Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 23:37

17
بهمن
مصاحبه با پروفسور كاظم عباسیون جراح ایرانی (1)

مصاحبه با پروفسور كاظم عباسیون جراح ایرانی (1)

یکسال در رشته پاتولوژی کار کردم ولی به هر ترتیب وارد دانشگاه «جان‌‌هاپکینز» شدم و یک دوره 6 ساله کامل جراحی مغز و اعصاب را در آنجا گذراندم

گزارش مهناز خد‌‌ا‌د‌‌وست؛ عکاس فاطمه علیزاده

 

پروفسور"کاظم عباسیون" چهارم اسفند 1316 در یک خانواده بازرگان در تهران متولد شد.  تحصیلات ابتدایی را در دبستان فردوسی و متوسطه را در دبیرستان‌های علمیه و مروی به‌پایان رساند و در سال 1335 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز شد.

  سپس در سال 1341 به‌مدت یک‌سال رزیدنتی در رشته آسیب‌شناسی عمومی را در بیمارستان نمازی شیراز شروع کرد و سال 1342 به ‌آمریکا عزیمت و دوره شش‌ساله تخصص جراحی مغزواعصاب را در دانشگاه «جان‌هاپکینز» گذراند و سال 1348 موفق به اخذ بورد تخصصی گردید.

دکتر « كاظم عباسیون» با اینکه از سوی دانشگاه «جان‌هاپکینز» برای همکاری دعوت شده بود، اما به‌دلیل علاقه قلبی ایشان به وطن در همان سال 1348 به كشور بازگشت و با مقام دانشیاری در دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز مشغول آموزش دانشجویان گردید و به‌مدت چهارسال، تدریس تمام‌وقت و سرپرستی امور دانشجویان را برعهده داشت.

وی سال 1352 به دانشگاه تهران منتقل گردید و در تجهیز و راه‌اندازی دانشکده پزشکی و بخش‌‌های مختلف بیمارستان شریعتی تهران (داریوش‌کبیر سابق) سهم بسزایی داشت.  وی از سال 1353 مسوولیت آموزش بخش جراحی مغزواعصاب را عهده‌دار می‌باشد. 

دکتر «کاظم عباسیون» پس از ترک دانشگاه تهران با درجه استاد تمام در سال 1365، فعالیت خود را همچنان ادامه داد و به تقویت و تکمیل بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستان «آراد» تهران همت گمارد.  وی از سال 1350عضو انجمن جراحان مغزواعصاب آمریکا و کنفدراسیون بین‌المللی جراحان مغزواعصاب است و از سال 1354 عضو هیات‌مدیره انجمن جراحان مغزواعصاب ایران می‌باشد. 

دکتر «عباسیون» از سال 1363 عضو جامعه جراحان ایران و در مدت10سال گذشته به‌عنوان عضو هیات‌مدیره جامعه جراحان، دبیر اجرایی جامعه جراحان ایران بوده و با حفظ این سمت اکنون به عنوان نایب رییس جامعه جراحان ایران در تدوین،تنظیم و اجرای برنامه‌‌های علمی-آموزشی و کنگره‌های سالانه، بازآموزی‌جراحان کشور و ارتقای جایگاه علمی و صنفی این افراد نقش بسزایی را ایفا می‌کند. 

سال‌ها خدمت شایسته در راه درمان بیماران، فعالیت مداوم در ارتقای سطح علمی رشته جراحی مغزواعصاب ایران، تلاش درحل مشکلات جامعه پزشکی ایران و مردم از نکات برجسته کارنامه حرفه‌ای ایشان است. ارائه صدها مقاله علمی و نگارش کتاب «كیست هیداتیك مغزی» . . .     و سخنرانی‌‌های متعدد در کنگره‌‌ها بخشی دیگر از فعالیت‌های وی محسوب می‌‌گردد. در  یکی از روزهای گرم تابستان مهمان ایشان در جامعه جراحان بودم.

چه افرادی و عواملی در موفقیت‌‌های حرفه ای شما نقش اساسی داشته‌اند؟

شاید شما تعجب کنید! مادرم را در سن یکساگی و پدرم رادر8 سالگی ازدست دادم. بنابراین وقتی شما با یک فردی اینچنینی برخورد می‌‌کنید بایداحساس کنیدکه فردی با پشتکاربسیار قوی وخود ساخته است.  می‌توانم بگویم یکی ازعلل پیشرفتم این بود که هم در کنکور دانشگاه تهران و هم در دانشگاه شیراز شرکت کردم و خوشبختانه قبول شدم. 

آنجا تنها حسنی که داشت همه چیز به انگلیسی بود اساتید خارجی بودند و از همان بدو امر ما با یکسری استادانی روبرو شدیم که آمده بودند به زبان انگلیسی آموزش دهند و دانشگاه هم به زبان انگلیسی بود و باعث شد ارتباط ما در آن زمان با علوم بین‌المللی بهتر از این باشد.  خوشبختانه من استادی داشتم به نام"مرحوم دکتر محسن ضیایی" که متخصص اطفال بود و تحصیلات خودرا دردانشگاه «جان‌‌هاپکینز» گذرانده بود؛ 

وقتی که فعالیت من را در دوره انترنی دید با من صحبت کرد و به من گفت می‌‌خواهی چه کارکنی؟ گفتم الان احساس می‌‌کنم جراح مغز و اعصاب در این مملکت کم است و اتفاقا آقایی به نام کنت لیویگستون آن زمان برای مدت 6 سال برای کار به شیراز آمده بود. کانادایی بود و من با او توانستم رابطه نزدیکی برقرار کنم و آشنایی با اوعلاقه من را به رشته جراحی اعصاب زیاد کرد.

خیلی جالب بود او دوست داشت صبح‌‌ها به باغ پرندگان نزدیک بیمارستان نمازی برود، پرندگان را دقیقا می‌‌شناخت واگر پرندگان را نمی دید سر کار حاضر نمی شد.  آنجا برایم از پرندگان می‌‌گفت.  من با ایشان ارتباط خوبی داشتم و با دکتر ضیایی هم همینطور به همین خاطر من علاقه خودم را نسبت به جراحی اعصاب نشان دادم. 

استادم دکتر ضیایی برای مدتی قصد سفر داشت از من پرسید دوست داری چه چیزی از سفر برای تو بیاورم؟ گفتم فضای خوب برای آموزش در رشته جراحی اعصاب.  یک ماه بعد برای من نامه نوشت ودر نامه ذکر کردهمانجا بمان. .  بعد از اینکه دکترای پزشکی عمومی را گرفتم.

یکسال در رشته پاتولوژی کار کردم ولی به هر ترتیب وارد دانشگاه «جان‌‌هاپکینز» شدم و یک دوره 6 ساله کامل جراحی مغز  و اعصاب را  در آنجا گذراندم.  و بعد از امتحانات برد تخصص و موفقیت در بیمارستان «جان‌‌هاپکینز» شروع به کار کردم. 

روزی دکتر فرخ سعیدی و آقای دکتر نهاوندی که رییس آن زمان دانشگاه شیراز بود برای انتخاب افراد برجسته که تحصیلکرده در خارج هستند به دفتر رییس بخش ما آمدند.  من را صدا زدند و گفتند که ما آمدیم که شما را به ایران ببریم و گفتند  ما برنامه زندگی شما را می‌‌دانیم وخیلی خوشحال می‌‌شویم اگر شمابه دانشگاه ما بیایید و تدریس کنید.  همانجا حکم دانشیاری رشته جراحی اعصاب را امضا و به من دادند. باورتان نمی‌شود، آن زمان از نظر مالی برایم آمدن مشکل بود که پول بلیط هواپیمای برگشت را بدهم چون پولی که آنجا در می‌‌آمد نسبت به درآمد پزشکان امروز خیلی کمتر بود.  با ماهی 70دلار زندگی می‌کردیم.  بلافاصله بعد از دوره تخصص امتحان بوردم را با موفقیت گذراندم و قبول شدم. 

با بورد آمریکایی جراحی اعصاب در سال 1348 به ایران بازگشتم و در دانشگاه سرپرست دانشجویان پزشکی شدم.  بعد از گذشت 4 سال دکتر نهاوندی از شیراز به دانشگاه تهران آمد و رییس دانشگاه پزشکی شد و از من درخواست کردکه به تهران بیایم و اولین کاری که انجام دادیم این بود که ساختمانی که 30 سال قرار بود به عنوان بیمارستان روانی تأسیس شود (محل فعلی بیمارستان دکتر شریعتی)  به من دادند. 

مرحوم پروفسور عاملی ،دکتر هدایت ،دکترصفی نیا که ارتودنسی درس می‌‌داد. خانم دکتر عاملی، دکتر هدایت،  دکتر ملک و خلاصه همه ما مامورشده بودیم این بیمارستان را بازسازی و به یک بیمارستان عمومی دانشگاهی تبدیل کنیم .  وقتی تمام شد اسم آن را گذاشتند دانشکده پزشکی داریوش کبیر و بعد که انقلاب شد این دانشگاه تبدیل به مرکز پزشکی دکتر شریعتی گردید.

شما، پروفسور «مجید سمیعی» وپروفسور«نصرالله عاملی»، از استادان نامدارجراحی مغزواعصاب هستید. کمی درباره این استادان برایمان بگویید.

هر دوی این بزرگواران در سال 1950به ایران آمدند. پروفسور عاملی جراحی را به پایان رسانده بود. پروفسور در شرکت نفت استخدام شد و دوباره برای تخصص به انگلیس رفته بوددر آنجا دوره جراحی اعصاب را گذرانده بود وو قتی متخصص شده بود برگشت . پروفسور سمیعی هم همزمان با ایشان در زوریخ تحصیل کرده بود و با افراد بسیار شایسته آن زمان تحصیلات را به پایان رساند وبه ایران برگشت. 

پروفسور عاملی در سن 65 سالگی و وقتی انقلاب شد چون فرزندانش در کانادا بودند از همان جا به کانادا رفت و بازنشسته هم بود و مدت‌‌ها هم آنجا زندگی کرد و ما به اتفاق هم بعدها یک کتاب درباره یکی از بیماریهای شایع پزشکی با عنوان «کیست هیداتیك مغزی» را به زبان انگلیسی نوشتیم و درسال 1995به چاپ رساندیم.  و در اکثر کتابخانه‌‌های برجسته این کتاب وجود داردودر اختیار جوامع بین الملل قرارمی گیرد و تقریبا می‌‌توان گفت که یک کتاب منبع می‌‌باشد.

 

برای خواندن بخش دوم - مصاحبه با پروفسور كاظم عباسیون جراح ایرانی - اینجا کلیک کنید.

 

برچسب ها: دکتر و جراح ایرانی، پروفسور کاظم عباسیون، جراح پنجه طلای ایرانی، کاظم عباسیون، جراحان ایرانی تعداد بازديد: 6437 تعداد نظرات: 2

نظرات

  • دکتر همین الان پزشک معالج پدرم هست

    اینطور انسانها باعث افتخار هستن

    پروفسور عباسیون همین که خودشون بالای سر پدرم هست کاملاً خیالم راحته

    من کوچیکشم دربست
  • سلام دوست عزیز؛
    از توجه و دقت نظر شما متشکریم و منتظر پیشنهادات و انتقادات سازنده شما هستیم.
    ان‌شاالله حال پدر شما هم به زودی بهبود پیدا کند.

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز