رکسانا خوشابی؛ كارشناس ارشد مشاوره
لبخند بزنید! گرچه لبخند زدن در ظاهر کار آسانی به نظر میرسد اما گاهی وقتها هم تبدیل به کار سختی میشود. مانند زمانی که خشمگین یا ناراحت هستیم، خیلی خستهایم، در مقابل کسی قرار گرفتهایم که او را مخالف یا دشمن خود میدانیم، زمانی که بیماریم یا درد و رنج جسمانی یا روانی داریم و همچنین زمانی که خیلی افسردهایم. اما چند روز قبل بخشی از داستان زندگی آنتوان سنت اگزوپری یعنی نویسندهی کتاب شازده کوچولو را میخواندم که به من نشان داد حتی میتوانیم با لبخند زدن به دشمن، زندگیمان را تغییر بدهیم!
اگزوپری یک خلبان جنگی بود که با نازیها میجنگید و سرانجام در یک سانحه هوایی کشته شد. در جریان جنگ یکبار نازیها او را اسیر كردند و به زندان انداختند. اگزوپری كه از روی رفتارهای خشونتآمیز نگهبانها حدس زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كرد مینویسد: «مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همین دلیل بشدت نگران بودم. جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا كنم كه از زیر دست آنها كه حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد، بالاخره یك سیگار پیدا كردم و با دستهای لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی كبریت نداشتم. از میان نردهها به زندانبانم نگاه كردم.
او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یك مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم «هی رفیق كبریت داری؟» به من نگاه كرد شانههایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیكتر كه آمد و كبریتش را روشن كرد بیاختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمیدانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این كه خیلی به او نزدیك بودم و نمیتوانستم لبخند نزنم.
در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر كرد میدانستم كه او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد. ولی گرمای لبخند من از میلهها گذشت و به او رسید و روی لبهای او هم لبخند شكفت.
نگهبان سیگارم را روشن كرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اینكه او نه یك نگهبان زندان، كه یك انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا كرده بود. پرسید: «بچه داری؟» با دستهای لرزان كیف پولم را بیرون آوردم و عكس اعضای خانوادهام را به او نشان دادم و گفتم: «آره ایناهاش» او هم عكس بچههایش را به من نشان داد و درباره نقشهها و آرزوهایی كه برای آنها داشت برایم صحبت كرد.
اشك به چشمهایم هجوم آورد. گفتم كه میترسم دیگر هرگز خانوادهام را نبینم. چشمهای او هم پر از اشك شدند. ناگهان بیآنكه كه حرفی بزند. قفل در سلول مرا باز كرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن كه به شهر منتهی میشد هدایت كرد. نزدیك شهر كه رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنكه كلمهای حرف بزند. یك لبخند زندگی مرا نجات داد.
بله لبخند بدون برنامهریزی، بدون حسابگری، لبخندی طبیعی، زیباترین پل ارتباطی آدمهاست ما لایههایی را برای حفاظت از خود میسازیم. شاید بتوان گفت داستان اگزوپری داستان لحظه جادویی پیوند دو روح است. آدمی به هنگام عاشق شدن و نگاه كردن به یك نوزاد این پیوند روحانی را احساس میكند. داستان که به این جا رسید، به یاد آوردم که لبخند، همین لبخند به ظاهر ساده، گاهی قدرت بیشتری نسبت به قدرت ثروت و پول، مقام و حتی علم پیدا میکند.
مزایای لبخند زدن
لبخند چهرهها را جذابتر میکند، لبخند زدن به ما آرامش میدهد، سیستم ایمنی بدن را قوی میکند، استرس و فشارهای روانی را کم میکند، با آزاد کردن آندروفین، سروتونین و مسکنهای طبیعی بدن، روحیه را بهتر میکند، ما را فرد موفق و کامیابی نشان میدهد، چهرهمان را جوانتر نشان میدهد، به مثبت اندیشی ما کمک میکند، به سادگی به دیگران سرایت میکند و بسیاری مزایای دیگر. اما نکتهی مهم اینجاست که آیا میتوان در همهی شرایط، لبخند زد؟
مشکلات، درسهایی برای رشد ما
اگر نگاه خود را درباره مشکلات تغییر بدهیم و مسائل و مشکلات را درسهایی برای رشد خود بدانیم، مشکلات هم اجازه پیدا نمیکنند که مثل کوه سر راه ما بایستند و ما را آزار دهند. در واقع در این صورت هر مشکلی را تبدیل به یک مسئله میکنیم.
مسئلهای که بالاخره در این دنیا جواب و پاسخ شایستهای برایش وجود دارد و ما مانند یک مبارز، بالاخره روش و سلاح موثر برای از میان برداشتن آن را پیدا میکنیم. با این نگاه، میبینید که حتی مشکلات هم برای قوی کردن ما و در راه خدمت به ما فعالیت میکنند. بنابراین میتوانیم به این هدیههای به ظاهر ناخوشایند هم لبخند بزنیم.
عادت به لبخند زدن
خود را به لبخند زدن عادت دهید. خوشبختانه لبخند زدن مسری است و اگر شما لبخند بزنید اطرافیانتان هم لبخند میزنند و لبخند آنها هم به نوبهی خود بر شما تاثیر مثبت میگذارد. سعی کنید در شرایط سخت هم لبخند بزنید و این را تمرین کنید.
تاریخ نشان میدهد که بزرگان ما، مانند پیامبر اکرم(ص) و امامان بزرگوار، با همهی سختیها، تحریمها و محرومیتها، کارشکنیهای مردم و سران زمان خود، همواره لبخند میزدند. حتی در جنگ، در گرسنگی و گرما، در میان جهالت اطرافیان و در سختیهای دیگر. وقتی لبخند زدن را تمرین میکنید خودتان از انجام آن بیش از سایرین لذت خواهید برد. این تمرین را هر چه زودتر شروع کنید.