خشم و هیاهو/هومن سیدی
ساختن درامهای ماجرایی براساس پروندههای واقعی در سینمای دنیا امری معمول است اما در سینمایایران به دلیلاینکه عموما خانوادههای درگیر چنین پروندههایی علاقه چندانی به مطرح شدن نامشان در سینما و تلویزیون ندارند استفاده از چنین پروندههایی در نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم و سریال زیاد مورد توجه قرار نمیگیرد.
سالها پیش از این ایرج قادری وقتی میخواست دوباره به سینما بازگردد با رفتن به سراغ پرونده قتل پدرام تجریشی "میخواهم زنده بمانم" را ساخت که از جمله آثار مطرح گونه ماجرایی شد اما بعد از وی و تا "خشم و هیاهو" که هومن سیدی آن را براساس زندگی ناصر محمدخانی ساخته کارگردانی را نداشتهایم که به طور جدی به سراغاین گرتهبرداری برود.
البته سیدی هم برایاینکه از گزند مقایسه در امان باشد فقط اتفاقات را از زندگی ناصر امانت گرفته است و عین آن را به زندگی یک خواننده پاپ وارد ساخته است. خوانندهای به نام "خسرو پارسا" که به مانند ناصر درگیریاش در رابطه با دختری جوان اسباب قتل همسر اولش را موجب شده و البته گرفتاری عجیبی را برایش شکل میدهد که در نهایت به مهاجرتش ازایران منجر میشود.
"خشم و هیاهو" همان قدر که میتواند فیلم داستان قلمداد شود فیلم اجرا هم هست. سیدی برخلافایرج قادری که همه چیز را به صورت خطی و درست مانند پاورقی یک مجله هفتگی روایت میکرد در نوع روایت خویش کوشیده با بیطرفی کامل ابتدا همه چیز را از نگاه آقای خواننده به تماشا بگذارد و سپس با تغییر زاویه دید همان اتفاقات رااین بار از کانال ذهنی دختر جوان به تماشا بگذارد. البته که دراین بین بازیهای فرمیسیدی و تلاش برای تبدیل تصویرسازی اثرش به یک پرفورمنس که از همان تیتراژ تفاوتهایش را با آثار معمول به مخاطب عرضه میکند جلب توجه میکند.
دیگر ویژگی "خشم و هیاهو" آن است که بیخود تلاش نمیکند به قضاوت درباره این جنایت دست زده و با یکی از طرفین درگیری همراه شود که بجایش میکوشد با بیطرفی کامل و لحاظ کردن نگاه هر دو عامل درگیری درام را پیش ببرد. البته که سیدی برای آن که از تله پایان باز که در سالهای اخیر بدجوری سینمایایران را درگیر خود کرده هم بگریزد میکوشد سرنوشت دردناک خسرو پارسا بعد از آزادی از زندان را پیش روی مخاطب قرار دهد؛ سرنوشتی شاید تلختر از اعدام!!!
چهارشنبه/بهنود محمدپور
در میان آثاری که در گروه هنر و تجربه جشنواره سی و چهارم به نمایش درآمدند و اغلب کوشیده بودند با بازیهای ساختاری و کپیبرداری از روی دست آثار شبه روشنفکرانه ایران مثلا "یک اتفاق ساده" و "طبیعت بیجان" نامی برای خود دست و پا کنند اثری هم بود به نام "چهارشنبه" که اتفاق سعی کرده بود با وامداری از سنت قصهگویی و البته شخصیتپردازی منطبق با خاستگاه مخاطب عام، به تصویرسازی بدنه جامعه بپردازد.
"چهارشنبه" که در کنار "چهارشنبه 19 اردیبهشت" و "چهارشنبه خون به پا میشود" سومین فیلمیاست که با حضور نام این روز اواخر هفته ساخته میشود از حضور شهاب حسینی به عنوان بازیگر اصلی سود میبرد و البته اجرای در خدمت متن شهاب و تلاشش برای ارائه تصویری دقیق از جوانی حاشیهای که میکوشد حتی قتل پدرش را هم مجالی کند برای کمک به خانواده به شدت مورد توجه قرار گرفت.
اما برگ برنده "چهارشنبه" نه شهاب حسینی که جوانی بود به نام آرمان درویش که پیشتر شهاب او را یکی ازکشفیات خودش قلمداد کرده بود. جوانی که بیآن که تحت تاثیر حضور شهاب در فیلم قرار گیرد با اعتماد به نفس کامل نقش قطب مقابل شهاب در فیلم را درک کرده و آن راایفا کرد. "چهارشنبه" بیربطترین فیلم به هنروتجربه جشنواره بود و شاید اگر با پروانه ویدیویی ساخته نمیشد خیلی راحت میتوانست به بخش نگاه نو یا سودای سیمرغ هم راه یابد چراکه دقت در واقعهنگاری جزیینگرانه از بطن زندگی طبقه پایین اجتماع و از آن مهمتر قرار دادن ماجراهایی که سیر روایی فیلم را غیرقابل پیشبینی میکند باعث میشد مخاطب به شدت به هنگام تماشای فیلم به وجد بیاید.
البته که به فیلم پارهایایرادات متأثر از غلبه نگاه منفینگرانه وارد است که میتوان آنها را با یک تدوین مجدد تعدیل کرد.
برای خواندن بخش اول - بهترین و بدترینهای جشنواره سی و چهارم فجر - اینجا کلیک کنید.
برای خواندن بخش دوم - بهترین و بدترینهای جشنواره سی و چهارم فجر - اینجا کلیک کنید.
برای خواندن بخش چهارم - بهترین و بدترینهای جشنواره سی و چهارم فجر - اینجا کلیک کنید.
برای خواندن بخش پنجم - بهترین و بدترینهای جشنواره سی و چهارم فجر - اینجا کلیک کنید.