حسن غفوری – روانشناس
تحریریه زندگی آنلاین : انسان به مثابه موجودی اجتماعی، در رابطه به دنیا میآید، آسیب میبیند و التیام مییابد. زندگی در آمیزههایی متناظر و مفاهیمی به ظاهر دور از هم، هستی ما را پر از رنج و لذت میسازد. جاذبهای رنجآور ولی لازم و لذتبخش به نام "دیگری" ؛ این دیگری ارزشمند. رنج پذیرفتن دیگری و لذت پذیرفته شدن از طرف او. ازدواج غنیترین رابطهای است که انسان در آن تکامل مییابد، رابطه چند سر و چند مفهومی، ارتباطی شخصی، عاطفی، هیجانی، خانوادگی، اجتماعی با مؤلفههای قانونی، عرفی و شرعی.
ازدواج سالمندان در مقابل خیل عظیم جاماندگان
امروزه در سرزمین در حال توسعه ما، به لحاظ سرعت تغییرات و آهنگ تند زندگی و فشارهای تکنولوژیک در عصر مدرنیته ، گویی آنچه کند و خرامان همراهی میکند، فرهنگ انطباقی و همسو با نیازهای این سراسیمگی بیسامان است. از خیل عظیم جاماندگان، بلاتکلیفی نگرش فرد و اجتماع به مقوله "ازدواج دوباره زنان تنهای مطلقه یا بیوه" است. در هنگامه بالا رفتن سن ازدواج و عدم استقبال جوانان از این مقوله، صحبت ازدواج دوباره زنان و مردانی که از آمار یک طلاق به ازای هر سه ازدواج و مرگومیر همسر، به جای ماندهاند، کمی عجیب به نظر میرسد.
ازدواج این خیل عظیم جاماندگان از ازدواج، با موانع و محاسنی روبروست، موانعی ازجنس عرف، باورهای شخصی، الگوهای شناختی رسوب یافته در اذهان فرد و اجتماع.
بیشتربخوانید:
محاسن ازدواج مجدد برای سالمندان
حال آنکه مردان در انتخاب زنان بیوه و تنها، آزادی انتخاب بیشتری دارند، چنان که میل به همسرگزینی از میان پیردختران را دارند، ولی نسبت به ازدواج با زنان بیوه و مطلقه، اشتیاق کمتری نشان میدهند، گویی هنوز بر باور دیرپای باکرگی همسر آینده، پای میفشارند و از محاسن رابطه دلبستگی با زنان بیوه چشم میپوشند.
زنان مطلقه و بیوه، بیش از دختران میدانند که از این رابطه چه میخواهند و چگونه میتوانند آن را مدیریت و کنترل کنند. خبرگی هیجانی، نقطه قوت ازدواج کردگان است و تجربه رابطه عاطفی از جنس نکاح، هم مزید بر حسن برشمرده میشود، مناسک و رسومات اولیه و تشریفات اضافی، برای آنانی که لذت ازدواج و تلخی از دست دادن شریک زندگی را تجربه کردهاند، رنگ باخته و بر اصل رابطه متمرکز هستند. البته از معایب احتمالی شخصیتی آنها میتوان عدم توجه به بار عاطفی حمل شده از ازدواج قبل و سوگ حل نشده را نام برد.
بیشتربخوانید:
تقسیم یا شکستن عاطفه؟!
ازدواج دوم همراه با آگاهی و بررسی بیشتر
بدیهی است که ازدواج دوم بدون مشاوره با اهل فن و در نظر گرفتن همه جوانب، خطرپذیری بالایی را برای هر دو طرف به دنبال خواهد داشت. فرزند به جای مانده از ازدواج قبل هم، جزء مواردی است که بی شک برای نیل به رابطهای سالم با همسر جدید، باید از قبل برای آن چاره اندیشی شود تا منجر به دست کشیدن فرد از فرزند یا همسر جدید نشود.
مردانی که برای ازدواج با زنان بیوه یا مطلقه حاضر به پذیرش فرزند نیستند، خطر آسیبهای روانی و اجتماعی مختلفی را برای همسر جدید یا فرزند او دو چندان میکنند و احتمال جدایی، ناکامی و شکست در رابطه جدید خود را افزایش میدهند. اگرچه این قبیل شروط از سوی زنان نیز مشاهده شده و همان خطرات را نیز به همراه داشته است.
بیشتر بخوانید:
طلاق به دلیل ازدواج مجدد امکان پذیر است؟
چالشهای زنان بیشتر است
البته که زنان با چالشهای جدیتری در ازدواج دوم رو به رو هستند. از موانع اجتماعی و عرفی ازدواج مجدد زنان، میتوان نگرش خانوادهها به مدل " وفاداری درشت نمایی شده" را یادآور شد، چنانچه گویی سوختن و ساختن در تنهایی و البته به پای فرزند، جزو ارزشهاست. این رویکرد به ظاهر فداکارانه در زنان تنها و انتظار زیاده خواهانه از سوی خانوادهها به اندازهای افراطی و غیر منطقی وجود دارد که در بسیاری از خانوادهها، اجازه خروج عروس خود را از حیطه خانواده نمیدهند. پسران چنین مادرانی در بافت فرهنگی پرتوقع از زنان، بیشترین ناسازگاری را نسبت به دختران، در این راه از خود نشان میدهند. البته در قیاسی آماری.
ایجاد مانع از طرف برادران و خانواده هم با توجه به برداشت غلط از متون دینی، بیشتر ریشه در باورهای اجتماعی آنان دارد. بی شک با کسانی که در اتوبوس، مترو، پارک وصفهای طولانی سفره دل میگشایند و ناخودآگاه از رنجهای خود با غریبهها صحبت میکنند، برخورد کردهایم یا حتی از خودمان این رفتارها سر زده است، دلیل بازگویی رازها با غریبگان، یافتن همدم و همصحبتی بی قضاوت و ارزیابی ذهنی و فرار از تنها ماندن با احساسات ناخوشایندی است که با هر کس نمیتوان در میان گذاشت. شکل مدرن نیاز به داشتن همصحبت، در ارتباط با مشاوران و روانشناسان اجرایی شده است.
به هر صورت تنهایی زن ایرانی که با طرحهایی از ایثار، اطاعت، وابستگی و بازداری هیجانی آکنده شده، با انگهای اخلاقی و فشار اجتماعی تکمیل میشود و مثل خوره روح او را در انزوا و تنهایی میتراشد. فریاد روان رنجور خویشتنی که هرگز شنیده نشده و سرکوب شده است. نیاز جنسی و عاطفی او به تمسخر گرفته شده، به نحوی که شرم، اجازه سخن گفتن و حتی اندیشیدن به این نیازهای انسانی را هم بدو نمیدهد.
فرهنگ یک سویه متکی بر پایه مردسالاری، این رویکرد را به زن ایرانی دیکته کرده که زن همیشه مراقبت میکند، میپاید، میآراید و تیمار میکند هر که را غیر از خودش. در نهایت تنهایی زنان بیوه در ایران عمیق و گزندهتر از برخی فرهنگها، اثر شوم خود را به پیکره رنجور مادرانی به جای میگذارد که مراقبت کنندگان نسل آینده هستند.