به گزارش 1 پزشک،گذشته دور (البته نهچندان دور) را در نظر بگیرید، در آن زمان که خبری از اینترنت هم نبود، باید پشت کامپیوترهای دسکتاپ مینشستیم، چیزی زیادی برای سرگرمی وجود نداشت. ما واقعا بعد یکی دو ساعت خسته میشدیم. اگر تازه کامپیوتر خریده بودیم، با دقت کامپیوتر را خاموش میکردیم و چه بسا که کاوری هم روی کیس و مانیتور میانداختیم!
بعد که اینترنت فراگیر شد، ساعات نشستن ما پشت کامپیوتر بیشتر و بیشتر شد. اما هم سرعت اینترنت پایین بود و هم اینکه سایتها و وبلاگها بیشتر خبری و تحلیلی بودند و سرگرمی چندانی عرضه نمیکردند.
موبایلی شدن اینترنت، قدم بعدی در این سیر پیشرفت بود. حالا دیگر با موبایل هم میشد وارد اینترنت شد. همزمان وب ۲.۰ و شبکههای اجتماعی اولیه آمدند و ….
الان دیگر اوضاع خیلی فرق کرده است. موبایلها واقعا یک «افزونه» تن ما شدهاند و به ما چسبیده هستند. ما الان دیگر نمیتوانیم تصورش را هم بکنیم که بدون گوشی موبایل از خانه بیرون برویم و یکی دو ساعت قطع اینترنت، برای ما در حکم نرسیدن اکسیژن میماند.
از همان لحظات اولیه برخاستن از خواب، تا آخرین لحظاتی که پلکهایمان سنگین شود و خواب ما را برباید، موبایلها همیشه کنار ما هستند و چشمهای خسته و گود افتاده ما در حال ورانداز کردن صفحات آنهاست.
این اسکرولهای بیانتها، فورواردهای بیملاحظه و کاربری ۲۴ ساعته و ۷ روز در هفته ما، گاهی واقعا شرمندهمان میکند.
واقعا چه پیش آمده که اینقدر گرفتار شدهایم. چرا نمیتوانیم مثل سابق کتاب و مجله بخوانیم، چرا گاهی از وقت ورزش، ملاقات با دوستان، حتی دیدن سریالهای تلویزیونی هم میزنیم تا بتوانیم بیشتر با موبایلهای خود باشیم؟
مدلی برای به در تله کردن و گرفتاری شما
بیشتر اپلیکیشنها و شبکههای اجتماعی محبوب این روزها، در همان بدو تأسیس خود و در زمان طراحی، راهبرد خاصی را دنبال میکنند:
اینکه تا هر میزان که ممکن باشد، شما را در خود نگه دارند.
الان تقریبا هیچ شبکه اجتماعی را نمیتوانید پیدا کنید که علاقه داشته باشد کاربرش با سهولت مثلا از طریق لینک، از آن خارج شود و وارد سایتهای دیگر شود. چون چنین چیزی به معنی کم شدن استفاده از شبکه اجتماعی شده است.
برای درک بهتر این راهبرد مهم یک طراح رفتاری به نام «نیر ایال»، یک مدل تلهای از این امر درست کرده است:
شما با کمک این مدل میتوانید ماهیت و قلب فناوریهایی که عادت ماندگار یا همان اعتیاد اینترنتی را در شما ایجاد میکنند را دریابید.
همان طور که میبینید، این مدل چهار بخش مهم دارد:
ماشه – عمل – پاداش متغیر و سرمایهگذاری
ماشه یا مکانیسم انگیزشی و تحریک کننده، نقطه آغازکننده ایجاد یک عادت هستند. ما دو نوع ماشه داریم: ماشه داخلی و خارجی.
ماشه داخلی:
تصور کنید که شب به رستورانی رفتهاید تا بعد از یک روز کاری سخت، غذا بخورید و استراحتی کنید. بعد از چند دقیقه، تا قبل از سفارش غذا یا تحویل غذا، حوصلهتان سر میرود و حس میکنید که باید چیزی پیدا کنید تا سرتان را گرم کند. گوشیتان را در میآورید و با اینکه میدانید احتمال دریافت یک ایمیل تازه قابل توجه، کم است، جیمیل خود را چک میکنید.
اینجا خستگی و سر رفتن حوصله، یک انگیزش داخلی شماست که با چک کردن ایمیل، «همراه» میشود، تا یک عادت ایجاد شود.
در درون همه ما حالاتی مثل کسالت، حوصله سر رفتن، استرس و هیجان ایجاد میشود و ما دوست داریم بتوانیم به نوعی این به این حالات درونی پاسخ بدهیم.
عوامل تحریککننده بیرونی
اینها شامل هر چیزی میشوند که ما را به عکسالعملی وادار میکنند. اینها میتوانند شامل هر چیزی باشند، از جمل یک تبلیغ ویدئویی، ایمیل تبلیغی، فراخوان انجام یک کار، یک نوشته.
پیامکها یا نوتیفیکیشنها یک عمل برانگیزاننده خیلی قوی هستند. چه کسی میتواند رد مقابل وسوسه چک کردن آنها مقاومت کند؟!
هر وقت شما متوجه رسیدن یک پیامک یا نوتیفیکشن میشوید، در مغزتان، ماده شیمیایی میانجی عصبی دوپامین، به فراوانی، آزاد میشود. دوپامین با احساس لذت یا پاداش همراهی دارد. مشاهده پیامک یا نوتیفیکیشن، اول در کنار آزاد شدن دوپامین، یک چرخه نیاز، هیجان و پاداش و لذت را در شما ایجاد میکند.
عمل
اما کاربر بعد از اینکه به یک پاداش رسید، متوقف نمیماند. او برای گرفتن دوباره پاداش به تکاپو میافتد. یک ویدئو یک دقیقهای جالب در اینستاگرام دیدهاید، یک مطلب جالب در تلگرام خواندهاید، اشتراک اینها برای دوستان شما شما را آدم جالب و «کول»ای معرفی کرده؟!
شما دوباره به صرافت تکرار این پاداش و حس خوب میافتید، ویدئوی جالب بعدی چه میتواند باشد؟ آیا عکس تازه فلان هنرپیشه را میتوانم پیدا کنم؟!
پس شروع میکنید به اسکرول، جستجو و تپ کردن سریع و بیوقفه.
حالا جای شکرش باقی است که استفاده از برخی از اپها در ایران به خاطر فرهنگی یا محدودیتهایی، جا نیفتاده.
مثلا اپلیکیشن زوجیابی Tinder را در نظر بگیرید. کاربر برای کار با این اپ و پیدا کردن بهترین نیمه گمشده خود!، باید به سرعت گزینههای معرفیشده را با سوایپ به راست و چپ ارزیابی کند، با تکرار سریع این چرخه به تدریج او به بهترین گزینه که با علایق او سازگار خواهد بود، میرسد. بدیهی است که گریز از این چرخه اعتیادآور، عمل و پاداش نهایی، برای کمتر کسی ممکن است.
پاداش متغیر
پاداش متغیر جزء مهمی در اعتیاد اینترنتی شماست.
کار با اپلیکیشنها و موبایل، درست مثل کار با یک ماشین قمار میماند. شما اصلا نمیتوانید پیشبینی کنید که چه زمانی به یک پاداش بزرگ میرسید.
خب، اعتراف میکنم که زمانی در همین وب فارسی، برای وبلاگنویسها زمان رسیدن به پاداش، چیز دشواری نبود:
این مقاله خوب در مورد تاریخ یا فناوری را ترجمه میکنم و این عکسهای جالب را در آنها میگنجانم. مطمئنا خیلیها در لینکدونی خود به ایم مطلب لینک خواهند داد!
اما الان که وضعیت شبکههای اجتماعی را میبینیم، خیلی وقتها میبینم که پیشبینی کم و کیف پاداش خیلی دشوار شده.
یعنی واقعا معلوم نیست که چه زمانی یک توییت، عکس در اینستاگرام یا مطلب تلگرامی، مورد استقابل عامه کاربران قرار بگیرد. خیلی وقتها به صورت متناقضی یک مطلب که خوب ارزیابیاش میکنید، مهجور میماند و گاهی هم یک مطلب ساده و پیش پا افتاده، محبوب میشود.
پاداشها را ما میتوانیم به سه دسته تقسیم کنیم:
پاداشهایی که دار و دسته مخاطبان خاص شما میدهند: مثل لایک، اشتراکگذاری، ری توییت کردن و کامنتگذاری..
پاداشهای شکار مطلب خوب: صرف پیدا کردن یک مقاله، عکس، ویدئوی جالب، یک پاداش خوب به شما میرود.
پاداشهای شخصی: انجام یک کار ضروری آنلاین یا رسیدن به مرحله بعدی در گیم.
همان طور که گفتم الان پاداشها در اینترنت «ثابت» نیستند و غیرقابل پیشبینی و متغیر شدهاند. مثلا ناگهان در اینستاگرام میبینید که یک عکس کاملا عادی شما در اینستاگرام گل کرده و چند صد لایک گرفته.
جالب است که اینستاگرام در این طور مواقع زیر این طور عکسها مینویسد که این عکس مثل از ۹۰ درصد عکسهای دیگر شما بهتر لایک جذب کرده، در آینده هم همین طور باش!
اینستاگرام اصلا متوجه نیست که لایکگیری این طور مطالب، فرمول خاصی ندارد. البته در ظاهر!
اصولا پاداشهای متغیر، در شکلگیری اعتیاد، تأثیر بسیار قویتری دارند و هر باری که شما پاداش متغیر میگیرید، اعتیاد بیشتر در شما نهادینه میشود.
موشی را در نظر بگیرید که در ازای هر پنج دقیقه حرکت در یک گردونه یا هزارتو، یک قطعه پنیر بگیرد و موش دیگری را در نظر بگیرید که بدون منطق خاص، صرفا با حرکت، به طور نامنظم پنیر بگیرد. میزان تکاپوی موش دوم، به صورت متناقضی بیشتر خواهد بود.
سرمایهگذاری
قسمت چهارم مدل اعتیاد اینترنتی، سرمایهگذاری است.
منظور از سرمایهگذاری چیست؟
فرض کنید شما یک باغچه یا چند گلدان خالی در خانهتان داشته باشید. وقتی هر روز از کنار آنها میگذرید، هیچ شوقی برای تماشای آنها نخواهید داشت.
اما اگر دهها گل یا درختچه را با مرارت زیاد، یک به یک بخرید، آبیاری، آفتزدایی و هرس کنید، مجموعه زیبایی ایجاد میکنید که در ادامه دیگر نمیتوانید از آن دل بکنید.
پروفایلهای شبکههای اجتماعی هم مثل یک حساب بانکی و قلک، ثمره صدها ساعت تلاش ما هستند
تصور کنید که چقدر طول میکشد که شما از بدو احداث یک حساب در اینستاگرام با دنبالکننده صفر به جسابی برسید که چند صد یا چندهزار نفر دنبالکننده واقعی دارد.
شما برای جذب این افراد عکسها و نوشتههای زیادی پست کردهاید، لایکها و کامنتهای زیادی درج کردهاید، کلی فکر کردهاید و خون دل خوردهاید!
بنابراین در ادامه، به هیچ عنوان نمیتوانید کاهلی کنید و به اینستاگرام برنگردید و وضعیت دنبالکنندهها و لایکها و کامنتهای خود را در چک نکنید.
خیل وقتها به هنگام مسافرت یا رفتن به رستوران یا حتی قدم زدن در بیرون، در فکر شکار سوژه خواهید بود و در ذهن خود با هدف اشتراک اینستاگرامی، قاببندی میکنید.
بحث نهایی
این روزها سازندگان و توسعهدهندگان شبکههای اجتماعی، گیمها و سایتهای نوظهور اینترنتی، تلاش میکنند که با استفاده از ۴ جزئی که در ایجاد عادت یا اعتیاد مؤثر هستند، هوش از سر شما بربایند و شما را مشغول سرویس خود کنند.
آنها در طراحی ظاهری، چینش محتوا و عملکرد سرویسهای خود همه اینها را در نظر میگیرند.
نوتیفیکیشن، امکان لایکگذاری، تأکید بر اینکه هر کس چند دنبالکننده دارد، نمایش تعداد مشاهده یک مطلب، آسان کردن اسکرولهای بیانتها، پیشنهاد محتوایی که فکر میکنند با علایق شما سازگار است، همه و همه، ابزارهایی هستند که آنها به خوبی از آنها استفاده میکنند.
اینستاگرام را در نظر بگیرید. چرا اینستاگرام اجازه نمیدهد در توضیح یک عکس یا بخش کامنت، لینک فعال خارجی بگذارید؟ چون میخواهد شما را در داخل خود محبوس کند.
در عین حال میخواهد که شما یک زندانی مثلا خوشبخت باشید. پس در این زندان، مدام به شما پاداشهایی مثل لایک یا عکسها و ویدئوهای جالب غیرمترقبه میدهد.
برآورد شده که ۴۰ درصد کل کارهایی که ما در طول روز انجام میدهیم، ناشی از عادات ما باشد. ما بدون فکر و از روی عادت، این روزها اپلیکیشنها را باز میکنیم. مثلا در کشورهایی که اسنپچت محبوب است، هر کاربر به صورت متوسط ۴۷ بار در هر روز، این اپ را باز میکند. خدا میداند که ما چند بار در روز اینستاگرام و تلگرام را باز میکنیم!
هدف ابتدایی اینترنت این بود که دنیایی در کنار دنیای واقعی، حاوی همه نوع اطلاعات برای ما درست بکند و از طریق هایپرلینکها مدام ما از صفحهای به صفحه دیگر راهنمایی بشویم. کمی که گذشت، مرز دنیای واقعی بیرونی و اینترنت، سست و کمرنگ شد، دیگر اینترنت یک افزونه همیشگی دنیای واقعی شده بود.
ما تصور میکردیم، همه چیز در همین مرحله ایست میکند.
اما اینترنت باز هم دگردیسی پیدا کرد:
این بار دو تغییر رخ داد:
۱- در بسیار موارد شخصیتهای آنلاین ما، حتی مقدمتر از شخصیتهای فیزیکی بیرونی ما شدند. در دنیای قدیم، آدم پولدار، مشهور یا تحصیلکرده بودن، مایه تفاخر بود، اما این روزها گاهی در نهان و بدون اینکه بر زبان آورده شود، خیلیها با عبارت صاحب کانال چند صد کایی فلان، خود را در اوج افتخار احساس میکنند.
۲- اینترنت زمانی یک دنیای بسیار بزرگ بود که اینقدر از طریق هایپرلینک همه سرزمینها و شهرهایش به هم مربوط بودند که میخواست یک دهکده جهانی بشود.
اما این چند ساله، اینترنت دارد شبیه دنیایی با مجمعالجزایرهای جدا از هم شده است و هایپرلینکها و میزان کلیک بر روی آنها خیلی کم شده.
این درست مثل این میماند که دنیایی داشته باشیم که در آن ساکنان یک شهر یا کشور، تصور کند که همه چیزهای دیدنی و خوب که میتواند مایه شادی و خوشبختیشان شود، در همان شهر یا کشورشان وجود دارد.
در این جاها، حاکمان هر سرزمین (همان صاحبان و توسعهدهندگان اپها) هم رعیتهایی سر به زیر و خوابزده میخواهند. به صورت زیرپوستی فرودگاهها را محدود کردهاند و سخت روادید سفر صادر میکنند. مردم هم آنقدر مست و مخمور در سرزمینهایشان هستند که رغبتی برای سفر ندارند.
نتیجه نهایی همه این چیزها میشود، وضعیت کنونی کاربری و اینترنت میشود:
انبوه کاربران زندانی در چند اپ مشهور که مدام در پی آزادسازی دوپامین و «احساس» خوشبختی در ذهنهای خود هستند.