مرگ مفهومی است که ما پزشکان به واسطه شغلمان همیشه با آن درگیر بودهایم. بسیار پیش آمده که با بیماران مبتلا به بیماریهای بدخیم روبهرو شده و مسئول دادن خبر مرگ قریبالوقوع آنها به خودشان یا عزیزانشان بوده و یا شاهد فوت بیماران و سوگواری خانوادههایشان بودهایم. با وجود این اطلاعات ما در مورد مرگ و داغدیدگی چقدر است؟ آیا میدانیم بیماران به هنگام آگاهی از بیماری غیر قابل علاجشان چه واکنشی نشان میدهند؟ در این موارد ما باید چگونه برخورد کنیم؟ برای پاسخ به این سوالها دانستن مراحلی که بیماران رو به مرگ، معمولا پشت سر میگذارند و توسط روانپزشکی به نام الیزابت کوبلرراس مطرح شده، مفید است.
مرحله اول: (شوک و انکار)
معمولا وقتی فرد از مرگ قریبالوقوعش مطلع میشود در ابتدا ممکن است گیج به نظر برسد و از قبول تشخیص طفره برود و وخامت اوضاع را انکار کند که گاهی ممکن است بسیار طولانی شود و یا حتی بیمار از این مرحله فراتر نرود.
اما پزشکان در این مرحله چه باید بکنند؟
اگر بیمار علیرغم انکار جدی بودن بیماری، پروسه درمان را پیگیری کند، لزومی به شکستن انکار بیمار نیست ولی اگر به خاطر این انکار، درمان را رها کند مداخله پزشک الزامی خواهد بود.
مرحله دوم: (خشم)
بیماران در این مرحله به خاطر ابتلا به بیماری خشمگین هستند و این خشم میتواند متوجه خداوند، سرنوشت، خانواده، دوستان، پرسنل درمان و حتی خود فرد شود. مهم این است که وقتی کادر درمان مورد سرزنش بیمار قرار میگیرند خشم او را شخصی و از بیمار اجتناب نکنند بلکه با همدردی با بیمار میتوانند خشم او را فرو نشانند.
مرحله سوم: (چانه زدن)
در این مرحله، بیمار سعی میکند با کادر درمان خانواده و حتی خداوند چانه بزند. مثلا در مقابل بهبودی به خدا قول میدهد، گناه نکند و به دیگران نیکی کند یا به خود میگوید اگر بیمار سربراهی باشد و به پزشکش غر نزند پزشک او را بهبود خواهد داد. باید برای این بیماران روشن شود که صرفنظر از رفتار بیمار کادر درمان هر کاری از دستشان بر بیاید انجام خواهند داد.
مرحله چهارم: (افسردگی)
در این مرحله بیمار دچار افسردگی، ناامیدی، اختلال خواب، عدم لذت از زندگی و افکار مرگ میشود. هر کسی ممکن است با پیشبینی مرگ خود دچار افسردگی شود اما اگر این علايم شدید باشند نیازمند اقدامات درمانی است. حفظ امید بیمار در این مرحله میتواند به بهتر شدن پیش آگاهی بیماری و افزایش کیفیت زندگی کمک کند.
مرحله پنجم: (پذیرش)
در این مرحله بیمار با مرگ کنار میآید و آن را به عنوان یک تجربه معمول میپذیرد. وظیفه پزشکان مفهوم بخشیدن به زندگی گذشته بیمار بهوسیله پررنگ کردن فعالیتهای مولد بیمار و ایجاد حس زایندگی با تکیه بر تربیت فرزندان یا فعالیتهای سازنده فرد در عرصههای فرهنگی- اجتماعی است. همچنین بهرهگیری از اعتقادات مذهبی بیمار جهت حفظ وقار و آرامش و ایجاد صلح با بیماری، خود و اطرافیان بسیار کمککننده خواهد بود.