احساس میکردم رفتارش تغییر کرده و مدام سرش توی گوشی تلفن همراهش بود. او را زیر نظر گرفتم و با بررسی گوشی تلفنش واقعیتی تلخ برایم نمایان شد. جوانی پیامهای دلبرانه میفرستاد و... او در فضای مجازی با پسری جوان ارتباط برقرار کرده بود. از او توضیح خواستم و خیلی صادقانه برایم توضیح داد که از یک هفته قبل درگیر این رابطه مجازی شده است.
از شنیدن این حرفها اعصابم به هم ریخته بود. برخورد تندی با همسرم داشتم و چند روزی هم قهر بودیم. به خانه مادرم رفته بودم و خوب شد قبل از آن که به دیگران حرفی بزنم برادرم را در جریان موضوع قرار دادم. این اولین باری بود که غرورم را زیر پا گذاشتم و از برادر بزرگم راهنمایی خواستم. او مرا به آقای دکتر معرفی کرد و برای مشاوره به کلینیک رفتیم.
من از دست همسرم خیلی شاکی و دلگیر هستم، اما اعتراف میکنم مقصر هستم. من شغل آبرومندانهای داشتم و سرگرم زندگی ساده خود بودیم. یکی از دوستان زیر پایم نشست و از آنجا که زیاده خواه و مغرور بودم با قرض و قسط کار دومی برای خودم راه انداختم. کاری که هیچ سر رشتهای از آن نداشتم و در مدت کوتاهی حسابی کم آوردم. مجبور شدم به هر سختی بود از پس این شکست بر بیایم و جواب طلبکارهایم را بدهم. بعد از این ماجرا با آن که پدرم باز هم حمایتم میکرد و همسرم به من روحیه میداد که هر شکست زمینه یک پیشرفت است عصبی و افسرده شده بودم.
متاسفانه سرم به سنگ زمانه نخورده بود و حتی در خانه بداخلاقی و تندخویی میکردم.
من با همسرم جنگ اعصاب پیدا کرده بودم و او که حوصله اش سر آمده بود هفتهای یکی دو روز خانه پدرش میرفت. این وضعیت باعث شد از نظر عاطفی با هم بیگانه بشویم و ...
منبع: رکنا