به گزارشباشگاه خبرنگاران جوان، مفهوم وظیفه روانشناختی را اریکسون ارائه داده بود که بعدها توسط والرستین به عنوان یک روش مفید برای توصیف شیوه زندگی زوجهای سالم توسعه پیدا کرد. این مدل ممکن است امروزه که زوجها نسبت به گذشته در سنین بالاتری ازدواج میکنند، مفیدتر باشد.
امروز طلاق و ازدواج مجدد نسبت به گذشته متداولتر است همچنین امروزه دخترها و پسرها دیرتر ازدواج میکنند، دیرتر بچه دار میشوند و بچههای کمتری متولد میکنند و یا گاهی تصمیم میگیرند که بچهدار نشوند. یکی از راههای بررسی مراحل تکامل زوج بررسی این موضوع است که زوجها وظایف روان شناختی را چگونه انجام میدهند. زمان و مکان نمیتواند این وظایف را محدود کند. وظایفی که والرستین برای زوجین مطرح کرده است شروع و تداوم ازدواج را در نظر میگیرد و به سن زوجین و یا حتی رفتارهای گذشته افراد ارتباطی ندارد.
بیشتربخوانید:
شیوه مدیریت همسران بدخلق
وظیفه یک:
تحکیم استقلال روانشناختی و ایجاد ارتباطات جدید با خانواده اصلی
این تکلیف شرط لازم برای همراه شدن زوج با یکدیگر در مسیر زندگی است که از این طریق این وظیفه، زن و شوهر از خانوادههای اصلی جدا میشوند و در عین حال توانایی این را دارند که ارتباط سالمی به شکل جدید با آنها برقرار کنند. جدا شدن از خانوادههای اصلی به معنی پشت کردن و آنها نیست بلکه به معنی تغییر در شیوه و میزان و نوع ارتباط با آنهاست.
زوجهای جوان مثلاً آنها که در حول و حوش سن بیست سالگی قرار دارند باید بتوانند بدون تمرکز و سرکشی به راهنماییهای والدین خود گوش دهند و در عین حال باید بتوانند استقلال روانشناختی خود را حفظ کنند. آنها باید بتوانند رفتارهایی را در پیش بگیرند که به نسل قبلی نیز صدمه وارد نکند همچنین باید یاد بگیرند بدون نادیده گرفتن همسر با خانواده اصلی ارتباط داشته باشند گرچه این تکلیف برای زوجهای جوان مهم به نظر میرسد، اما زوجهای مسنتر نیز باید این اصول را رعایت کنند. زوجهایی که طلاق گرفته و یا بیوه شدند و برای مدتی با چالش مواجه بودهاند هم باید بتوانند نقش جدیدی را به عنوان بخشی از یک زوج و به تنهایی بپذیرند. برای این گروه ممکن است سردرگمی نقش ایجاد شود.
نقشهای جدید گاهی اوقات در هویت فرد تغییر ایجاد میکنند انتظارات افراد ممکن است تحت تاثیر تعهدات محلی شکل گیرد. در این مرحله زوج پختهتر میشود و زن و شوهر در عین حال که به هم وابسته هستند احساس زندگی آزاد را نیز دارند همچنین زوج نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت پیدا میکنند.
وظیفه دو:
ایجاد هویت زوجی و با هم بودن در مقابل خود مختاری
این وظیفه شامل ایجاد رابطه دونفره است که در آن واژه "ما" معنی پیدا میکند یعنی اصطلاح "من" از حالت انفرادی که بیشتر خودمختار آن بوده تغییر شکل پیدا کرده و در حقیقت "من" به عنوان بخشی از "ما" تلقی میشود زمانی که فرد علایق شخصی خود را که کاملا خودمختار بوده رها میکند و در عوض رفاه و آسایش را در رابطه زوجی دنبال میکند دوستی، صمیمیت و عشق شکوفا میشود.
در این حالت رشد علایق فردی را در درون رابطه زوجین جستجو میکنند. نزدیک شدن زوج به هم مستلزم این است که زوج به یکدیگر دسترسی داشته باشند و هر دوی آنها علایق فردی و خودمختار آن را تا حدودی کنار بگذارند تا هویت زوجی رشد کند البته در رابطه زوجی قطعاً فراز و نشیبهایی وجود دارد که زوج باید آنها را برای بهبود رابطه تحمل و کنترل کنند.
بیشتر بخوانید:
کورى عاطفى در زندگى مشترک
وظیفه سه:
ایجاد هویت جنسی زوج
هویت جنسی به فراوانی، شدت و کیفیت ابراز احساسات جنسی در رابطه بین زن و شوهر اطلاق میشود. این وظیفه نوعی پیوند و نزدیکی احساس را در زوج ایجاد میکند. این هویت زمان و مکانی را برای فارغ شدن از استرسها و رنجهای زندگی فراهم میکند. رابطه جنسی رضایت بخش از هویت جنسی سالم زوج نشأت میگیرد و و مستلزم تعهد زوج نسبت به هم است زوجها باید بتوانند تعادلی بین نیاز و رابطه جنسی و رابطه صمیمانه برقرار کنند.
وظیفه چهار:
شکل دادن ازدواج به عنوان یک حوزه اطمینان بخش و پرورش دهنده
رابطه زوج موقعیتی را فراهم میکند که در آن شکستها، تلاشها، شرایط و ترسهای زوج در یک جو حمایتی و مراقبت کننده، مدنظر قرار گیرد. به عبارتی رابطه زوجی میتواند برای زن و شوهر التیام دهنده و آرامش بخش باشد هر عضو زوج باید در لحظه وقوع استرس به راحتی به همسرش دسترسی داشته باشد این تکلیف اهمیت زیادی دارد، به این دلیل که افرادی که احساس میکنند نیاز به مراقبت و پرورش آنها در رابطه زوجی برآورده نمیشود ممکن است به روابط خارج از ازدواج گرایش پیدا کنند گاهی نیز ممکن است این افراد وقت خود را برای کار، دوستان، خانواده اصلی و یا فعالیتهای نه چندان مهم دیگر صرف کنند که در آنها همسرشان حضور ندارد.
بیشتر بخوانید:
رمز و رازهای ازدواج با همکار
وظیفه پنج:
والد بودن
زمانی که زوجها تصمیم میگیرند بچه دار شوند باید فضای روانشناختی رابطه را برای پرورش فرزند آماده کند. این فضا باید به گونهای در دوران آمادگی ایجاد کند که بتواند ضمن پرورش فرزند از ایجاد لطمه به رابطه خود جلوگیری کند در این شرایط انعطاف پذیری نقش زوجها ضروری است، زیرا رابطه زوج و به دنیا آمدن فرزند تغییر کرده و شکل جدیدی به خود میگیرد. مطرح کردن سوالهایی از قبیل سوالات زیر میتواند انعطاف پذیری نقشها را ارزیابی کند:
-هر عضو درباره مراقبت از فرزند چه انتظاری از همسر خود دارد؟
-کودکان به چه میزان اجازه خواهند داشت وقت خود را با والدین سپری کنند؟
-جنسیت فرد تا چه اندازه برای ازدواج اهمیت دارد؟
زوجهای قبلا ازدواج کردن ممکن است از ازدواج قبلی خود فرزند یا فرزندانی داشته باشند در این شرایط لازم از زن و شوهر نقش ناپدری، نامادری و همسر و والد را داشته باشد. در حالتی که فرزندان متعددی متعلق به ازدواجهای قبلی باشند وضعیت پیچیدهتر میشود در اینجا وظیفه زوجین است که توانایی خود را برای انعطاف پذیر بودن افزایش داده و از حضور کامل در فقط یک نقش خودداری کنند.
وظیفه شش:
ایجاد رابطه جالب و جذاب
زنده و شاداب نگه داشتن ازدواج با ایجاد تجارب جدید و جالبی اهمیت بیشتری از خود ازدواج دارد. رابطه زوجین را میتوان به نهادی تشبیه کرد که اگر مراقبت نشود پژمرده میشود. یک ازدواج خوب احساس تکراری بودن را در زوج و ایجاد نمیکند. رابطه جذاب با هیجان و شوق همراه است، تجارب لذت بخش زوج در کنار هم بخشی از خاطرههای مشترک آنها را تشکیل میدهند که در شرایط سخت به زوج کمک میکند تا سرزنده و شاداب بمانند این تجارب لذت بخش از ایجاد احساس خمودی و کسالت در رابطه زوج جلوگیری کرده و باعث میشود استرسهای مختلف نتوانند به احساس شادابی زوج لطمه وارد کنند.
وظیفه هفت:
ایجاد دیدگاهی دوگانه که ایده آلهای اولیه را با واقعیت موجود ترکیب میکند
سرزنده نگه داشتن عشق به این معنی است که هر عضو ضمن اینکه همان شور و شوق اوایل ازدواج را دارد از تغییرات در شیوه ابراز عشق نیز آگاه باشد. با گذشت مدتی از ازدواج، زوجها واقعیت زندگی را بیشتر درک میکنند و ممکن است شیوههای ابراز محبت آنها نسبت به اوایل زندگی تغییر کرده و واقع بینانهتر شود. لازم است زوج هر چند وقت عواملی که آنها را به هم علاقهمند کرده، به خاطر آورند و به آنها به عنوان حالتهای مخصوص و منحصر به فرد و لذت بخش نگاه کنند. این عوامل باید به عنوان قابلیتهایی که میتوانند به بقای طولانی رابطه کمک کنند تلقی شوند. در عین حال زوجها باید بپذیرند که حالتهای اولیه غیر واقع بینانهتر بوده و لازمه ازدواج موفق، تطابق آن ایده آلها با واقعیتهای زندگی است.