گفتگو: فرزانه صدقی
عكاس: حامد ریحانی
دکتر غلامعلی عکاشه، متخصص ارتوپدی، عضو هیات نظام پزشکی و عضو هیات مدیره مجمع انجمنهای تخصصی پزشکی، 9 فروردین سال 1324 در روستای دور افتاده از توابع چهارمحال بختیاری به نام سینی به دنیا آمد.
او تحصیلات ابتدایی و دبیرستانش را در روستای سینی، شهر بروجن و اصفهان به پایان رساند و موفق شد با قبولی در کنکور سراسری سال 1343 به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان ورود پیدا کند.
روحیه عدالت خواهی او در دوران تحصیل باعث شد چند صباحی از دانشگاه رانده شود و به اصطلاح خودش آب خنک بخورد و در نهایت با یک سال و نیم تاخیر ادامه تحصیل داد و اواخر سال 1351 موفق به اخذ مدرک پزشکی عمومی گردید و برای خدمت به مناطق محروم عازم سیستان و بلوچستان شد.
او سال 1354 پس از پایان دوره طرح پزشکی اش در جالق سراوان و قبولی در دانشگاه علوم پزشکی ایران(دانشکده تخصصی بیمارستان بیمارستان شفا یحیاییان؛ اولین مرکز ارتوپدی شناخته شده ایران در دنیا) موفق شد سال 1358 دوره تخصصی جراحی ارتوپدی اش را دریافت کند و همزمان با انقلاب بلافاصله به استخدام سازمان تامین اجتماعی در آید و برای خدمت به رزمندگان در چند عملیات جنگی ( 2بار محاصره آبادان، 2بار در دزفول، 2 مرتبه در ایلام و یک مرتبه در اراک) حضور پیدا کند.
او از 1363 تاکنون دورههای مختلف آرتروپلاستی و تروما از کشورهای سوییس ، آمریکا ، آلمان و .... دریافت کرده است و رییس بیمارستان شیرخورشید و رییس سپاه بهداشت(1354 – 1351)، رییس بخش ارتوپدی بیمارستان فیاض بخش(1363 – 1358)، رییس بخش ارتوپدی بیمارستان مصطفی خمینی و مسوول اعزام بیماران ارتوپدی به خارج از کشور(1367 – 1359)، رییس بخش آموزش بیمارستان فیاض بخش و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران(1368 – 1363)، رییس بیمارستان معیری (1372 – 1369)، رییس بخش ارتوپدی بیمارستان خاتم الانبیاء(1375 – 1368)، عضو هیات مدیره انجمن جراحان ارتوپدی ایران(1384 – 1377)، رییس انجمن جراحان ارتوپدی ایران(1395 – 1386)، عضو هیات مدیره انجمن جراحان ارتوپدی ایران(1392 – 1391)، عضو هیات مدیره جامعه جراحی( از سال 1387تاکنون)، عضو مجمع انجمنهای تخصصی پزشکی( از سال 1389تاکنون)، پزشک نمونه سال 1386 و1393 در ایران بخشی سوابق درخشان علمی و اجرایی ایشان طی این دوران به حساب میآید.
عضو انجمنهای بین المللی، جامعه جراحان ایران، مجمع انجمنهای تخصصی ایران، انجمن بین المللی ارتوپدی AO، انجمن جراحان ارتوپدی آمریکا AOS، انجمن جراحان ارتوپدی SICOT، انجمن جراحان ارتوپدی کشورهای عربی PAN ARAB، تالیف سه کتاب و ارایه بیش از 200 سخنرانی علمی در کنگرههای مختلف در سطوح بین المللی از دیگر سوابق علمی او است.
به همین منظور خبرنگار ماهنامه دنیای سلامت در این مقاله گفت و گویی اختصاصی با او انجام داده است که در ادامه آن را میخوانید.
از کودکی تا رسیدن به جایگاه کنونی چه مسیر پر پیچ و خمی را پشت سر گذاشته است؟ و چه شد که رشته پزشکی را برای تحصیل انتخاب کردید؟
آن دوران در روستای ما مدرسه ای وجود نداشت. من آن زمان به مکتب میرفتم و آموزش قرآن میگرفتم. پدرم نیز به من آموزشهای غیر کلاسیکی مهمی مانند نهج البلاغه، شرعیات و دستور زبان میداد.
از آنجایی که من پسر اول خانواده بودم و پدرم خیلی علاقه داشت من درسهای کلاسیک را هم بخوانم به همین دلیل مدرسه ای را در روستایمان دایر کرد و نام آن را دبستان سینی گذاشت.
تمام دخترها و پسرهای یکجا گرد هم میآمدیم و درس میخواندیم. از آنجایی که سواد من به دلیل خواندن قرآن، اشعار مولوی، حافظ، نظامی، فردوسی و سعدی بیشتر از سایر دانش آموزان بود گاهی اوقات من نیز به دانش آموزان درس یاد میدادم.
پدرم برای پیشرفت تحصیلی من اصرار داشت که من حتما برای ادامه تحصیل به شهر بروم زیرا دبستان روستای ما بیشتر از پایه چهارم نداشت به همین دلیل سال 1334 عازم بروجن شدیم.
بروجن در فاصله 70 کیلومتری روستای ما قرار داشت و هیچ ارتباط زمینی از طریق ماشین با روستای ما وجود نداشت به همین دلیل مجبور شدیم با اسب راهی بروجن شویم.
من سال پنجم را با حفظ سنتهای قدیمی در مدرسه فرخی درس خواندم.
استعداد من در درس خواندن به قدری زیاد بود که پدرم تصور کرد آن مدرسه و شهر برای شکوفایی استعداد من کم است به همین دلیل مرا به شهر بزرگی مانند اصفهان منتقل کرد و من موفق شدم سایر مقاطع تحصیلی را در مدرسه زند اصفهان پشت سر بگذارم.
پدرم هرچند تحصیلات عالیه نداشت اما آدم فرهیختهای بود و دوست داشت من پیشرفت زیاد تحصیلی داشته باشم.
منتها شرایط بد اقتصادی و مسائل کاری پدرم باعث شد ما دو مرتبه به بروجن برگردیم و من سال چهارم دبیرستان را در این شهر سپری کنم.
آن زمان هرچند پدرم خان و مالک بود اما بیشتر به خاطر اعتقادهای مذهبی و ملی از امکانات مالی که در اختیار داشت اصلا استفاده نکرد و کارمند اداره ثبت شد.
من به خوبی یاد دارم که حقوق اولیه اش تنها90 تومان بود. خانواده اش با او مخالفت زیادی کردند زیرا برایشان کسر شان بود که امیر حسین خان مامور آمار و مرده بنویس باشد.
حتی آنان پدرم را برای انجام این کار تهدید به مرگ کردند اما او برای انجام این کار اصرار و اعتقاد داشت که باید کار کند و از این طریق بچههایش را پرورش دهد. او میگفت هیچ علاقه ای ندارم که دیگران کار بکنند و من استفاده ببرم.
عملا بازدهی ممالک و حقوق کارمندی اش کفاف زندگی ما را میداد و هزینه زندگی در بروجن کمتر بود و ما میتوانستیم مصارف اولیه خودمان را از ده فراهم کنیم.
در نهایت به دلیل اینکه دبیرستان شهر بروجن نیز بیشتر از پایه چهارم نداشت و من اهل کتاب خواندن، علاقمند به سینما، تئاتر و نمایش و ... بودم و دوست داشتم ذهن خودم را در محیط بازتری رشد بدهم با کمک پدرم بار دیگر به اصفهان بازگشتیم و توانستم مدرک دیپلم را در این شهر بگیرم و پس از آن در اولین کنکور سراسری کشور شرکت کنم.
من در این آزمون موفق شدم در تمام رشتهها قبول شوم. آن زمان خودشان بر اساس اولویتهای نمره، رشته تحصیلی دانشجویان را انتخاب میکردند. با وجود اینکه رشته من طبیعی بود اما از آنجایی که نمره ادبیات، انگلیسی و زمینه انسانی من 20 شده بود آنها انتخاب اول مرا حقوق سیاسی انتخاب کرده بودند. من به دلیل این انتخاب شکایت کردم آنها نیز اعتراض مرا پذیرفتند.
خدا بیامرزد دکتر علی محمد کاردن به من پیشنهاد داد رشته پزشکی را برای ادامه تحصیل انتخاب کنم. هرچند من از رشته پزشکی بدم میآمد اما این رشته را انتخاب کردم. از او پرسیدم در صورت علاقه نداشتن امکان تغییر رشته وجود دارد و او نیز با اطمینان پاسخ مثبتی به من داد.
او همچنین به من پیشنهاد داد برای ادامه تحصیل راهی تهران شوم اما من به دلیل حضور خانواده ام در اصفهان و پاره ای از مسایل عاطفی ترجیح دادم در اصفهان بمانم و ادامه تحصیل دهم.
سال اول را سعی کردم اصلا درس نخوانم تا مردود شوم اما یک سری اتفاقهایی رخ داد و من مجبور به قبولی شدم. پس از آن به مرور زمان وقتی که ارتباط عمیقی و مستقیمی بین من و بیماران ایجاد شد و من متوجه نقش پزشکی در فرایند تولید سلامت و ارتباط اجتماعی مثبت و تولید عشق در آدمهای اطرافم شدم، علاقه زیادی به رشته پزشکی پیدا کردم؛ عشقی که هنوز هم به آن پایبندم و خداوند را شاکر هستم که این مسیر را مقابل من قرار داد تا موفقیت و خدمت و عشق به مردم را بیشتر داشته باشم.
به نقش پر رنگ پدر در انتخاب موفقیتهای زندگی تان اشاره کردید، آیا پدرتان هم مشوق شما برای انتخاب رشته پزشکی بود؟
پدرم مشوق درس خواندنم بود. برایش مهم نبود که من چه رشته ای را برای درس خواندن انتخاب میکنم او دوست داشت من در هر رشته ای که ورود پیدا میکنم آدم موفقی باشم.
قطعا رشته پزشکی آن موقع خیلی برد داشت و خیلی از آدمها خواهان این رشته تحصیلی بودند.
پس هیچ وقت از انتخاب این رشته تحصیلی پشیمان نشدید؟
به هیچ وجه دوباره همین مسیر را با تمام معضلهایش طی میکنم. من از سال 1351 به همراه همسرم، خانم مریم صادقی که ایشان هم پرستار بود برای گذراندن دوره طرح پزشکی ام عازم سیستان و بلوچستان شدم و در منطقه محرومی که اهالی آنجا حتی آبی برای خوردن نداشتند چه برسد به دارو و لباس و .... مشغول به خدمت شدم.
من آن زمان تحت تاثیر بزرگ مرد و پزشک انسان دوستی به نام آلبرت شوایتزر این منطقه محروم را برای گذراندن طرحم انتخاب کردم و با خودم اندیشیدم که شوایتزر توانست در آفریقا خدمت کند، منم میتوانم در بلوچستان خدمت و به مردم مستضعف آن منطقه کمک کنم.
طی آن چهار پنج سالی که من در آن منطقه خدمت میکردم، لباس بلوچی به تن میکردم. مردم هم با مهر و محبت به سراغ من میآمدند. آنها در بسیاری از موارد اسم فرزندان خودشان را به نام من میگذاشتند.
بعد از آن من به همراه همسرم در بیمارستان ثریای اصفهان ( کاشانی اصفهان) مشغول به کار شدم. در درمانگاهی که ما کار میکردیم آب و برق نداشت. ما تنها دو ساعت در روز برق داشتیم اما در مقابل رتیل، عقرب و مار داشت اما ما با آن شرایط کار میکردیم.
من در آن دوران به همسرم یاد دادم که چگونه یک زنی که دچار خونریزی شده را کورتاژ کند؛ آن زمان مردم اصلا به ما پزشکان مرد اجازه مداوای زنان را نمیدادند.
نقش آفرینی یک پزشک و انسان در سرزمینی غریب همواره جزو افتخارهای من محسوب میشود. وقتی من یاد آن روزها میافتم افسردگی میگیرم که چرا آنجا را ترک کردم در حالی که خودم نمی خواستم آنجا را ترک کنم و بنابر مسایل سیاسی مجبور به ترک آنجا شدم.
پس از آن به شهر تهران آمدم و سعی کردم تمام تواناییهای علمی خودم را در طبق اخلاص بگذارم و بدون اینکه کسی متوجه شود به نیازمندان کمک کنم و باری از مشکلهای مردم جامعه ام بر دارم اما باز هم این کارها با تفکر و ایده آلهای من که میخواستم زندگی ام را فدای مردم کنم، یک خرده متفاوت است.
فرزندان تان را چطور تشویق یا اجبار نکردید که راه شما را ادامه دهند؟
حاصل ازدواج من و همسرم دو فرزند دختر و یک پسر است. تنها پسرم امیر پویای عکاشه به اصرار همسرم پزشک ارتوپد شد. پسرم اصلا علاقه ای به رشته پزشکی نداشت.
او هم 4 سال اول تحصیلش از انتخاب رشته اش بسیار ناراضی بود. مغز او برای رشته فیزیک و ریاضی کاربرد داشت.
من به یاد دارم هنوز به مدرسه نرفته بود و 4 سال بیشتر نداشت که یک دزدگیر درست کرده بود و هنگام باز کردن در بوق میزد.
کاملا مغزش ریاضی بود و حیف بود که وارد پزشکی شود زیرا هر کسی میتواند درس پزشکی بخواند و پزشک شود اما یک فیزیکدان باید مغز فیزیک و ریاضی داشته باشد به همین دلیل من اصلا اصراری برای انتخاب رشته او نداشتم اما او را تشویق میکردم.
رشته پزشکی چقدر در زندگی شخصی شما نمود داشته است؟
یادم است زمستان سال 1329 من بیشتر از 5 سال نداشتم. هوا سرد و همه جا را برف پوشانده بود. غذا کم بود و تنها دوای محلی در روستایمان وجود داشت.
ما فقط یک پزشکیار در روستایمان داشتیم که تمام منطقه را با اسب میچرخید. آن سال من مبتلا به بیماری سختی شدم و مرگ من توسط همین پزشکیار نجات یافتم توانستم سلامتیام را بار دیگر بدست بیاورم.
یادم است او دارو تلخی به اسم گنه گنه را داخل شکر ریخت. ابتدا خودش خورد و پس از آن دارو را به خورد من داد. پنی سیلین برای اولین بار در منطقه به من زده شد و من توانستم با خوردن آن دارو و پنی سیلین از مرگ نجات پیدا کنم.
تاثیر کار عظیم این پزشک خوش نام ( دکتر پزشکی) باعث شد من 3 مقالهام در سطح جامعه پزشکی را تقدیم او کنم.
پس از آن جریان من و پدرم سالها دنبال او گشتیم اما متاسفانه موفق به پیدا کردن او نشدیم زیرا به دلیل جو سیاسی حاکم بر سالهای پیش از 1331 بسیاری از افراد ناپدید میشدند یا پیدا کردنشان بسیار سخت و دشوار بود.
خاطره ای خوش از دوران کاری و زندگی تان برایمان تعریف میکنید؟
خاطره خوب و بد بسیاری دارم. یک خاطره ای از پدرم دارم که از شیرین ترین خاطرههای زندگی ام به حساب میآید. حدود 6 سال داشتم که پدر و دایی ام برای سرو سامان دادن یک جنگ داخلی به عنوان سرباز و مدیر به محل جنگ عازم شده بودند.
آن زمان ابوالقاسم بختیار بر علیه حکومت شاهنشاهی قیام کرده بود. 3 روز به عید نوروز باقی مانده بود که زن عمویم مرا صدا کرد و به من گفت که فتح اله خان (دایی ام) در جنگ کشته شده و امیر حسین خان( پدرم) نیز سخت مجروح شده و در بیمارستان بستری است و معلوم نیست چه زمانی بیاید. به من گوشزد کرد که چیزی به مادرم نگویم.
من پسر بچه ای 6 ساله بودم بنابراین توان نگهداری احساساتم را نداشتم و به گریه افتادم و جریان را با مادرم در میان گذاشتم و مادرم رخت سیاه عزا به تن کرد. در آن زمان ما یک پستچی به نام مهدی داشتیم که معمولا هر 15 روز یکبار نامههای مردم اهالی آن منطقه را میآورد.
یادم است که 12 فروردین ماه بود که من بالای پشت بام ایستاده و منتظر مهدی پستچی ایستاده بودم. از روی پشت بام دیدم که مهدی در حال نزدیک شدن است.
وقتی نزدیک و نزدیکتر شد، دیدم که آن شخص پدرم است. از همان فاصله دو متری به زمین پریدم و پدرم را سخت در آغوش کشیدم. آدمی که منتظر مرگش بودیم یک مرتبه بدون هیچ جراحتی به وطن بازگشته بود و تمام این شایعه همه برای تضعیف روحیه ما ساخته شده بود.
شاید برای خیلی از خوانندگان جالب باشد که بدانند هم اکنون چند درصد رشته ارتوپدی در جهان و ایران پیشرفت داشته است، لطفا در این خصوص توضیحهایی بفرمایید.
آینده بسیار روشنی برای علم ارتوپدی متصور میشود. ارتوپدی یکی از رشتههایی است که بنابر نیاز جامعه، تکنیکی بودن نوع عمل، احتیاج به تکنولوژی و وجود تکنیکهای وسیع، توانسته است در داخل ایران به علت تجربه زیاد در زمان جنگ برای صدمههای ارتوپدی، تصادفها، حوادث جنگی رشد بسیار زیادی کند.
پس از آن نیز عملهایی که روی بیماریهای ارتوپدی، بیماریهای تغییر شکل یافته و مخصوصا آرتروز انجام داده ایم توانسته ایم پیشرفتهای خوبی کنیم.
من در آن مدت که رییس انجمن ارتوپدی بودم بارها اعلام کرده ام که ما جزو ده کشور برتر دنیا در زمینه علم ارتوپدی هستیم.
یک بار یکی از مسوولان که مقام بسیار بالایی دارد به اعتراض گفت چرا اعلام میکنی ما جزو ده کشور برتر دنیا در زمینه علم ارتوپدی هستیم.
من در پاسخ به این مسوول گفتم که این آمار را برای اینکه جای آمار خالی نباشد اعلام میکنم و گرنه ما جزو 4-5 کشور برتر اول و مطرح دنیا پس از آمریکا وچند کشور پیشرفته دنیا هستیم.
متاسفانه ما آمار و تشکیلاتی که میزان جراحیها و عملکردها را ثبت و بررسی کند، نداریم. متاسفانه آرشیو اطلاعاتی ما در بیمارستانهای دولتی تکمیل نیست.
اصلا در بیمارستانهای خصوصی اطلاعاتی نداریم بنابراین ما نمی توانیم این اطلاعات را تبدیل به گزارش کنیم. نتیجه عملهایی که ما در طول جنگ کردیم در دنیا بی نظیر است.
ما در زمان جنگ، عملهای جراحی بسیاری روی مجروحان انجام داده ایم که نتایج بسیار متفاوت متوسط، خوب و عالی داشته است. ما در یکی از عملیات جنگی از بعد از ظهر تا صبح فقط 18 عمل انجام داده ایم. متاسفانه ثبت و گزارش این عملها در کشور بسیار ضعیف انجام شده است.
در مابقی چیزها هم گزارش جامعی راجع به عملهایی که داشته ایم، نداریم اما خوشبختانه در وضع تحقیقات وضعیت ما خیلی خوب است. یکی از افتخارهای من این است که بگویم انجمن ارتوپدی در راستای افزایش اطلاعاتی و عملیاتی ارتوپدی در ایران بسیار بالا بوده و در اشاعه و نشر اطلاعات در جهان خصوصا در خاورمیانه نقش بسیار زیادی داشته است.
در حال حاضر رایج ترین بیماریهای ارتوپدی در ایران کدامند؟
ما اصلا چیزی به نام بیماری ارتوپدی در ایران نداریم. شاید چند بیماری عفونی مانند عفونت زانو و استخوان و ... داشته باشیم اما باز بیماری تلقی نمی شود. آن چیزی که ما در ایران به عنوان مسایل، برنامهها یا ایرادهای ارتوپدی داریم بیشتر مربوط به مسایلی است که انسان در طول زمان پیدا میکند.
مسایل و مشکلهایی که اغلب به علت نوع فرهنگ، ورزش کردن و وزن و ... زودتر در ایران اتفاق میافتاد.
شایع ترین علتی که بیماران در حوزه غیر تصادفها به ما مراجعه میکنند آرتروز( به ویژه آرتروز زانو) است؛ علت اصلی ایجاد آرتروز زانو، تحمل تمام وزن بدن است.
اغلب صدمههای وارد شده به زانو بسیار زیاد است به همین دلیل به سرعت به سمت آرتروز پیش میرود. اگر چنانچه وزن فرد زیاد، ورزش و تحرکش کم و میزان چهارزانو نشستن و روی زمین نشستن فرد روی زمین زیاد باشد، آرتروز زودتر اتفاق خواهد افتاد. در حوزه بیماریها، مسایل دیگری که غیر از آرتروز اتفاق میافتد، تصادفها است.
حوزه تصادفها میتواند از 20هزار نفر تلفات تا 120هزار نفر معلول و بیشتر300تا 400 هزار نفر معلول ثانویه و روانی داشته باشد. پس از آن حوادث دیگری مانند زلزله، سیل، فرو ریختن ساختمانها و حوادث غیر مترقبه نقش دارند.
نقش ژنتیک در ایجاد بیماریهای ارتوپدی چگونه است؟
نقش ژنتیک در بیماریهای ارتوپدی بسیار اندک است. بعضی از بیماریها مانند دررفتگی لگن و پاچنبری نیز بیشتر فامیلی است. میزان ابتلا به این بیماری نیز در مقایسه با آرتروز و حوادث بسیار اندک است.
این بیماریها به سادگی در روزهای اول قابل تشخیص و درمان هستند و موردی برای نگرانی وجود ندارد.
آیا همه درمانها به جراحی منجر میشود؟
خیر. مثلا دررفتگی لگن اگر در روزهای اول و ماههای اول تشخیص داده شود، مطلقا نیازی به عمل ندارد. تنها میتوان با یک دستگاهی پا را سرجایش انداخت.
اشاره ای به بیماری آرتروز کردید، بیماری که آمار آن در ایران هم بسیار شایع است. آرتروز چگونه اتفاق میافتد؟
در بیماری آرتروز هیچ بلایی سر استخوانها نمی آورد بلکه غضروفها که محل حرکت راحت مفاصل هستند، قدرت لغزندگی و حرکت خودشان را از دست میدهند.
به مرور زمان غضروفها خراب شده و تبدیل به استخوان میشوند و مانند لولای دری که روغنش را از دست داده باشد استخوانها شروع به سایش میکنند.
در واقع آرتروز همانند مرگ است. هر دویشان اجتناب ناپذیرند. یکی ممکن است در سن 60 سالگی و دیگری در سن 80 سالگی مبتلا به آن شود. ما تنها میتوانیم با تغییر فرهنگ در عادتهای تغذیه ای و شیوههای درست نشستن، کاستن وزن، تمرینهای ورزشی و داروهای مناسب زمان ابتلا به آرتروز را عقب بندازیم.
چه عاملی میتواند سرعت ابتلا به آرتروز را بیشتر کند؟
معمولا تغییر شکل اندامها به خصوص کجی پا باعث تخریب غضروف و تسریع سرعت آرتروز میشوند. در واقع آرتروز زمانی رخ میدهد که وزن نامتعادلی وارد پاها شود.
اغلب آرتروز اولیه بدون دلیل خاصی در بدن ایجاد میشود اما در آرتروز ثانویه، مفصلها از قبل مشکلی داشته و مستعد به آرتروز شده اند.
مثلا ممکن است به علت جا نیافتادن درست مفصل در بیماری در رفتگی لگن، یا عفونت لگن و زانو، مفصل تخریب و فرد مبتلا با آرتروز شود.
کدام مفصلها بیشتر در مرض آرتروز قرار دارند؟
معمولا هر مفصلی که وزن بیشتری را تحمل میکند و نیاز بیشتری به ورزش و حرکت دارد نسبت سایر مفاصل مستعد ابتلا به آرتروز است.
اغلب در شبکههای ماهواره ای قرصهای برای درمان آرتروز تبلیغ میشود، آیا آرتروز با قرصها قابل درمان است؟
هنوز هیچ دارویی ثابت نشده و در مرحله اثبات نیست که بتواند آرتروز را درمان کند.
تمام این داروها جنبه موقتی، تسکینی، روانی و القایی دارند. گاهی اوقات ضرورت نوشتن این داروها تنها به دلیل جنبه روانی و القایی بودن آن است. این داروها، قرصها و آمپولها هیچ تاثیر فیزیکی ندارند. بهترین راه درمان همان پیشگیری و کم کردن وزن است.
آیا جنسیت نیز رابطه مستقیمی با ابتلا به آرتروز دارد؟
جنسیت هیچ رابطه ای با این مساله ندارد اما معمولا در ایران زنان به دلیل چاقتر و کم تحرکتر بودن و چهار زانو نشستن و استفاده از توالت ایرانی بیش از مردان در معرض ابتلا به آرتروز قرار دارند.
زندگی شهری چه میزان در روند ابتلا به آرتروز نقش دارند؟
زندگی شهری باعث کم تحرکی و چاقی افراد شده بنابراین باید سبك نامناسب زندگی شهری تغییر پیدا کند.
مثلا استفاده از مواد غذایی طبیعی و پرهیز از غذاهای فرآوری شده، منجمد، فستفودها و سرخكردنیها میتواند نقش بسیار موثری در کاهش ابتلا به آرتروز داشته باشد.
نظر شما درباره روشهای نوین پزشکی مانند سلول درمانی چیست؟ آیا این روشها را قبول دارید؟
در حال حاضر سلول درمانی به دو دسته تقسیم میشود. ما هر روز سلول درمانی میکنیم و برای جوش نخوردن استخوان، سلول زنده را از استخوانش جدا و منتقل میکنیم بنابراین نقش آفرینی آنها بی بدیل است منتها در مورد کجا و چگونه استفاده کردن آنها باید اظهار نظر کنیم.
هم اکنون یکی از مواردی که بسیاری نیز در رابطه با آن بحث میشود استفاده از روش PRP است. این روش در خیلی از موارد استثنایی موثر است اما در بسیاری از موارد کلی نقشی ندارد.
در پایان، آینده علم ارتوپدی در ایران را چگونه میبینید؟
پشت کتاب دکتر دولت آبادی متخصص غدد نوشته بود روزی برسد که پزشک عمومی همه چیز را راجع به هیچ و پزشک متخصص هیچ چیز را راجع به همه چیز بداند.
آنقدر رشتههای ارتوپدی در حال جزیی شدن هستند که ممکن است در آینده تخصص مثلا در مورد یک بند انگشت داشته باشیم. علم ارتوپدی در جهان رو به پیشرفت است.
من اطمینان دارم و با ایمانی که جامعه ارتوپدی را میشناسم، اگر امکانات، انگیزه و مدارک تایید گزارش در اختیار کادر پزشکی ایرانی قرار بگیرد، متخصصان ما میتوانند یکی از محققان بخش ارتوپدی جهان باشند زیرا تجهیزات، دارو، نیروی انسانی، وسیله و تجربه این کار در کشور فراهم است.