پس از تهیه این فهرست، گام بعدی شروع میشود. با خواستن نیمی از راه رسیدن به مقصد را طی كردهایم. نیم دیگر، تغییر کردن است. حقیقت این است که هر قدر هم سعی کنیم و بخواهیم دیگران را تغییر بدهیم، باز هم نمیتوانیم. بنابراین، فقط میتوانیم خودمان را تغییر بدهیم. وقتی ما تغییر کنیم، ممکن است تغییر ما در دیگران نیز اثر کند؛ اما به هر حال ما باید از خودمان شروع کنیم.
بخش بزرگی از زندگی ما تحت سلطه عادتهاست و بیآنکه فکر کنیم، بر حسب عادت همان روشهای قبلی را ادامه میدهیم. هر روز و هر سال با دریافت پاداش و تکرار آن، انگیزه لازم برای تغییر حتی ریشهدارترین عادتها ایجاد میشود؛ عادتهایی که فکر میکنیم هرگز عوض نخواهد شد و من همینم که هستم.
بدن ما از عادتها به عنوان وسیلهای برای صرفهجویی در انرژی استفاده میکند. بیشتر کارهایی که میکنیم بر حسب عادت است و بیشتر اوقات ما فقط به عادتهای منفی فکر میکنیم؛ یعنی همه عادتهای بدی که لازم است آنها را ترک کنیم. به هر حال، عادتها چه برای ما خوب باشند و چه بد، خود به خود عمل میکنند و در مدارهای اصلی مغز ضبط شدهاند و رفتاری را ایجاد میکنند که کمترین مقاومت را دربردارد.
تا زمانی که نیروی ما آگاهانه و مکرر در مسیرهای جدید به کار نیفتد، ما به همان کارها و به همان مسیرهای قدیمی ادامه میدهیم. مهم نیست چه نیرویی داریم- (عاطفی یا جسمانی یا نوع دیگر)- همه آنها را میتوان برای ایجاد عادتهای جدید به کار گرفت. تغییر راه و روشهایی که به آن عادت کردهایم، وقت میخواهد و نباید انتظار داشته باشیم که یکشبه و کاملا تغییر کنیم. تغییرات کوچک و تدریجی و مداوم، بهتر و مطمئنتر از ظهور پرغوغای یک «من جدید» میتوانند در فتارهای زندگی موثر واقع شوند.
همانطور که میتوانیم در هر سنی که هستیم عادتهای جدید را جایگزین عادتهای قبلی کنیم، میتوانیم آجرهای شخصیتی جدیدی نیز بسازیم و خانهای را که در آن زندگی میکنیم، نوسازی کنیم. میتوانیم به تدریج همان کسی بشویم که میخواهیم؛ مشروط بر اینکه برنامه و الگو داشته باشیم.
در فیلمِ «صحنههایی از یک ازدواج»، اثر اینگمار برگمن، یکی از قهرمانان داستان میگوید: « جهنم جایی است که دیگر هیچکس به حل مشکلات اعتقاد ندارد»! گام مهم بعدی؛ بخشیدن و گذشت كردن است. تمایل به تغییر کردن نیز مهم است. ثابت قدم بودن فضیلت است، اما محک زدن آن نیز فضیلتی دیگر است.
بعضی اوقات بخشیدن و گذشت کردن بهتر است. بخشش و گذشت پادری نیست، در است؛ دری که با گذشتن از آن میتوانیم به دنیای پر درد و رنج انسانی دیگر وارد شویم و سعی کنیم بفهمیم شکست، پیری، جریحهدار شدن عواطف، فرو ریختن رویاها، ترس و صدمه زدن به کسی که دوستش داریم یعنی چه. با گذر از در بخشایش، درِ بستهای باز میشود؛ درِ بسته نفرت و نارضایتی، و خشم فروخورده و زخمهای فراموشنشدنی.
ما میبخشیم تا آب رفته را به جوی بازگردانیم، آنچه را که از دست دادهایم، بازیابیم، از احساس گناه رهایی پیدا کنیم، فرصت دیگری به دست آوریم، رفتارمان را تغییر دهیم و دستاوردهای گذشته را حفظ کنیم. بخشیدن به معنای رفع یک اشتباه نیست، اصلاح یک رابطه است.
باید عقل و درایت داشته باشیم و همانطور که خلیل جبران گفته است، دعا کنیم: «خداوند به ما برای پذیرش آنچه نمیتوانیم تغییر دهیم، متانت، برای آنچه میتوانیم تغییر دهیم شجاعت، و برای تشخیص تفاوت این دو، خرد و درایت عنایت فرماید».
برای خواندن بخش اول- من خوب هستم شما خوب هستید- اینجا کلیک کنید.