ورتا چمانی
چرا نرگس آبیار نتوانست موفقیت «شیار 143» را با «نفس» تکرار کند؟
از نفس افتاده
نرگس آبیار را باید جزو خوش شانس ترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران به حساب آورد.
کارگردانی که ساخته اولش «اشیاء از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» نتوانست توجهاتی را به دست آورد و در صورت عدم حضور همسرش محمدحسین قاسمی به عنوان تهیه کننده آثارش، همین عدم موفقیت فیلم اول میتوانست او را در زمره بسیاری از فیلمسازان مستعدی بدل کند که چون فیلمهای اولشان نتوانست توجه برانگیزد تا سالها نتوانستند کار کند.
شانس اول این بانوی عرصه فیلمسازی حضور همسری صبور بود که شرایط ادامه فیلمسازی وی را حتی با مهجوریت فیلم اول فراهم کرد.
محمدحسین قاسمی همسر جوان آبیار با شراکت ابوذر پورمحمدی اخوی مدیر فعلی شبکه سوم سیما توانست فیلم دوم آبیار با نام «شیار143» را تولید کند؛ فیلمی که حضور مریلا زارعی در رأس بازیگران آن و همکاریهای مداومی که زارعی در سالهای اخیر با ابراهیم حاتمی کیا داشته سبب ساز حمایت حاتمیکیا از «شیار...» و در نهایت اقبال مثبت مخاطبان جشنواره به فیلم شد؛ این دومین خوش شانسی آبیار بود.
فیلم از آنجا که تصویرسازی زندگی یک مادر شهید را روایت میکرد مورد توجه بسیاری از نهادها و ارگانهای انقلابی واقع شد و حمایت این نهادها نیز مزیدی شد بر افزایش توجه عمومی به «شیار...». این هم خود خوش شانسی دیگری برای این کارگردان بود.
این اقبال مثبت به سوی «شیار...» شرایطی را فراهم آورد که آبیار خوش شانسی دیگری را تجربه کند و بتواند برای تولید فیلم سومش «نفس» هم حمایت ارگانی متنفذ به نام موسسه نورتابان را داشته باشد و هم حمایت بنیاد سینمایی فارابی را.
نورتابان وابسته به بنیاد مستضعفان بعد از حضور در تولید پروژه 150 میلیاردی «محمد رسول ا..(ص)» مجید مجیدی اولین پروژه سینمایی اش را «نفس» قرار داد و از آن سو علیرضا تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی هم شاید برای آن که ژست حمایت از فیلمسازی ارزشی را بگیرد شرایط شراکت فارابی در تولید «نفس» را فراهم آورد.
*تنگی نفس
«نفس» که بنا بود داستان زندگی کودکی به نام «بهار» را از اواخر انقلاب اسلامی تا ابتدای جنگ تحمیلی بیان کند یکی از کنجکاوی برانگیزترین محصولات جشنواره سی و چهارم فجر بود اما اقبال عمومی مخاطبان به اثر چندان مثبت نبود و فارغ از تلاشهایی که تهیه کننده فیلم برای استفاده از ظرفیت حضور سیاستمداری به نام محمدرضا عارف در کاخ جشنواره و جا زدن اثر به عنوان محصولی مطلوب یک جریان سیاسی خاص کرد، کف مخاطب توجهی به فیلم نداشت و اثر حتی در میان 5 فیلم محبوب مخاطبان جشنواره هم قرار نگرفت!
این زنگ خطری برای آبیار بود که این فیلم در اکران عمومی هم نخواهد توانست توجهی را برانگیزد؛ مهمترین مشکل «نفس» انقطاعی بود که در لحن روایی آن وجود داشت.
این انقطاع در کنار عدم لحاظ استانداردهای بصری سینمایی برای تولید سبب ساز آن شد که سرگرم کنندگی به عنوان مهمترین عامل جذب مخاطب، جایی در این فیلم نداشته باشد و مخاطبانی که به تماشای اثر رفتند اغلب خسته از سالن بیرون بیایند.
*استمداد از سیاسیون هم نتیجه نداد
این مشکلات پاشنه آشیل فیلم در اکران عمومی هم شد. «نفس» با حمایت نورتابان که توانسته بود با اکران «محمد رسول ا..(ص)» رکوردی تازه در آمار مخاطبان سینمارو به جای گذارد روی پرده رفت و به مانند جشنواره، تهیه کننده اثر باز هم کوشید با استمداد از برخی چهرههای مختلف و به خصوص سیاسیون اصلاح طلب، وجهه ای سیاسی به محصولش دهد تا لااقل حمایت شهروندان متمایل به اصلاح طلبی سببساز آن شود که فیلم حدی متوسط از فروش را پشت سر بگذارد.
با این حال «نفس» در اکران به تنگی نفسی مبتلا شد و به زحمت توانست در یک ماه رقم فروش یک میلیارد را رد کند.
فارغ از اشتباه استراتژیک تهیه کننده که گویا در دولت اول اصلاحات فریز شده بود و گمان میکرد هنوز هم اصلاح طلبان به مانند آن روزگار هوادار دارند و حمایت چهره های سیاسی اصلاح طلب میتواند کمک حال او باشد، «نفس» چه در اکران و چه در زمان جشنواره همراهی برخی از اعضای حلقه مرکزی صنفی موسوم به منتقدان خانه سینما را هم داشت.
حلقه ای که در این سالها پیش از رونمایی فیلمها در جشنواره به دفاتر برخی تهیه کنندگان سینما میروند و به تماشای خصوصی فیلمها مینشینند و البته با بهانه یا بی بهانه(؟) قولهایی را هم برای حمایت میدهند!!! اما مسأله اینجا بود وقتی حتی افراد این حلقه پیش اعضای خود هم اعتبار سابق را ندارند، حمایت آنها از یک فیلم خاص چه فایده ای میتوانست داشته باشد جز پیشامد این توهم برای تولیدکنندگان که قطعا اقبالی موثر به فیلم در اکران رقم خواهد خورد.
مخاطب باهوش دهه نودی بی توجه به همه اینها از سینما محصول سینمایی میخواهد؛ محصولی که بتواند با گره افکنی های بجا و ایجاد تعلیق مناسب در یک ساختار بصری جذاب او را سرگرم کند اما «نفس» حتی ضرباهنگی مناسب برای یک درام مینی مالیستی متداول در این سالها را هم نداشت چه برسد به تعلیقهایی که بتواند مخاطب را تا پایان سرگرم کشف گره و رودست زدن به کارگردان کند.
*ترس از تصویرسازی در دل اجتماع؟
نرگس آبیار هرچند از تجربه عرصه ای تازه برای ساخت «نفس» حرف زده بود اما به نظر میرسید ترس از حضور در دل شهر که نیاز به میزانسنهایی حساب شده را ایجاب میکرد سبب ساز آن شد که او دوربیناش را در ویرانهای خارج از شهر قرار داده و هرازگاه کاراکتر اصلیاش را به شهر آورد و نتیجه هم محصولی شد به شدت تلویزیونی که میشد آن را در قالب یک مینی سریال 5 قسمتی از یکی از شبکههای اصلی سیما روی آنتن فرستاد.
«نفس» البته یک بازیگر کودک خوب به نام ساره نورموسوی داشت که انصافا در برابر بازیگران حرفهای کم نیاورد اما نبودن نخ تسبیحی محکم که اتفاقات بی ربط دخترک داستان را به هم پیوند زند در کنار بازی اغراق آمیز بازیگران مکمل کار موجب شد «نفس» نتواند حتی به اندازه نصف «شیار...» مورد توجه قرار گیرد.
آبیار در «نفس» به زعم خود کوشیده بود انقطاع لحن را با گنجاندن یک سری انیمیشن بیربط در میان بخشهای مختلف بپوشاند؛ کیفیت این انیمیشنها بد هم نبود و میتوانست در دل درامی منسجمتر بدعتی فراگیر در سینما باشد اما مسأله اینجاست که درام «نفس» از نفس افتادهتر از آن بود که این انیمیشنها بتواند آن را به اثری فوقالعاده بدل کند.
*تبحرتان در داستان پردازی را جدی بگیرید
نرگس آبیار در هر سه فیلمی که ساخته از «اشیاء...» تا «شیار...» و همین «نفس» نشان داده کارگردانی نیست که توانایی تکنیکی او و به خصوص شکل ثابت دکوپاژهایش بتواند امضای ویژه ای برای او بسازد.
آبیار به گونه ای ناخواسته تحت تأثیر سینمای نئورئالیستی قرار دارد و البته گویا این سبک را هم بیشتر از بنیانگذارانی مانند روبرتو روسلینی یا ویتوریو دسیکا از کیانوش عیاری آموخته است!
حرکت بر مدار آموزه های این سبک ایرادی ندارد اگر سوژه محوری درام نیاز به این سبک را ایجاد کند نه اینکه سوژهای بی ربط را به این سبک منگنه کنیم.
از آن گذشته آبیار داستان نویس است. شاید اگر آبیار میتوانست توانایی نسبی که در داستان پردازی دارد و حتی در همین «نفس» نمودی از آن را مثلا در دیدار با «ببری خان» میبینیم گسترش دهد و بار داستانی فیلمنامههایش را بالاتر ببرد قطعا تجربه گراییهایش هم با ریسک کمتری انجام میشد.
سنت داستانگویی سنتی ارزشمند در میان مخاطبان در همه جای دنیا و به خصوص ایران است.
آبیار که خود داستان نویس است لااقل در ارتقای بیان سینمایی حتی بعد از ساخت دو فیلم دیگر هم نخواهد توانست ردپایی از خود به جای بگذارد اما اگر بر تبحرش در داستان پردازی تمرکز کند حتی ضعفهای ساختاری آثارش هم پوشش داده میشود.
ای کاش او در «نفس» هم از همین تبحر بهره میگرفت تا درامش بیش از حد کسالت بار و خسته کننده نشود...