.
اگر دانشگاه تهران درس خوانده، مستقیم با من در تماس بوده زیرا من رشتههای مختلف داروسازی، دندانپزشکی و پزشکی را درس داده ام حتی نرسینگ تربیت کرده ام.
اغلب کلاسهای من برای دانشجویان شیرین است و کمتر کسی در این کلاس احساس خستگی می کند.
2 ساعت زمان درس به تصور آنها نیم ساعت می گذرد. جذابیت این کلاسها باعث می شود آنها به سمت رشته قلب سوق داده شوند. رشته قلب رشته خیلی سختی است.
آموزش آنهم خیلی سخت است. همان آویزان بودن اپرون سربی( روپوش سربی) از صبح تا ظهر و تابش اشعه در آنژیوگرافی آنقدر خسته کننده و سخت است که شاید کسی این مشکلها را درک نکند.
دکترای قلب واقعا مظلوم واقع شده اند.
برای رفع این مشکلها چه باید کرد؟
کاری از دست دولت ساخته نیست. جمعیت روز به روز در حال افزایش است. هجوم پزشکان عمومی برای گرفتن تخصص هم زیاد شده است.
این پزشکان برای بدست آوردن تخصص بسیار زحمت می کشند. زمانی که کسان دیگر در شاتانوگا تفریح میکردند این افراد داشتند درس می خواندند.
آنها از تفریح، مراسم شادی وعروسی و استراحتشان گذشته اند تا مدرک پزشکی دریافت کنند. آنها برای گرفتن مدرک کلی سختی کشیدند اما مردم این مساله را درک نمی کنند.
گاهی اوقات برخی از بیماران می گویند آقای دکتر شما تنها برای ده دقیقه ویزیت پنجاه هزار تومان از ما پول می گیرید. من در پاسخ به آنها می گویم نه من پول 67 سال و 10 دقیقه را می گیرم.
اجتماع این را نمی داند زیرا تمام قضاوتها مادی شده است. همه بر اساس اقتصاد و مسایل مادی با هم صحبت می کنند.
قطعا ادامه این روند باعث می شود بسیاری از متخصصان ما از ایران مهاجرت کنند، اینطور نیست؟
اغلب بهترین متخصصان ما به علت نبود کار عازم آمریکا می شوند. ما اینجا تربیت کننده پزشکان متخصص برای آمریکاییها با درآمد مردم مستضعف ایرانی شده ایم.
آمریکاییها همه چیز در مورد ما می دانند. آنها گاهی اوقات خودشان برای شاگرد اولهای دانشگاههای ما نامه می فرستند و بهترین امکانات و محل کار در اختیارشان قرار می دهند.
پیام شما به پزشکان جوانانی که قصد دارند دنباله رو راه شما باشند، چیست؟
استادان ما در دانشگاه، دکتر غریب، پرفسور عدل و دکتر جهان شاه صالح بودند. آنها جز انسانیت و خوبی به مریض چیزی به ما یاد نمی دادند. ما اینگونه بار آمدیم اما نسل جدید اینگونه نیست.
نسل جدید می خواهد به محض اینکه فارغ التحصیل شد همه چیز داشته باشد در حالی که ما اینطوری نبودیم. ما باید کم کم با زحمت فراوان و کار کردن زیاد چیزی را به دست می آوردیم.
نسل جدید این توانایی را ندارد بنابراین من نمی توانم راهکاری برای آنها ارایه کنم زیرا اساس کار این افراد بر مبنای اقتصاد است.
هر کسی که وضع مالی اش خوب باشد طبیعی است که بیشتر نسبت به کسی که زحمت فراوان می کشد، مورد پسندتر واقع می شود.
در حال حاضر کسانی هم مانند مرحوم دکتر شفا وجود دارند. مرحوم دکتر شفا کاشف سولفامیدها روی کپسول استرپتوکوک در دنیا بود اما از وضع مالی مناسبی برخوردار نبود و با اتوبوس و پای پیاده رفت و آمد می کرد.
تجربه ثابت کرده است علمی که در آن پول باشد پیشرفت می کند. یادم می آید در یک جلسهای استاد بزرگی مانند دکتر یلدا برای سخنرانی پای میکروفن رفت و گفت اگر ما در روز دو تا مریض را رایگان ببینیم چقدر خوب می شود.
پس از آن نوبت سخنرانی من شد. من هم گفتم هر آنچه استاد می فرمایند در بهشتی است و باید گوش کرد اما من یک تجربه بزرگ به دست آورده ام «مرا به تجربه معلوم گشت در آخر حال که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال» یعنی علمی که در آن پول نباشد پیشرفت نمی کند.
الان در رشته اکو پول است پیشرفت کرد. اکنون انواع اکوهای 2 بعدی و 3 بعدی بیرون آمده است اما یک رشته مانند وکتوکاردیوگرام که در آن ریاضی هذلولی بکار رفته بود از دنیا کنار رفت.
پس علمی خوب است که اقتصاد و پول داشته باشد. من اکنون چطور به جوانانی که بر اساس اقتصاد بار آمده اند راهی را نشان دهم.
راه استادانی مانند دکتر یلدا که دم از انسانیت می زنند دیگر کاربردی ندارد. مریضهای ما هم اینگونه شده اند.
وقتی دکتری پول ویزیت گرانی می گیرد و دواهای گرانی برای مریض تجویز می کند، بیمار بیشتر خوشش می آید تا اینکه پزشک به او بگوید سالم است و نیاز به دوا و درمان ندارد.
گاهی اوقات اصلا نیاز به بعضی از آزمایشها نیست اما ممکن است برخی از پزشکان جوان این کار را انجام دهند.
به فرزندان تان چطور، توصیه نکردید که رشته قلب را بخوانند؟
اصلا. خودشان این رشته را انتخاب کردند. پسر شجریان و ایرج خواننده می شوند. پسر یک مکانیک خوب هم مکانیک میشود. فرزندان منم رشته پدرشان را انتخاب کردند.
در حال حاضر به عنوان یک چهره شاخص رشته قلب و عروق چه انتظاراتی از جامعه علمی کشور دارید؟
من همیشه در صدا و سیما گفته ام که ما باید یک کار بزرگ بکنیم و آنهم دادن یک شناسنامه پزشکی به هر کودک هنگام بدو تولد است.
در آن شناسنامه اگر مادربزرگ کودک دارای مرض قند است باید نوشته شود. اگر عمویش دچار مرگ ناگهانی شده است، ذکر شود.
اگر پدرش دچار فشار خون و سیگاری است، عنوان شود زیرا اغلب آدمها همان راه پدر و مادرشان را طی میکنند.
معلم مدرسه با دیدن این شناسنامه می فهمد هنگام زنگ ورزش به کودکی که تمام اعضای خانواده اش چاق هستند چه نوع ورزشی بدهد.
اگر تمام خانواده این بچه دچار مرگ ناگهانی شده اند به جای چیپس و پفک باید به آن آلوخشکه و لواشک داد. این بچهها را ما باید هر روز آزمایش کنیم.
تاکنون دولت این کار را انجام نداده اما من 100 بار در صدا و سیما این مساله را عنوان کرده ام که باید ورزش، تغذیه، رشد و نمو کودکان را بر اساس این شناسنامه تعیین کنیم.
اگر دولت این کار را انجام دهد بزرگترین خدمت را کرده است.
در پایان خاطرهای هم برای خوانندگان نشریه ذکر می کنید؟
یکی از کلمات قصار من این است که محبت نکردن بهتر از قطع امید آن است. یک روزی من به همراه اعضای خانواده و خواهرم و فرزندانش به کرج رفته بودیم.
سگی را مشاهده کردیم که در حال وضع حمل بود. بچههای خواهرم یکی از این تولهها را با خودشان به منزلشان بردند. هر روز به آن استخوان مرغ می دادند.
بزرگش کردند. سگ با آنها انس گرفت. زمانی که سگ کاملا بزرگ و نگهداری آن دشوار شد. آن را در راه اتوبان تهران کرج پیاده کردند.
سگ کیلومترها دنبال ماشین میدوید. اگر بچههای خواهرم آن توله را نمی آورند هر آنچه طبیعت برایش مقدر کرده بود پیش می گرفت.
پس گاهی اوقات بهتر است انسان در محبت هم دقت داشته باشد کسی را وابسته خودش نکند که یک مرتبه مجبور به قطع آن باشد.