به گزارش عصر ایران؛ مرضیه حسینی - چند روز مانده به چهاردهم فوریه، مغازهها، فروشگاهها و حتی متروها و دستفروشیها پر میشود از خرسهای کوچک و بزرگ قرمز و جعبه های کادو.
دخترها و پسرهای جوان ذوقزده و مشتاق، مشغول تدارکِ مهمانیها و مناسک این روزند، چهاردهم فوریه/ بیست و پنج بهمن ماه روز ولنتاین یا روز عشق است.
روزی که چند سالی است در کشور ما جدی گرفته میشود و حتی به رسمیت شناختن آن در یک ارتباط عاطفی و عاشقانه، همانند روز تولد و یا سالگرد ازدواج، برای تعداد زیادی از افراد حایز اهمیت است. در کنار تغییر چهرۀ شهر، فضای مجازی خاصه اینستاگرام که در غیاب و حذف روشنفکران و صاحبان اندیشه، به مرجعی برای فرهنگسازی بدل شده نیز به کار تبلیغاتِ ولنتاینی و مهم جلوه دادن این روز مشغول است.
چی می خری تا بگم چقد دوستم داری!
اهمیت ولنتاین به عنوان یک آیین غربی نزد جوانان ما از چند زاویه قابل توجه است:
نکتۀ اول، بومی شدن ولنتاین و به همین اعتبار، از مفهوم تهی شدن عشق و تبدیل آن به امری دم دستی و مبتذل است؛ اگر روزگاری وفا، فداکاری و تعهد عاشق نشانگر میزان علاقۀ عاشق- مرد بود، امروزه ارزش مالی هدایا، برگزاری مهمانیها و جشن های پر هزینه در نظر معشوق نشانه میزان عشق و علاقه عاشق است.
به سخن دیگر، اهمیت خرید هدیه ولنتاین و برگزاری مهمانی های مربوط به آن نشان میدهد که چطور عشق به مناسک و نوعی معامله تقلیل یافته است.
در این رابطه، نکته جالب این است که بسیاری از افرادی که ولنتاین برایشان جدی است نه اطلاعی از تاریخچه آن دارند و نه حتی تلفظ درست آن را می دانند و می گویند «ولنتایم» و تصور می کنند به معنای زمانی برای عشق ورزی است. در حالی که حکایت این روز به بزرگداشت قدیسی به نام ولنتاین در روم باستان برمی گردد (روایتها پیرامون علت نام گذاری روز ولنتاین متعدد و متفاوت است و محل بحث این نوشتار نیست).
دختران و پسران جوان ایرانی همانند عشاق اروپایی و آمریکایی در روز ولنتاین خرس و قلب و شکلات قرمز هدیه میدهند و شب هنگام به رسم عشاق چینی بالون عشق به آسمان میفرستند و مانند زرتشتیان، نامهای که حاوی آرزوهای عاشقانه است را به آب میاندازند.
بسیاری از آنها حتی آیین «هالوین» اروپایی را نیز به جای میآورند و دور کاج کریسمس خانهشان دعا میخوانند. این بلاتکلیفی و درهمریختگی در برگزاری آیینها و مناسک مختلف، تا حد زیادی محصول ناسیونالیسم آشفته و سه منبع متفاوت هویتبخش یعنی ایرانیت، اسلامیت و غربگرایی است.
ولنتاین ایرانی و اسلامی
در کنار ولنتاین غربی در 25 بهمن، در فرهنگ ایرانی و حتی اسلامی نیز روزهایی به نام عشق نام گذاری شده است. برای طیفی از افراد، روز عشق نه روز ولنتاین غربی که روز «سپندارمذگان» ایرانی است. «سپندارمذ» لقبی برای زمین در باور باستانی است. در این باور، زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت، به همه عشق میورزد، سخاوتمند است و همه را به یک چشم مینگرد و روزی می دهد.
گروهی دیگر از ایرانیان که عقاید مذهبی دارند نیز روز ازدواج دو شخصیت برجستۀ مذهبی را روز عشق میدانند.
I Love you آسان تر از دوستت دارم
چرا به رغم آنکه در آیینهای ایرانی روز عشق وجود دارد وادبیات فارسی و فرهنگ عامیانه ما نیز مملو ازمفاهیم، اشعار و داستانهای پرشور در اهمیت عشق و قدرت آن در آفرینندگی و حیات بخشی است، ولنتاین غربی به عنوان روز عشق از طرف جوانان و اساسا ایرانیان، پذیرش بیشتری دارد؟
یکی از دلایل این مساله را می توان در غیاب رفتار عشق ورزانه و اساسا فهم عشق حقیقی و سازننده در جامعه ایرانی دانست؛ این ضعف و کژفهمی خود به فقدان آموزش عشق ورزی در طول فرایند اجتماعی شدن افراد به ویژه در طول سال های پس از انقلاب و به تبع آن، ضعف دستگاهها و نهادهای فرهنگی در معرفی آیینهای عاشقانه ایرانی بازمی گردد.
در طول چند دهه گذشته، رویههای فرهنگی و تاریخ نگاری رسمی، عامدانه دست به حذف آیین ها و مناسک مختلف ایرانی زده که به نوعی کارکرد تولید عشق و شادی داشته اند و درعین حال از تولید شادی و عشقورزی از دل آموزههای اصیل اسلامی نیز ناتوان بوده، در جامعه ای که عشق، رفتار عشق ورزی و آداب جدایی و هر آنچه مربوط به احساسات و عواطف عاشقانه است، جایگاهی در تربیت خانوادگی، آموزشیهای رسمی، تبلیغات فرهنگی و رسانهای و در رفتارهای اجتماعی ندارد، آیینهای عاشقانه کشورهای دیگر مورد پذیرش قرار میگیرد.شکل دیگری از این ضعف را می توان در زبان عشق ورزانه بسیاری از ما ایرانیان دید،
به عنوان مثال بیان I Love you نزد بسیاری از ما آسان تر از جمله «دوستت دارم» است.
غرب و جذابیت های فرهنگی اش!
در تحلیل علل جذابیت ولنتاین و اقبال جوانان ایرانی با مناسک آن، عده بسیاری به ویژه در میان سیاسیون و صاحبان قدرت، علاقمندند که این استقبال را به نفوذ خزنده فرهنگ غربی در میان ایرانیان با هدف تخریب فرهنگ بومی تقلیل دهند.
از سوی دیگر، اگر نخواهیم مسأله را در تقابل میان شرق و غرب یا میان غرب و ایران ببینیم، با رویکردی تاریخی ـ تحلیلی باید گفت در ۱۵۰ سال اخیر اروپا و سپس آمریکا از نظر ما ایرانیان نماد پیشرفت و توسعه در تمام ساحتها و عرصه های جهانی بوده، در نتیجه هرکسی میکوشد به نحوی خود را در نسبت با اروپا و امریکا معرفی کند.
در ضمیر جمعی ما ایرانیان منظور از «دیگریِ مهم و ارزشمند» کشورهای غربی هستند نه بنگلادش، پاکستان و حتی چین. به یک معنا، ذهن ایرانی در طول یک قرن و نیم گذشته در نسبت با غرب، خود را تعریف، تحدید و تهدید کرده، لذا بر چنین بستر تاریخی است که هر آنچه با غرب و عادات و رسوم آن در ارتباط است، نماد آگاهی، تمدن و ترقی به حساب میآید.
در حوزه اندیشه هم اینچنین است، یعنی اگر فردی اندیشههای مثلا متفکران چینی را بداند یا به چند زبان آسیایی تسلط داشته باشد، از منظر دیگران چندان اهمیتی ندارد، اما همان فرد اگر با جریانهای فکری انگلیس، فرانسه و به طور کلی اروپا آشنا باشد و در قالب اندیشههای غرب، جهان بینی خود را تبیین کند، فردی اندیشمند، باسواد و متفاوت جلوه میکند.
آیین های غربی و میل به تمایز
اقبال از آیینهای غربی و هر آنچه مربوط به غرب است، به طیفی از ایرانیان حس نوعی تمایز و تفاوت میدهد. در توضیح این علاقه به تمایز و نسبت آن با تاریخ معاصر اجتماعی ایران باید گفت که در فاصله دهه ۵۰ تا ۷۰ شمسی، رویه غالب به سمت فرهنگی انقلابی، دینی، یکدست با کدهایی مانند ساده زیستی و شباهت در وجوه مختلف از جمله پوشش و رفتار اجتماعی بود.
در نظم اجتماعی و هنجاریِ جامعهِ کنونی که بی ربط به گسترش حیات شهرنشینی و فرهنگ کلان شهری نیست اما، میل به تمایز و تفاوت اهمیت بسیار دارد، افرادی که اقدام به برگزاری جشنهای غربی میکنند میل به نوعی فاصله گذاری اجتماعی دارند و حس میکنند خود را از دیگران متمایز کرده اند.میل به تظاهر عمدتا در دو مساله پوشش و نسبتی که افراد با اشیاء برقرار میکنند، متجلی میشود، به این معنا که افراد با خرید گوشی، ماشین و یا هدیه ولنتاین گران قیمت و حتی نصب کاج کریسمس و به اشتراک گذاشتن عکس های آن در فضای مجازی، به دیگران پیام می دهند که ما متمایز و متفاوتیم.
غربی گرایی و تظاهر به طبقه
در کنار مفاهیم تمایز و میل به شباهت با دیگریِ غربی، مساله طبقه نیز می تواند در فهم استقبال جوانان ایرانی از آیین های غربی و به تبع آن، اقتصاد پر سودی که حول این آیین ها شکل می گیرد موثر باشد.
جامعه ایرانی کم کم از یک جامعه بی طبقه، یکدست و توحیدی در دهه ۶۰ فاصله گرفته و به جامعهای با شکاف طبقاتی بالا تبدیل شده است.
در این جامعه افراد علاقه مندند که با تظاهر، طبقه خود را نشان دهند. در خصوص بعضی از افراد، طبقه فرد لزوما با درآمد او همخوان نیست، یعنی شیوهای از تظاهر به طبقه وجود دارد بدین معنا که فرد خود را به شکلی سمبولیک به طبقهای بالا منتسب میکند.
خرید هدیههای گرانقیمت یا برگزاری مهمانی های ولنتاین خصلت طبقات بالاست اما افراد طبقات متوسط و پایین نیز در زمانهای خاص و سمبولیکی مانند کریسمس یا ولنتاین، اعمال طبقه بالا و متمایز را با برگزاری آیینهای خاص انجام داده و تصویر و فیلمش را به اشتراک میگذارند.