به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان،اغراق نیست اگر بگوییم شبکههای اجتماعی در چندسال گذشته تحت سیطره کامل بلاگرها بودهاست. آنها تعیین میکنند چه بپوشیم؟ چه بخریم؟ چطور رفتار کنیم؟ چطور تولد بگیریم؟ و حتی چطور ازدواج کنیم؟ آنها همه جا هستند. در شکلهای مختلفی حضور دارند و به محض باز کردن اینستاگرام داخل تلفن همراهمان میریزند و ما را به هر آنچه که میخواهند تشویق میکنند.
با اینکه پدیده بلاگری به خصوص در ایران از سالها قبل و از اوایل دهه هشتاد و با پیداش وبلاگها به وجود آمد اما به مرور شکل اولیه و صحیح خودش را از دست داد و ملغمهای از چیزهای مختلف شد؛ بلاگرهایی که بیش از این در یک حوزه مشخص و به شکل جامع فعالیت میکردند و به مخاطبانشان در انتخاب محصول موردنظرشان کمک میکردند تبدیل به افراد خوش رنگ و لعابی شدند که تنها حسرت مخاطبانشان را به دنبال خود دارند.
یکی از مهمترین بلاگرهای این روزهای فارسی «بلاگرهای سبک زندگی» یا به اصطلاح لایفاستایل هستند. آنها با اسامی و پسوندهای مختلفی فعالیت میکنند. گاهی با نام سوئیتهوم گاهی با پسوند بلاگر و یا با اسم و فامیل مشخصی از خودشان. صفحات رنگی رنگی با عکسهای با کیفیتی از زندگی همیشه مرتب و تروتمیز که انگار هیچوقت گرد و غبار و یا کهنگی در آن راهی ندارد. لباسهای تکراری در آن وجود ندارد و همه مناسبتهای زندگی مشترک و خانوادگی با مناسک منحصر به فرد و تمهیدات ویژهای برگزار میشود. رشد قارچگونه این دست بلاگرها چه تاثیراتی را بر سبک زندگی جامعه و خانواده ایرانی خواهد گذاشت؟ آیا آنها فقط روی مخاطبان شبکه تاثیرگذارند؟ زنان ایرانی که بخش اعظم دنبال کنندگان این صفحات هستند چه تاثیراتی از آنها خواهند گرفت؟ تحقیقات نشان دادهاست بیشتر بلاگرهای سبک زندگی زنان هستند و بخش اعظم دنبال کنندگان این صفحات نیز زنان هستند و حالا باید دید در بلند مدت بلاگرها چه تاثیری را روی آنها خواهند گذاشت؟
یک میلیون و 400 هزارنفر برای شما یادآور چه عددی است؟ چند شهر، استان یا کشور با چنین عددی میشناسید؟ این جمعیت را اگر بخواهید در یک مکان جا بدهید به اندازه چند استادیوم آزادی به جا نیاز دارید؟ اگر موافق این هستید که این عدد واقعا به لحاظ جمعیتی واقعا بزرگ است باید به شما بگوییم که بله واقعا بزرگ است و این عدد تعداد دنبالکنندگان تنها یکی از شناختهشدهترین بلاگرهای سبکزندگی ایرانی در اینستاگرام است.
اما اگر برایتان سوال است که این جمعیت عظیم که کیپتاکیپ هم در یک صفحه جا خوش کردهاند چه چیزی را مشاهده و دنبال میکنند؟ آنها هر روز حدود 20 استوری از خوشگذرانی یک زوج جوان با لباسهای رنگی و گرانقیمت و پیشنهادات خریدشان را میبینند. پستهای آنها را که همگی عکسهای تکی و یا دو نفره آتلیهای از جشنهای مختلف سالگرد ازدواج و تولد در رستورانها و مکانهای مختلف است لایک میکنند، در جشنوارههایشان شرکت میکنند و حسرتهایشان را همراه با آرزوهای موفقیت زیاد در کامنتها برایشان مینویسند و اقرار میکنند که آنها الگوی زندگیشان هستند. اگر از جملات بالا تعجب کردهاید باید بگویم که بله واقعا این اتفاق در حال افتادن است.
هرچه به سمت بلاگرها میرویم، دورتر میشوند
دنبال کردن بلاگرها و سوئیتهومها زمانی خطرناک است که به وضوح میبینید آنها الگوهای بزرگی برای سبک زندگی شدند و مخاطبانشان تلاش میکنند جزء به جزء زندگی آنها را در زندگی مشترکشان پیاده کنند. از لباسهایی که آنها میپوشند الگو بگیرند. همان زیورآلات را استفاده کنند. به همان شکل تولد بگیرند. همان رستوران غذا بخورند. همان عکسها را بگیرند و رفته رفته خودشان و زندگیشان را تبدیل به یک کپی دستهچندمی از بلاگر محبوبشان کنند. بیآنکه حواسشان باشد چیزی که آنها بابتش پول پرداخت میکنند برای بلاگر محبوب نه تنها رایگان که گاهی اوقات درآمد هم دارد. بلکه او مامور است نوعی مناسکسازی برای برگزاری یک مراسم خاص انجام دهد تا تبلیغ جایی را انجام دهد که بابتش هزینه هنگفتی دریافت کردهاست. بلاگر روز به روز پولدارتر خواهد شد، خانه بزرگتر و لوکستری خواهد گرفت و دنبالکننده به مرور میبیند هرچه تلاش میکند بیشتر شبیه او شود از او دورتر خواهد شد و دیگر حتی توان کپیسازی از او را نخواهد داشت.
مقصد نهایی بلاگرها کجاست؟ بلاگرها ما را کجا میبرند؟
چندسال پیش یکی از صفحات اینستاگرامی برای اولین بار لو داد که کتابخوانیها و معرفی کالاهای شاخهای اینستاگرامی از سر خیرخواهی نیست و آنها بی سروصدا برای دانه دانه آنها پولهای سنگینی دریافت میکنند و حتی عکسهایشان از میز کارهای گلگلی و ظرفهای یکدست و قابلمههای رنگی لک نیفتاده هم بیشتر یک پروژه عکاسی است تا یک روتین زندگی. این شوک مخاطبان زیادی را تحتتاثیر قرار دارد و باعث شد حتی نسبت به کسانی که پیش از این دنبال میکردند گارد بگیرند و حتی آنها را دروغگو خطاب کنند ولی طولی نکشید که فروکش کرد. جذابیتهای زندگی بلاگرهای رنگیرنگی آنقدر زیاد هست که مخاطب دلش بخواهد حتی به اندازه دیدن یک عکس با آنها همراهی کند و دست آخر به خودش بگوید اصلا چه اشکالی دارد؟ من هم دوست دارم چنین زندگیای داشته باشم. بلاگرها نیز تبلیغات را دیگر از حالت زیرپوستی و یواشکی درآوردند و خیلی مستقیم کار را ادامه دادند و رفته رفته مبالغ را بالا بردند.
مبالغ دریافتی بلاگرها به حدی بالا رفت که اگر روند آنها را در چندسال گذشته دنبال کنید میبینید یا تبدیل به خانههای بزرگ و مجللی شدند یا اینکه برخی از آنها با این درآمدها مقدار زیادی پول از کشور خارج کردند و ساکن کشورهایی مانند ترکیه شدند و آنجا به فعالیتهایشان ادامه دادند.
بلاگرها تلاش را بیارزش میکنند
بلاگرها درآمدهای بالایی دارند. آنقدر بالا که شاید حاذقترین پزشکان و مهندسان هم از درآمد بالای آنها تعجب کنند. آنها تنها با یک استوری میتوانند 30 میلیون تومان به جیب بزنند. بدون آنکه حتی دیپلم گرفته باشند. هرچه خرج کنند بیشتر پول در میآورند. بلاگری که رفاه بیشتری نشان دهد طرفداران بیشتری را جذب میکند و طرفدار بیشتر مبلغ گرانتری را کسب خواهد کرد. حالا دانش آموزی را تصور کنید که باید سخت درس بخواند تا در رشته خوب و یک دانشگاه خوب قبول شود. پزشکی را تصور کنید که باید شبانهروز برای خدمت تلاش کند. مهندسان و پژوهشگرانی را تصور کنید که روزانه در حال کار کردن هستند اما یکباره میبینند یک بلاگر با چندعکس به اندازه یک یا چندماه آنها درآمد دارد. پدر و مادر یک دانش آموز چطور به او بگویند درس بخوان تا آینده بهتری داشته باشی وقتی یک بلاگر با روزانههایش از ولخرجی و عکسهای مختلف میتواند چندبرابر یک دکتر و مهندس کسب درآمد کند بدون آنکه حتی ریالی مالیات پرداخت کند. این در صورتیست که کارمندان و کارگران ماهانه از همان درآمد اندکشان درصد زیادی مالیات کسر میشود.
جامعهای را تصور کنید که نسل جوان آن برای رسیدن به درآمد بهتر به جای آنکه بخواهد برای مشاغل بالاتر و مفیدتری مانند پزشکی، مهندسی، پژوهشگری و کسب دانش و مهارتی که خودش و جامعه علمی و آموزشی را ارتقا میدهد تلاش کند، وقت و جوانیاش را صرف بلاگر بودن کند چون درآمد بیشتر و کم زحمتتر و البته زودبازدهتری خواهد داشت. آیا شما میتوانید او را مجبور کنید که به جای این کار شبانه روز تلاش کند؟ سرنوشت جامعهای که جوانهایش همه بخواهند بلاگر شوند چه خواهد بود؟
وقتی بلاگرها جای کارشناسها را میگیرند
بلاگرها الهههای شبکه اجتماعی هستند و شبکههای اجتماعی دنیا و زیست تازه انسانها به خصوص زمانی که کرونا زیست ما را بیش از حضور در دنیای حقیقی و به گعدهها و گروههای مجازی کشاندهاست. آنها درباره هرچیزی که حرف بزنند آن چیز یا مشهور میشود و یا صحت پیدا میکند. اگر سری به صفحه «ماما بلاگرها» بزنید میبینید بسیاری از مادران حتی سوالاتی را که باید از متخصصین حوزه تربیتی و یا حتی پزشک کودکشان بپرسند از بلاگرها میپرسند. از ویتامینهایی که فرزندشان میخورد. از تغذیه و رژیم غذایی تا کلاسهای ورزشی و تربیتی و مهارتی و هزار چیز دیگری که نیاز به نظرات کارشناسی دارد. حال تصور کنید بلاگر بخواهد تبلیغ کالایی را در این موارد جا بدهد که بابتش پول گرفتهاست. اما ماجرا جایی خطرناک میشود که شاهد هستیم برخی از همین مادران پرطرفدار اینستاگرامی در قالب «مادر موفق» در برنامههای تلویزیونی و رسانهای به خورد مخاطب داده میشوند. مادرانی که با کودکانشان کسب درآمد میکنند. آنها را از این آتلیه و مزون لباس به آن آتلیه و مزون میبرند. تبلیغ میکنند و پول میگیرند و در پشت عکسهای رنگی شبیه مادران نمونهای هستند که فرزندان نخبه و موفقی را تربیت میکنند.
سری به کامنتهایشان بزنید. چه چیزهایی میبینید؟ «کاش من هم میتوانستم برای دخترم مثل شما مادری کنم؟» کاش... کاش...
کاشهای پر از حسرتی که نمیدانند دنیای پشت عکسها شبیه عکسها نیستند. بسیاری از آتلیهداران کودک اقرار میکنند که بچهها در آتلیهها خوشحال نیستند. آنها حتی به چشم دیدهاند که بچهها برای اینکه خوابشان میآید یا اینکه دوست ندارند لباسهایشان را عوض کنند و ساعتهای طولانی در آتلیهها حاضر شوند حتی کتک میخورند!
رونق کسب و کارهای مفید در مشت بلاگرهای پرضرر
در اولین نقدهایی که از بلاگرها و سوئیتهومها نوشتم شاهد گله پزشکان مختلفی بودم. آنها میگفتند سوئیتهومها به آنها مراجعه میکنند و از آنها میخواهند در ازای رایگان بودن طول درمانشان چه در حوزه دندانپزشکی و یا زنان و زایمان تبلیغ آنها را در صفحهشان انجام دهند. این قبیل مفتبریها یکی از رفتارهاییست که در بلاگرهای فارسی جریان دارد و کمتر کسی به آن توجه میکند و در برخی موارد اگر پزشک یا هر مقصدی که بلاگر انتخاب کرده جواب رد به او بدهد او در صفحهاش به بدگویی از آنجا میپردازد تا شاید انتقام خود را اینگونه بگیرد. اما یکی از بدترین اتفاقاتی که در حال وقوع است وابسته بودن کسبوکارهای تولیدی و حتی پزشکی به بلاگرهاست. بسیاری از تولیدکنندگان مجبورند برای رونق کسب و کار تولیدی و مفیدشان دست به دامان این الههها شوند. به آنها پول هنگفت بدهند، در جشنوارههای آنها به عنوان اسپانسر شرکت کنند تا شاید رونقی به کسب و کارشان بدهند. اما در بسیاری موارد چیزی جز چندصد مخاطب غیرفعال که صرفا به خاطر جایزههای بلاگر با اکانتهای مختلف صفحه موردنظر را فالو کرده چیزی نصیبشان نخواهد شد.
وقتی درباره اتفاقاتی که بلاگرها در آینده رقم میزنند مینوشتم پزشکی به من پیام داد و گفت سالها برای درسخواندنش زحمت کشیدهاست. شب و روز تلاش کردهاست تا تخصص قبول شود. در مناطق محروم طرح گذراندهاست، اما حالا برای اینکه بتواند خودش را نشان دهد و یا از آزار بلاگر در امان بماند باید به او خدمات رایگان بدهد!
وقتی بلاگرها و سوئیتهوم به ما احساس بدبختی میدهند
بیشتر طرفداران بلاگرهای سوئیتهوم و حوزه سبکزندگی زنان هستند. این را میتوان از حضور پررنگشان در کامنتها و پیامهایشان دید. این زنان آرزوهای خود را هر روز در قاب خشتی بلاگرها میبینند بسیاری از آنها آنقدر دلداده و شیفته شدهاند که تبدیل به سربازان و یگانهای حفاظت از بلاگرها درباره کوچکترین انتقادات هستند. اما حسرت، درونشان را روز به روز بیشتر چنگ میاندازد. وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتم از سوئیتهومها بنویسم پیامهای جالبی دریافت کردم. یکی از خانمها چندعکس برایم فرستاد و گفت من هر شب خانه یکی از بلاگرها را تصور میکنم و خیال میکنم که در آن زندگی میکنم و هر شب با گریه به خواب میروم. کسی دیگر میگفت من برنامهام را با یکی از بلاگرها تنظیم میکردم. تمام تلاشم را میکردم همانطوری عکس بگیرم. همان غذا را بپزم. همان تفریح را انجام بدهم و وقتی همسرم با من همکاری نمیکرد عصبانی میشدم و واقعا احساس بدبختی میکردم.
سوئیتهومها فقط روی زنان تاثیرگذار نیستند، زنان زیادی میگویند که همسرشان تحت تاثیر تصاویر خوش آب و رنگ آنها خیال میکنند که زنانگی و خوشپوشی بلاگرها واقعیست و همین قیاس اشتباه با زن و فرزندشان باعث شده که نزاعهای جدی زن و شوهری داشته باشند. تصاویر تمیز و مرتبی که بی سروصدا پایشان را در زندگی خانوادهها میگذارند و سروصداهای زیادی به پا میکنند. زنانی با موهای همیشه سشوار کشیده، با لباسهایی که انگار در مهمانی نشستهاند و همیشه طوری در عکسها حضور دارند که انگار هیچ لحظه بهم ریخته و آشفتهای در زندگی ندارند.
وقتی بلاگرها و سوئیتهومها استانداردهای زندگی و زنان همه جامعه را تعیین میکنند
تغییرات و تحولات هر فرد در یک جامعه روی باقی اعضای آن جامعه نیز تاثیرگذار است. پس نمیتوان گفت بلاگرها فقط در ذهن و افکار کسانی که در شبکههای اجتماعی دنبالشان میکنند اثرگذارند و باقی افرادی که حتی در تلفن همراهشان هیچ شبکه اجتماعی ندارند از تاثیرات آنها دور هستند. اقدامات یک بلاگر سبکزندگی در رقابت دیدهشدنهای اینستاگرامی روی سایر بلاگرهای دیگر نیز تاثیر دارد. آنها در رقابتی تنگاتنگ باهم تلاش میکنند هربار زندگی زیباتر و رویاییتری از خودشان نشان دهند و تعدد آنها همراه با تاثیری که در جز به جز سلیقه و مخاطبانی دارند که تلاش به کپیسازی های لحظه به لحظه میکنند بر کلیت یک جامعه تاثیر میگذارد. مثلا فرض کنید یک بلاگر سبک زندگی نوع خاص و مجللی همراه با کیک و تزئین و دکور خاصی برای دخترش تولد میگیرد. باقی بلاگرها نیز در این رقابت به انواع متفاوت و مجلل دیگری روی میآورند. به مرور این نوع تولد گرفتن تبدیل به فرم عادی میان بلاگرها خواهد شد. بعد مخاطبان نیز به تأسی از بلاگرهای محبوبشان این رفتار را در مناسباتشان و میان اقوام و آشناهایشان تکرار میکنند و این رفتار و مناسک به مرور تبدیل به یک روتین و عرف خواهد شد. به طوری که اگر کسی نخواهد و یا نتواند به آن شکل و شمایل رفتار کند گویی از عرف اجتماعی عقب افتادهاست و یا دستکم جامعه با او شبیه والدی رفتار میکند که مراسم تولد فرزندش برای او کم اهمیت است!
در مثالی دیگر میتوان گفت سفره آراییهای عکاسی شده و یا چیدمانهای خانهای که از زندگی عادی به دور است، به عرف خانهداری و کدبانوگری و هنر زنانه بدل شود. تصور کنید اگر زنی به هر دلیلی نتواند چنین رفتاری را انجام دهد در جامعهای که عرفش را آنها مشخص کردهاند، یک عقبمانده فرض خواهد شد.از بلاگرهای سبک زندگی چند رفتار این چنینی سراغ داریم؟
بلاگرها مخاطبانشان را مصرفگرا میکنند
بلاگرهای سبک زندگی و سوئیتهومها هیچ محتوایی جز تبلیغ و دعوت به دنبال کردن انواع و اقسام فروشگاهها و لباسها و لوازمهای آرایشی ندارند. آنها حتی محتواهایشان در حوزه سلامتی روحی و جسمی در گرو تبلیغ انواع رژیمها و آرایشگاهها و لوازمهای آرایشی است. آنها از شما به زبانهای مختلف دعوت به خرید اجناس مختلف میکنند و اسم این کار را حمایت از تولیدات و تولیدیها میگذرانند. اما اغلب نظرات غیرکارشناسانه دارند و یا در ازای مفتبریهایی که از تولیدکنندهها کردهاند آنها را به شما معرفی میکنند. اگر حداقل در موضوع خاصی تخصصی عمل میکردند، حساب باز کردن روی حرفهایشان منطقیتر به نظر میرسید. اما آنها هر روز و هر لحظه درحال پست کردن و استوری گذاشتن از تمام چیزهایی هستند که بدون زحمت بدست آوردهاند و از شما میخواهند چندین برابر پولی را که خودشان نپرداختهاند شما بپردازید و همه اینها چیزی جز مصرفزدگی و ترویج مصرفگرایی نخواهد بود.
این گزارش قرار نیست به شما بگوید بلاگری بد است. چه بسا اینکه بسیاری از بلاگرهای تخصصی نکات خوبی را به ما آموزش میدهند و ما هزینه و زمان آن را نداریم که برای خرید یک وسیله همه چیز را امتحان کنیم و یا مقالات متعدد بخوانیم. اما به این فکر کنید اگر روزی اینستاگرام تصمیم بگیرد شرکتش را ببندد، آیا بلاگر در دنیای واقعی و دور از نمایش حرف دیگری برای گفتن خواهد داشت؟ یا او همه چیزی را که بدست آورده مدیون زیست نمایشیاش در شبکه اجتماعی است؟