ممکن است شما هم قبلا متوجه خوب بودن سرگرمیها و عادتها شده باشید، منتها، چون برنامهای برای نظم دادن به آنها و ملزم کردن خودتان به انجام مداوم آنها و در آوردن آنها از فعالیتهای تصادفی به عادات مثبت دیرپا نداشتهاید، ثمره خوب آنها را هم برداشت نکردهاید. و، اما سرگرمیهایی که از آنها گفتیم؛
۱- از خیالبافی کردن مخفی نترسید
زمانی که کار روزانه پرفشار برای رسیدن به یک هدف بزرگ را کمی رها میکنید تا به خودتان استراحت بدهید، چشمانتان را ببندید و تصور کنید که به قله موفقیت رسیدهاید. تصور کنید که چه تحول خوبی در زندگیتان ایجاد میشود و چقدر دیگران به شما تبریک خواهند گفت و از شما راهنمایی خواهند خواست.
این خیالبافی مثبت تحمل دردها و بیخوابیها را برایتان آسان میکند. اما مواظب باشید که در خیالبافی افراط نکنید.
به عنوان یک نکته بسیار فنی مهم که قبلا هم در مورد آن در «یک پزشک»، نوشتهام، بهتر است که اهداف خود را با دیگران در میان نگذارید و خودتان آهسته و چراغخاموش و صبورانه گامهای کوتاه، اما بیوقفهتان را به سمتش بردارید. چرایش را در همین لینکی که داده شده، بخوانید.
۲-موسیقیهای مناسبی برای ورزشتان پیدا کنید
هر کدام از ما با موسیقیای به اوج میرسیم. لزوما موسیقیها انتخاب شده در باشگاهها با سیستم ذهنی ما هماهنگ نیستند. مثلا من شخصا از موسیقیها دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی خوشم میآید و البته هر از چند گاهی سری به یوتیوب میزنم و سرچ میکنم:
یک دنیا پیشنهاد خوب به شما میشود که جان میدهند برای ورزش. بعد خودتان میبینید که با قدرت و سرعت بیشتری میتوانید ورزش کنید.
۳-برای خودتان داستان تعریف کنید
عابرینی را در پیادهرو میبینید و پیش خودتان فکر میکنید که داستان زندگی هر یک از آنها به چه صورت بوده است؟ خبری را میخوانید و سوژه یک داستان به سرتان میزند؟
واهمه نکنید یک داستان کوچک در ذهنتان بسازید. این داستانها میتوانند درام یا کمدی یا در هر مایه دیگری باشند و به تدریج این داستانسازیها، ظرفیت ذهنی شما را بالا خواهند برد.
۴- دشوارترین کارتان را پیش از بقیه انجام بدهید
تصور کنید که چند کار را باید در یک روز انجام بدهید. مثلا ۴۰ صفحه کتاب درسی بخوانید، خرید روزانه انجام بدهید، ورزش کنید، اپیزود جدید یک سریال را ببینید، تماسی با شخصی انجام بدهید که در ان محتمل است کمی هم با او وارد بحث و جدل شوید تا متقاعد شود و خواسته شما را انجام بدهد، یک چای با کیک حانگی بخورید.
دو فرمول برای توالی انجام کارها وجود دارد.
فرمول نخست: کارهای لذتبخش ساده را اول انجام بدهید. مثلا درس بخوانید و چای و کیک بخورید، بعد خرید کنید و آخر شب آن تلفن دشوار را بزنید.
فرمول دوم: اول تلفن بزنید و بعد بقیه کارها را انجام بدهید.
تجربه نشان داده که آن کار دشوار همیشه در پسزمینه مغز شما مثل یک برنامه موبایل که منابع زیاد سیستم را مصرف میکند، اجرا میشود و بازدهی شما را برای انجام کارهای دیگر به میزان قابل توجهی کم میکند.
پس درنگ نکنید و کار دشوار را پیش از بقیه انجام بدهید و بعد رها و آسوده، سراغ سایر کارها بروید.
۵- جلوی خرید تکانهای خود را با تصور پیامدهای آن بگیرید
فرض کنید که ۱۵ میلیون تومان پول مازاد دارید که الان هیچ نیاز آنی به آن ندارید. با این پول شما میتوانید یک گوشی موبایل خوب بخرید.
اوه! تصورش را بکنید: گوشی موبایل را میخرید، جعبهاش را باز میکنید! چه صفحه نمایشی، چقدر خوشدست است، عجب دوربین معرکهای.
حتی تصورش هم باعث آزاد شدن دوپامین و لذت وافر میشود.
اما بعد از چند روز چه؟
تصور کنید که بعد از چند ماه برای یک خرید مهم، مثلا تعویض خودرو یا خانه، نیاز به همین ۱۵ میلیون تومان پیدا کنید و بعد با دلشکستگی نتوانید خرید مهم زندگیتان را فقط به خاطر کمبود چند ده میلیون تومان انجام بدهید.
یک گوشی موبایل خوب، قطعا چیز خوبی است. اما همیشه پیش خودتان تخیل و شبیهسازی ذهنی کنید که آیا بعد از یک هفته هم برایتان داشتنس لذتبخش خواهد بود و کارایی لازم را خواهد داشت.
اگر واقعا شادتان میکند و نیازی را برطرف میکند، زیاد به خودتان سخت نگیرید و گوشی را بخرید.
اما اگر نمیتوانید تصور کنید که شاد خواهید بود یا سرخورده از یک اتلاف منبع مالی، دست نگه دارید و منطقی باشید.
۶- خودتان را با بقیه مقایسه نکنید، اما مرتب مرزهای توانایی خود را جابجا کنید و رکوردهای خود را بشکنید
بله! شما ممکن است به خاطر قد و قامت و توده عضلانیتان که ژنتیک در تعیین آن نقش زیادی دارد، هیچ وقت نتوانید یک ورزشکار چابک شوید، ممکن است هیچ وقت به خوشاندامی دوستتان نشوید.
اما شما میتوانید مرتب وضعیت خود را بهتر کنید. برای خودتان رکوردها شخصی تعریف کنید و بعد با افتخار پیش خودتان نجوا کنید که امروز یک کیلومتر بیشتر از رکورد قبلیام دویدم! امروز به کمترین وزن خودم در سه چهار سال اخیر رسیدم، امروز ده صفحه بیشتر از هر زمان دیگری کتاب خریدم و ….
۷- برای رسیدن به هدفهای بزرگ بازیوارسازی کنید (همان گمیفیکیشن)
به این مطلب قبلا هم در پستی اشاره کرده بودم. اما اینجا دوباره آن را با بیان دیگری مینویسم.
رسیدن به برخی از اهداف بزرگ زندگی، مستلزم ماهها و سالها تلاش خستهکننده است که هیچ هیجان آنی ندارند. نه کسی وسط این فعالیتها پیدا میشود که تشویقتان کند و نه آثار کوچکی از موفقیت آتی را مشاهده میکنید که انگیزه بگیرید.
پس چطور باید نیروی خودمان را برای این دوی ماراتون طولانی حفظ کنیم؟
با بازیوارسازی!
چطور: در یک دفترچه سناریوهای تخلی و حتی خندهدار بنویسید و فعالیت خودتان را با یک فعالیت ملموستر، همسان کنید.
مثلا تصور کنید که شما باید برای موفقیت در کی امتحان هزاران بزرگ کتاب دشوار بخوانید یا هزاران خط کد برنامهنویسی کنید یا اندک اندک پول جمع کنید.
شما میتوانید خود را در هیئت یک معدنچی در غرب وحشی تصور کنید که در حال کندن یک تونل در معندنی دورافتاده برای رسیدن به یک رگه طلاست. حالا مطالعه هر صد صفحه کتاب را مثل کندن مثلا چند متر تونل تصور کنید.
سناریوهای ذهنی مثل این زیادند و کار را برای شما دلپذیرتر میکنند.
۸- پاداشدهی به خودتان را فراموش نکنید
تلاش و تقلا برای رسیدن به هدف نباید برای شما مترادف با تحمل شکنجه باشد. در بازههای زمانی مشخصی به خودتان پاداش بدهید. با خودتان عهد کنید و حتی مکتوب کنید که اگر درصد مشخصی از کارها را انجام دادید، یه یک سفر کوتاه خواهید رفت یا یک لباس خوب خواهید خرید.
۹-عادتهای بدتان را واقعا میتوانید تغییر بدهید
من شخصا زمانی را به یاد میآوردم که تنشهای کوچک مثلا یک امتحان دبیرستانی باعث میشد که برای رفع همان اضطرابهای بیاهمیت به سراغ خوردن تنقلات بروم. بعد که متوجه میشدم تنقلات باعث چاق شدنم شدهاند و من نتوانستهام جلوی تکانهام را بگیرم، باز هم با خوردن تنقلات بیشتر جبران میکردم و این چرخه بدخیم ادامه پیدا میکرد.
اما بعد از مدتی، به صورت اتفاقی به خودم عادت دادم که هر زمان احساس خستگی و اضطراب کردم، کمی بدوم. بعد از چند ماه این عادت کاملا در درون من نهادینه شد.
شما هم سعی کنید که عادتهای خوبی پیدا کنید که روی عادتهای بدتان سوار بشوند.
۱۰- مهارت چهرهشناسی و زبان بدن خودتان را ارتقا بدهید
این مهارتی است که هم استعداد درونی میخواهد و هم تعمق و هم مطالعه. اگر شما بتوانید از روی چهره و زبان بدن شخصی، تا حدودی پی به تیپ شخصیتی او ببرید، آیندهتان بسیار تغییر خواهد کرد و دچار اشتباهات بزرگ در سرمایهگذاری و زندگی و کار نخواهید شد.
روی آدمهایی که میشناسید، دقت کنید، ببینید که آنهایی که صادق بودهاند و خوشطینتی آنها به شما ثابت شده، چه ظاهر و زبان بدنی دارند.
کتاب بخوانید و به صورت آکادمیک در این مورد بدانید. به صورت ذهنی در مورد آدمهای جدید، این مهارت تازه خود را به بوته آزمایش بگذارید
سرانجام زمانی خواهد رسید که با چند دقیقه گفتگو، حدسهای صائبی در مورد هر شخص خواهید زد.
بعضی از ماها البته در این مهارت بسیار تواناتر خواهیم بود و چه بسا تا حدی مانند قهرمان سریال منتالیست هم بشویم! اما بقیه ما در حدی که کارمان راه بیفتد و دستکم به دره نیفتیم، میتوانیم از این مهارت استفاده کنیم.
در هر صورت تجربه و مطالعه را فراموش نکنید. خوشبختانه این سالها کتابهای خوبی در مورد زبان بدن تالیف و ترجمه شدهاند.
منبع: یک پزشک