اتاق مشاوره
خانمی پنجاه و سه ساله هستم كه مدت دو سه سال است بی دلیل نسبت به همسرم بدبین و شكاك شدهام. تاكنون از همسرم مورد مشكوكی ندیدهام اما نسبت به رفت و آمدها، تلفنها، سر كار رفتن او بشدت حساس شدهام. همیشه نگرانم و میترسم مرا رها كند. فرزندانم مرا تمسخر میكنند و میگویند چنین تصوراتی كاملا غلط است و پدرشان مرا دوست دارد و اصلا نمیتوان به او مشكوك بود. من هم این را میدانم اما باز هم بهشدت اضطراب دارم و گاهی از شدت دلشوره حالت تهوع به من دست میدهد. لطفا مرا راهنمایی كنید.
شك و تردید شما چه ریشه در حقیقت داشته باشد و چه صرفا در تخیل شما شكل بگیرد به هر حال احساس ناخوشایند و ناراحت كنندهای است . اما اگر هیچ دلیلی برای شك و تردید شما وجود نداشته باشد و در واقع مدرك یا سندی دال بر غیر قابل اعتماد بودن همسرتان در دست نباشد به شما مژده میدهم كه راه حل قاطعی برای درمان احساس ناخوشایند شما وجود دارد. در واقع لازم است مراجعهای به روانپزشك داشته باشید و بنابر نظر او همزمان تحت درمان روانشناس نیز قرار گیرید.
ممكن است برای بسیاری از افراد این تجربه ناخوشایند پیش بیاید كه در طول زندگی مشترك، با مدرك قاطعی كه دال بر بیوفایی همسرش باشند، روبرو شوند. در چنین حالتی گاهی حتی اگر همسر از بیوفایی دست بردارد متاسفانه بدگمانی و نوعی احساس ناخوشایند شك و تردید با شخص باقی میماند كه هر چه فرد زمینه افسردگی یا اضطراب بیشتر داشته باشد یا با كمبود اعتماد بهنفس یا عزت نفس بیشتری مواجه باشد بیشتر از این احساس رنج خواهد برد. اما در زمانیكه مدرك و نشانه قطعی و روشنی وجود ندارد بیرون آمدن از كابوس بدگمانی راحتتر است.
به شرط آنكه این مشكل یا اختلال را بشناسیم و بدگمانیمان را به دیگران تعمیم ندهیم و بدانیم كه این اختلال كه گاه با تغییرات مواد بیوشیمیایی خون در ارتباط است با دارو قابل كنترل و درمان است. متاسفانه برخی از افراد به اشتباه گمان میكنند كه درمان بدگمانی ارتباطی با مصرف دارو ندارد یا دیگران آنها را درك نمیكنند كه برایشان دارو تجویز میشود. گاهی هم به نشانهها و مداركی استناد میشود كه اهمیت حقوقی و منطقی ندارند. در تمام این موارد توصیه این است كه لااقل فرد درمان دارویی را تا سه هفته ادامه دهد و اگر نتیجه نگرفت آنگاه تصمیم دیگری بگیرد. همكاری در مصرف دارو و همكاری با درمانگر و روانشناس میتواند شما را از نگرانی دائمی نجات دهد.
23 سال دارم و تاكنون چه در تحصیل و چه در شغل، هر هدفی را برای خود قرار دادهام با شكست مواجه شدهام، نتوانستم در دانشگاه قبول شوم و هنوز هم نتوانستهام شغل مورد نظر خود را پیدا كنم و كلاً از زندگیام راضی نیستم. به نظر شما اشكال كار در كجاست؟
به نظرم بدترین تبعات یك شكست، این است كه اعتماد به نفس را هم از ما بگیرد و اجازه ندهد با قدرت و شهامت و اعتماد به خود، هدفهای بعدیمان را دنبال كنیم. بنابراین اولین توصیهام این است كه به خاطر چند شكست یا به ظاهر عدم موفقیت در چند كار، خود را نبازید و گمان نكنید دنیا به پایان رسیده است. اما گاهی هدفگذاری ما به درستی انجام نمیشود، به عنوان مثال بدون توجه به استعداد و علاقه، و تنها به خاطر عمل به هدف یا خواستههای دیگران هدفی را برای خود قرار میدهیم كه متناسب با ما نیست، مثلاً ممكن است به جای قبول شدن در یك رشته دانشگاهی برای شما متناسبتر باشد كه به دنبال یادگیری یك كار هنری باشید. انتخاب شغل هم این روزها، با بلندپروازی و غیر واقع بینانه انجام میشود، اكثر افراد بیشتر به درآمد توجه دارند تا به تناسب شغل با استعدادهایشان یا به میزان علاقه و كششی كه به سمت آن دارند، اگر اینطور باشد بهترین اتفاق برای شما این بوده كه نتوانید چنین شغلی را به دست آورید چون حتی در صورت رسیدن به آن، خیلی زود برایتان تكراری و خسته كننده میشد و باز هم احساس نارضایتی میكردید.
رضایت از خود در اغلب مواقع ناشی از این است كه جایگاه حقیقی خود را در تحصیل، شغل و زندگی پیدا كنید و پیدا كردن جایگاه حقیقی نیز به این برمیگردد كه هر چه بیشتر «خودتان» باشید. پس «خود» حقیقی، توانمندیها، استعدادها و علایق حقیقی خود را پیدا كنید تا در زندگیتان به رضایت بیشتری دست یابید. البته پیدا كردن خود حقیقی و توانمندیها و علایق حقیقی كاری دراز مدت و نیازمند تامل و پیگیری است و با این پاسخ ساده و كوتاه میسر نمیشود . یك مشاوره حضوری میتواند در این زمینه به شما كمك مؤثرتری ارائه دهد.
دختری 19 ساله هستم. سال گذشته در یک رشته فنی قبول و وارد دانشگاه شدم. از همان ابتدا رشتهام را دوست نداشتم و به اجبار دراین رشته مشغول به تحصیل شدم. اکثر اطرافیانم به من گفتند بهتراست تعدادی از واحدها را بگذرانم تا کمکم به رشتهام علاقمند شوم اما با وجودی که بیشتر با جزئیات و موضوعات درسی این رشته آشنا شدهام، هیچ علاقهای به ادامه تحصیل در این رشته ندارم و کماکان به زور در سر کلاسها حاضر میشوم، بسیار مایلم از این رشته انصراف داده و مجدداً کنکور بدهم اما خانوادهام معتقدند اصلاً نباید انصراف بدهم و حتماً باید لیسانس بگیرم. لطفاً نظر خود را درباره ادامه یا عدم ادامه تحصیل در این رشته بفرمایید.
رشته تحصیلی چیزی نیست که با زور و اجبار بخواهیم آن را انتخاب کنیم و بخوانیم. در واقع رشته تحصیلی باید در خدمت رشد و شکوفاسازی استعدادهای ما باشد نه ما در خدمت آن! دقت در انتخاب رشته، نکته مهمی است.
رشته تحصیلی حتماً باید با علایق، استعدادها و توانمندیهای ما سازگار باشد و حتماً باید بتوانیم آن را دوست داشته و با آن ارتباط برقرار کنیم وگرنه در آینده نمیتوانیم از یادگیری آن، نتیجهای بگیریم و تنها وقت و امکانات خود و جامعه را به هدر دادهایم. حتماً شما هم افرادی را دیدهاید که با وجود داشتن بهترین اساتید و معلمها خواستهاند هنر یا فن با مهارتی را بیاموزند اما موفق نشدهاند چون استعداد و قابلیت آن را نداشتهاند. شما (و البته همه ما) نیز میبایست توان، استعداد و علاقههای خود را به خوبی بشناسید و رشته تحصیلی و شغل خود را بر مبنای آن انتخاب کنید و چه بهتر که این شناخت، قبل از ورود به دانشگاه انجام شده باشد.
اما این را هم بگویم که گاهی دلیل مخالفت خانوادهها برای برای انصراف ما از رشته تحصیلی، این نیست که آنها مخالف شکوفایی استعداد ما و مطالعه رشته دلخواهمان هستند، بلکه بدین دلیل است که ما نتوانستهایم اعتماد آنها را نسبت به خود، به تصمیمگیریها و اراده خود و به پشتکار و جدیتمان جلب کنیم. در واقع ترس آنها از این است که ما این رشته را رها کنیم و هرگز در رشته دیگری موفق به ادامه تحصیل نشویم و چون امکان دیگری هم برای شغلیابی، نمیتوانند در اختیارمان بگذارند اصرار دارند که همین رشته را به اتمام برسانیم. شاید هم از این نگرانند که همین اتفاق در رشته بعدیمان هم رخ دهد و آن را هم دوست نداشته باشیم.
بنابراین لازم است شما اول این کارها را انجام دهید و بعد رشته تحصیلیتان را تغییر دهید:
الف- شناخت علایق و استعدادهای حقیقیتان، آن هم به کمک (یا زیر نظر) یک متخصص (مثلاً یک مشاور تحصیلی - شغلی) و حصول اطمینان از این که در تشخیص علاقه یا قابلیتهایتان اشتباه کردهاید.
ب- جلب اعتماد خانواده و والدین، با نشان دادن پشتکار، مسئولیتپذیری و...
ج- تلاش عینی و عملی برای رسیدن به هدف جدید. مثلاً اگر علاقه شما به جای رشته الکترونیک، به رشته مهندسی عمران است، کتب مربوطه را تهیه کنید، یک برنامهریزی منظم و منسجم داشته باشید، به این برنامهریزی وفادار بمانید و طبق آن پیش بروید.
د- اگر امکانش هست رشته فعلی را موقتاً رها کنید (مثلاً یک ترم مرخصی بگیرید) تا خیال خانوادهتان هم راحت باشد. ه- تصویر روشن و واضحی از هدف جدید داشته باشید و در ابهام و تاریکی حرکت نکنید.
دختری 14 ساله هستم که از وقتی به خاطر دارم شاهد و ناظر دعوا، مشاجره و اختلاف نظر مادر و پدرم بودهام. اختلافاتی که هرگز تمام نمیشوند، اکنون دیگر هم من و هم برادر هشت سالهام از این وضعیت خسته شدهایم. هر دو آرزو داریم که وقتی از مدرسه به خانه میآییم محیط منزل آرام باشد، مادر و پدرم با هم قهر نباشند و مشاجره هم نکنند اما کاری از دستمان بر نمیآید. شما بگویید چه کنیم؟
نه تنها بنده به عنوان یک مشاور، که هر فرد دیگری نیز به شما و برادرتان حق میدهد که خواهان یک محیط خانوادگی امن و آرام و بدون سروصدا و مشاجره باشید. جایی که بتوان برای کسب آرامش، استراحت، رشد و بالندگی و تمدد اعصاب به آنجا پناه برد. ازطرفی اختلاف نظر و مشاجره، جزو لاینفک همه زندگیهای خانوادگی است و من هیچ زن و شوهری را سراغ ندارم که بدون اختلاف نظر و مشاجره باشند. اما اگر اینطوری که شما اشاره کردهاید میزان مشاجرات و دعواهای والدینتان بیش ازاندازه است، حتماً لازم است فکری برای آن بکنید. اگر با والدین خود راحتید، مؤدبانه و بدون پرخاش، در شرایط مناسب که دعوا و مشاجرهای در کار نیست با آنها حرف بزنید و درخواست کنید با کمک یک مشاور مشکل خود را حل کنند. گاهی واقعاً پدر و مادرها متوجه نیستند اختلافات آنها چه اثر بد و ناراحت کنندهای بر فرزندان آنها به جای میگذارد.
به همین دلیل لازم است شما و برادرتان، احساس خود را به آنها بیان کنید. حواستان باشد که آنها را زیر سؤال نبرید و خدای ناکرده توهین یا بیاحترامی نکنید بلکه از خواستهها و احساسات خود سخن بگویید و آرزو و درخواست خود را مطرح کنید. اگر چندان با آنها راحت نیستید حرفتان را روی کاغذ بنویسید و درخواست خود را به طور کتبی با همان ویژگیها نوشته و به آنها بدهید. دقت کنید که خواستهتان روشن باشد. مثلاً مشخص کنید که میخواهید پدر و مادرتان جلوی شما دعوا یا قهر نکنند یا ... اما به بهانه نامه شما بد نیست سخنی هم با مادر و پدرها داشته باشم: بدیهی است که هیچ زندگی مشترکی بدون مشکل و مسئله نیست. اما وقتی مشکلات و مشاجرات از حد بگذرد یک روند فرسایشی برای تک تک اعضای خانواده آغاز میشود که روح و روان را خدشهدار میکند و شاید بعد از مدتی چنان اثر بد و آزار دهندهای بر جای بگذارد که دیگر قابل جبران نباشد.
خصوصاً در این میان، فرزندان در هر سنی که باشند آسیبپذیرترند و تأثیر منفی بیشتری میگیرند و اضطراب، پرخاشگری، گاهی افسردگی یا کمرویی و عدم موفقیت در درس، روابط اجتماعی و حتی شغل و ازدواج، از عوارض منفی زندگی در محیطهای پرتنش است؛ چیزی که خود فرزندان متوجه آن نیستند و تنها عواقب آن را تحمل میکنند. از طرفی زندگی در محیطهای پر تنش، غیر از فرزندان، خود شما را نیز مستعد ابتلا به اختلافات روانشناختی و حتی بیماریهای جسمانی خواهد کرد، پس به عنوان یک مورد جدی، لازم است هر چه زودتر راه و روش مؤثری برای کاهش اختلافات و مشاجرات خود بیابید و آن را به مرحله اجرا درآورید. خوشبختانه در زمان ما، انواع متخصصان خانوادهدرمانی و زوجدرمانی، انواع کتب حل مشکلات خانوادگی و انواع برنامههای رسانهای در دسترس و آماده ارائه خدمات مشاورهای هستند. خدماتی که میتواند با کمی همکاری و تمایل شما به خودشناسی و اشتیاق برای حل مسائل و مشکلات، زندگیتان را تغییر داده و لذت بخشتر و مفیدتر کند، یا خدای ناکرده شما را از افتادن در دره نابودی نجات بخشد. بنابراین مشکلات خود را جدی بگیرید، آنها را به شانس یا سرنوشت نسبت ندهید، تنش خود را در کاستن از مسائل و مشکلات انکار نکنید و تقصیر را به گردن طرف مقابل یا اطرافیان نیندازید. در عوض هر چه زودتر برای بهبود زندگی و افزایش آرامش خود و فرزندانتان دست به کار شوید.