تشخيص زودرس مشكلات مغزی نوزادان
در شماره قبل در خصوص توانبخشی مشكلات مغزی در نوزادان صحبت شد، در این شماره به بررسی روشهای تشخیصی زودرس مشكلات مغزی در نوزادان میپردازیم.
برای تشخیص زودرس مشكلات مغزی، دو دیدگاه مشهور جهانی وجود دارد كه میتواند مورد عملكرد همكاران قرار گیرد. هر دو دیدگاه به خصوص پروفسور مجاری به شدت وابسته به علم تكامل عصبی كودكان میباشد.
روش اول روشی است است كه مبتكر آن پروفسور مجارستانی است، این روش به وسیله Prof katona تبین شده ولی متاسفانه كتابهای آن به زبان مجاری نوشته شده، چون راجع به این دیدگاه مقالات تحقیقاتی وسیعی به زبان انگلیسی نوشته نشده، و در دنیا آن طور كه باید و شاید این روش مطرح نیست، اما روشی بسیار مفید، آسان و كاربردی است و همچنین یادگیری آن هم خیلی مشكل نیست (به خصوص برای تشخیص ضایعات مغزی) البته بعد از یادگیری لازم است تا پزشك روش را بیشتر و بیشتر تجربه نمایدتا بر حسب افزایش تجربه هر چه بهتر و دقیقتر موارد ضایعات ریز و كوچك مغزی را هم تشخیص دهد (مثل شنیدن صدای قلب و ریه كه لازم است دانشجویان پزشكی و پزشكان به مرور تجربه نمایند.) خوشبختانه این روش در ایران به كار گرفته شده ولی بسیار محدود، چون ارجاع كودك شیرخوار كم بوده و برحسب ارجاع همكاران، 15 سال است كه تیم مركز پژوهشی، توانبخشی اعصاب كودكان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی این روش را به كار میبرند، ولی چون مسئولین دانشگاه تا به حال اقدامات وسیعی در این مورد انجام ندادهاند، هنوز در سطح بسیار محدودی انجام میشود و همكاران اطفال مركز پژوهشی هم بر حسب ارجاع داده شده در سطح بسیار محدودی توانستند روش را به كار گیرند به كار میبرند (برای به كارگیری هردوی این روش حتما كودك باید زیر 4 ماه باشد، چون بالای 4 ماه امكانات تشخیص اولیه كه همان امكانات رفلكسهای اولیه و حركات خود به خودی كودك شیر خوار میباشد به وسیله مغز مهار میشود و در اصل محو میگردد).
روش دوم روشی است كه پروفسور بسیار مشهوری در اتریش با همكاران خود انجام داده اند. در مورد تشخیص بسیار زودرس زحمت وسیعی را متقبل شدهاند و بیش از 120 مقاله علمی در سطح مجلات وزین علمی جهانی به چاپ رسانده اند با سرپرستی Prof pretchel ، این روش چون از روش فوق در سطح جهانی مستند تر است از اهمیت بیشتری از نظر علمی برخوردار میباشد، تنهاعیبی كه دارد لازم است از نوزاد مشكوك فیلم گرفته شود و فیلم را فعلا باید به صورت گروهی توسط تیم متخصص مورد مشاوره قرار گیرد تا تشخیص مسجل گردد.
در اصل این روش هم نیاز به زمان زیادی دارد و هم باید تجربه خیلی بالایی داشته باشیم، در غیر این صورت ممكن است دچار اشتباه غیر قابل جبرانی شویم، ولی ارزش دارد كه وزارت بهداشت و درمان روی این روش دوم سرمایه گذاری وسیعی بنماید. چون این روش از اولین روزهای زندگی ضایعه مغزی نوزاد قابل تشخیص است، حتی در نوزادان نارس كمتر از 37 هفته و حتی تا حدود 25یا 26 هفتگی میشود از روزهای اول زندگی اشكالات مغزی نوزاد تشخیص داده شود.خوشبختانه این روش در سطح بسیار خوبی توسط همكاران مركز پژوهشی توانبخشی اعصاب در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی كه دوره آن را دیدهاند و قادر به بكارگیری آن میباشند چون لازم است نوزاد را از بدو تولد مورد معاینه قرار دهند، آن هم بیشتر به صورت تیمی و با وسایل خاص، هنوز در سطح بسیار بسیار محدود انجام شده است. و هنوز تعمیم چندانی نیافته است، بنابراین دیده میشود روشهای تشخیص زودرس به نام Early detectic در ایران هم دانش آن و شرایط به كارگیریش وجوددارد و قابل آموزش و استفاده میباشد، در صورتی كه در كشورهای دیگر هركس طرفدار یكی از این روشهاست و در بعضی از كشورهاهم هستند كه هنوز به امكانات كاربری تشخیص این دو روش مشكوك هستند، البته به عقیده اینجانب در اثر تعصبی كه نسبت به مبتكرین و كشور آنها دارند مثل ORS)) در مورد كودكان اسهالی كه سالهای بعد كشورهای مترقی آن را قبول نكرده بودند.
همانطوریكه در مقاله قبلی گفته شد، علاوه بر امكانات تشخیصی حتی در نوزادان پر خطر High) Risch) كه هر متخصص اطفال حتما این پارامترها را میداند، اگر ما اقدام به توصیه اقدامات توانبخشی زودرس ارتقاع تكامل (Neuro Habilitation ) بنماییم كار بدی انجام ندادهایم، چون اقدامات توانبخشی در این سن همان سیگنالی است كه نامبرده شد، و این اقدامات برحسب وضعیت تكاملی نوزاد انجام خواهد شد و شرط انجام آن هم گفته شد، معمولا اقدامات توانبخشی در این سن به وسیله توانبخش انجام نمیشود، توانبخش فقط مسئول راهنمایی و كنترل بهتر عمل كرد مادر و یا مراقب كودك خواهد بود، علت آن این میباشد كه هنوز در این سن كم احتمالا مشكلات عضلانی، استخوانی به وجود نیامده و در اثر ضایعه مغزی به وجود آمده مشكلات عضلانی و احتمالا استخوانی نمایان نشده است تا اقدامات توانبخشی روی شیر خواران انجام شود تا وضعیت را به وضعیت نرمال تغییر دهیم (اصطلاحا به آن Neuro Rehabilitation میگویند)و به طور خلاصه در این سن هنوز اكثریت شیر خواران حتی با وجود ضایعه مغزی احتیاج به اقدامات Neuro Rehabilitation ندارند همان اقدامات ارتقاع تكامل (Neuro habilitation) كافی است.
البته باید توجه داشته باشیم مشكل كار اقدامات توانبخشی بر اساس ارتقاع تكامل، این است كه نباید طوری عمل نماییم كه نوزاد احساس كند كه مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، یعنی حتی الامكان گریه شیر خوار نباید به صورتی باشد كه از آن گریه شكنجه استنباط گردد (هرچند با هر دست كاری تراپیست، كودك شیرخوار گریه خواهد كرد، فقط نوع گریه او مهم است، گریه او نباید در اثر شكنجه كودك باشد. (امیدوارم فرصتی شود تا به طورعلمی در مقالات بعدی دلایل ضررهای كاردرمانی آزار دهنده برای آینده شیرخوار را مطرح نماییم.)
با این توضیحات به نظر میرسد تمام نوزادان پر خطر احتیاج به اقدامات تشخیص ضایعه مغزی دارند و در ضمن اگر برای شیر خواران تشخیص مثبت باشد و حتی شیر خواران پرخطر مشكوك را مبادرت به انجام اقدامات ارتقاع تكامل Neuro habilitation نماییم، كار مفیدی انجام دادیم. چون هم درمسیر حل مشكل مغزی شیرخوار مبادرت ورزیدیم و همچنین این اقدامات به بهتركردن و سریعتر شدن روند تكاملی او كمك خواهد كرد. سعی در تشخیص برای این است كه شرایط سیگنال مطرح شده تامین شود، چون با فرستادن سیگنالهای مناسب برحسب نوروفیزیولوژی شیرخوار (در نوزاد سالم) و بر حسب نوروفیزیوپاتولوژی (در صورتی كه شك یا یقین ما با كمك اقدامات كلینیكی و پاراكلینیكی ضایعه مغزی باشد) توانبخشی لازم را برای كودك برنامه ریزی نماییم، تا در روند بازسازی شیرخوار Neuroplasticity و در صورت از بین رفتن سلولهای مغزی نخاعی (بعلت ضایعه) در روند دوباره سازمان دهی Reorganizationمغزو سیستم مغزی نخاعی كمك نماییم.