به گزارش جام جم، پرونده قتل بابک خرمدین، با اعتراف پدر و مادرش به دو جنایت دیگر وارد فاز هولناکتری شد. این زوج سالخورده در تازهترین اعتراف خود، به قتل دختر و دامادشان اعتراف کردند. به گزارش خبرنگار جامجم، بابک خرمدین ۴۷ ساله، کارگردان سینمای ایران بود که شامگاه شنبه بیستوپنجم اردیبهشت امسال از سوی والدینش به قتل رسید. عاملان جنایت که پدر و مادر سالخورده او بودند جسد وی را مثله کرده و در سطل زباله در فاز سوم اکباتان، آریاشهر و شهرک غرب انداختند. این زوج شش ساعت بعد از آنکه بخشی از جسد پسرشان از سوی پلیس در سطل زباله فاز سوم اکباتان تهران کشف شد، در خانهشان در فاز اول اکباتان بازداشت شدند.
آنها بعد از انتقال به اداره دهم پلیس آگاهی تهران سکوت خود را شکستند و گفتند که بعد از مسموم کردن پسرشان او را به قتل رساندهاند. با دستگیری این زوج و افشای راز قتل کارگردان جوان، تیم جنایی متوجه ناپدید شدن مرموز دختر و داماد این خانواده در سالهای گذشته شدند. فرامرز ۵۵ ساله در سال ۱۳۹۰ و همسرش آرزو ۴۳ ساله در سال ۱۳۹۷ ناپدید شده بودند. ناپدید شدن این زوج و همچنین خونسردی متهم که تاکید داشت اگر دستگیر نمیشدم، فرزندان دیگرم را هم میکشتم باعث شد بازپرس احتمال دهد این زوج مرتکب قتل دختر و داماد خود شدهاند؛ بنابراین به تحقیقات از آنها ادامه داد تا اینکه متهمان شامگاه سهشنبه سکوت خود را شکستند و راز قتل دختر و داماد خود را فاش کردند و گفتند آن دو را نیز مسموم کرده و بعد از کشتن مثله کرده و در سطلهای زباله انداختند. همچنین در بررسیهای مقدماتی مشخص شد، داماد کشته شده، خواهرزاده پدر خانواده است. با توجه به اعترافهای تکاندهنده این زوج آنها دیروز برای ادامه تحقیقات نزد سرپرست دادسرای جنایی تهران منتقل شدند و به تشریح سه جنایت خود پرداختند.
زنده بمانم، ۲ فرزند دیگر و نوههایم را هم میکشم!
اکبر ۸۱ ساله، آرام است و نگرانی و استرسی در چهرهاش دیده نمیشود. ماجرای قتلها را با جزئیات تعریف میکند و میان حرف هایش مدام تاکید میکند از قتلهای ارتکابی پشیمان نیست.
زندگی ۸۱ ساله شما چطور گذشت؟
من همیشه با عربها مشکل داشتم و از آنها خوشم نمیآمده و اگر قدرت داشتم همه اعراب را میکشتم. من عاشق بابک خرمدین اسطوره ایرانی بودم که راست کردار بود و با پلیدی برخورد میکرد. من ضدعربم. به دلیل اینکه عربها آن موقع در ایران بودند و ۲۷۰سال بر ما حکومت کردند. نهضت از زمان ابومسلم شروع شد. نهضت ابومسلم پنج سال بود. نهضت بابک ۲۲سال بود. بابک ۲۲سال با اعراب جنگید و این سبب شد توانستیم اعراب را از ایران پاک و مقدس بیرون کنیم. حتی سال ۱۳۴۱ و قبل از ازدواج به دلیل علاقه به این اسطوره، فامیلیام را عوض و به خرمدین تبدیل کردم. البته فرزندانم اخلاق و رفتار درستی نداشتند و آبرویم را برده بودند.
چه کاره بودی؟
قبلا در یک سازمان نظامی کار میکردم که بازنشسته شدم و تاکسی خریدم و با آن کار میکردم.
شنیدم فرد کتابخوانی هستی؟
بله، کتابهای زیادی خواندهام. از فلسفه و کتابهای عرفانی گرفته تا کتابهای اسطورههای ایرانی و هر آنچه به عرفان و فلسفه و راستی مربوط بود را میخواندم. ۱۷ سال بود مطالعه میکردم.
تا به حال کتاب هم نوشتهای؟
به دلیل علاقه زیادی که به زندگی اسطوره ایرانی بابک خرمدین داشتم، زیاد کتاب درباره زندگی و صداقت و کارهای او و رشادتهایش خواندم و تصمیم گرفتم خودم دست به قلم شوم و با دیدگاه خودم درباره او بنویسم که چند سال است درباره او نوشتهام و آخرهای کتاب بودم. نام آن را سوگنامهای برای بابک گذاشتم. حتی دستنوشتههایم هنوز در خانهمان هست که دستگیر شدم و نشد آن کتاب به چاپ برسد. آنقدر به بابک خرمدین اعتقاد قلبی و فکری داشتم که حتی در وصیتنامهام نوشتم بعد از آنکه فوت شدم، جسدم را بسوزانند و به آرامگاه بابک خرمدین منتقل کنند و در ورودی آرامگاه دفن کنند تا مردمی که به آنجا میروند، قدمشان را روی خاکسترم بگذارند و وارد شوند که بدانند من هم از مریدان باوفای او بودم.
بچههایت مشکلات روحی هم داشتند؟
آنها همیشه من و مادرشان را اذیت میکردند. بهخصوص بابک که از ۱۸ سالگی اذیتهایش شروع شد. بچهها را نزد روانکاو بردم که وضعیتشان خوب شد. اما بابک به جلسات روانکاوی نمیآمد. او فرد پرخاشگری بود. حتی سه بار به مادرش در خانه حمله کرد و با صندلی قصد کشتن او را داشت که هر سه بار سر رسیدم و زنم را نجات دادم.
در این ۱۰ سال کابوس داشتی؟
هیچوقت. حتی بعداز قتل سوم نیز احساس پشیمانی نکردم و کابوس نمیدیدم و خوشحالم بابت قتلهایی که انجام دادم. هیچگونه احساس گناهی از قتلهایی که انجام دادم، ندارم. آنها فساد اخلاقی داشتند و با کشتن این سه نفر جامعه را از بدی آنها پاک کردم.
چرا از پلیس کمک نگرفتی؟
پس از همفکری با همسرم به این نتیجه رسیدم که برای جلوگیری از آبروریزی خانوادگی با کسی در مورد فساد اخلاقی دو فرزندمان صحبت نکنیم و خودمان اقدام کنیم.
دختر و دامادت را چرا کشتی؟
آرزو بعد از جدایی از همسر اولش با خواهرزادهام فرامرز که قهرمان رشتههای رزمی بود، ازدواج کرد. شش ماه میشد با هم ازدواج کرده بودند که دخترم به من گفت اختلاف و درگیری با هم پیدا کردهاند. شوهرش معتاد شده و مشکلات اخلاقی دارد. آنها فرزندی نداشتند. به دخترم قول دادیم شر شوهرش را از سر او کم کنیم. چند بار با خواهرزادهام حرف زدم، اما اخلاق و رفتارش را عوض نکرد. تصمیم به قتل او گرفتیم. آن شب از دخترم خواستم شوهرش را برای شام به خانهمان بیاورد. زرشکپلو بامرغ درست کردیم. دخترم ۸۰ تا قرص خوابآور در غذای شوهرش ریخت. دامادم بعد از خوردن غذا بیهوش شد. بعد دخترم به اتاقی دیگر رفت و من با ضربه چاقو فرامرز را کشتم و جسدش را در حمام با تبر و اره تکهتکه کردم. شبانه آن را در نایلون گذاشته و از خانه بیرون بردم و درسطلهای زباله حوالی خانهمان انداختم.
خانواده فرامرز پیگیر سرنوشت او نشدند؟
به دلیل اینکه به خانه ما آمده بود، پیگیر شدند. اما به خواهرم وخانوادهاش گفتم فرامرز ساعاتی مانده و بعد رفته است. علاوه بر آن مدعی شدم، چون فرامرز افراد قاچاقچی را به مرز میرساند، این بار هم رفته تا چند قاچاقچی را به اشنویه برساند و باز میگردد. چند ماه بعد به دادگاه خانواده رفتم و طلاق غیابی دخترم را گرفتم. دخترم بعد از طلاق سرکش شده بود. او با دوستان ناباب میگشت و معتاد شده بود. علف، تریاک، ماریجوانا و مشروب مصرف میکرد. او حد و مرز خانواده را گذرانده بود. با مردان غریبه در ارتباط بود وحتی آنها را به خانهمان میآورد. با رفتارش آبرویم را برده بود.
چطور او را کشتی؟
دخترم کلهپاچه دوست داشت. سال ۹۷ بود که یک روز کلهپاچه برای صبحانه خریدم که در آن به کمک همسرم ۸۰ عدد قرص بیهوشی حل کردیم. آرزو آن را خورد و وقتی بیهوش شد. با ضربه چاقو او را کشتم و جسد مثلهشدهاش را در سطل زباله انداختم.
کسی متوجه قتل آرزو نشد؟
به همه گفته بودیم او برای ادامه زندگی به ترکیه رفته و باز نمیگردد. اما مدتی بعد بابک متوجه مرگ او شد.
چطور؟
او به سفر خواهرش به خارج از کشور شک کرده بود و مدام میگفت شما بلایی سرش آوردهاید. چون خانهمان دوربین مداربسته نصب بود، فیلمهای آن را بازبینی کرد و، چون رابطه خوبی با خواهرش نداشت، موضوع برایش مهم نبود.
بابک را به خاطر افشای این راز نکشتید؟
نه او را به خاطر رفتارش و ارتباطش با دختران کشتیم.
اگر بخشیده شوی؟
بچههایم لیاقت من و همسرم را نداشتند. رفتارهایشان غیراخلاقی بود و باید از بین میرفتند تا جامعه از وجود آنها پاک شود. شاید بابت قتل دامادم بخشیده نشوم. اما اگر بیرون از زندان بودم حتما دختر و پسر دیگرم را همراه دو نوهام به قتل میرساندم تا جامعه با رفتن آنها نیز پاکتر شود.
پشیمانی؟
نه. افتخار میکنم آنها را کشتهام.
عذاب وجدان ندارم
شاهد قتل دو فرزند و دامادش بوده، اما خونسرد و آرام است. وقتی در مورد حس مادری از او میپرسیم سکوت میکند.
چرا یک مادر باید راز قتلها را پنهان کند؟
من مادرم. چهاربچه آوردم و احساس دارم. اما دو بچهام آنچنان با من و پدرشان بدرفتاری کردند که مجبور شدم پا روی احساس مادرانهام بگذارم و به شوهرم کمک کنم آن دو و دامادم را به قتل برسانیم تا از بدیهای آنها خلاص شویم. بابک مرا کتک میزد تا برای دخترانی که به خانه میآورد غذا بپزم و از آنها پذیرایی کنم. چند بار خواست مرابکشد که شوهرم سر رسید و نجاتم داد.
رابطه خوبی با بابک داشتی؟
اوایل بله اما این اواخر زیاد رابطهمان خوب نبود. او سالها در انگلستان زندگی میکرد و به من میگفت در آن کشور نگاه مناسبی به وی ندارند به همین دلیل به کشور بازگشت. برخلاف آنچه میگویند، بازگشتش به دلیل علاقه به من و پدرش نبود. پسرم بابک گاهی اوقات خوشرفتار میشد و گاهی بدرفتاری میکرد؛ به نظرم او بیمار روانی بود، اما نمیخواست نزد پزشک برود.
شوهرتان میگوید دو بچه دیگر هم خوب نیستند و اگر آزاد شود آنها را هم به قتل میرساند. موافقی با این حرف؟
من هرگز اجازه نمیدهم که دو فرزند دیگرم افشین و آذر و نوههایمان را به قتل برساند. آنها بیگناه و بچههای خوب و دلسوزی برایم بودهاند. ازقتل دامادم ودو بچهام که کشته شدند، پشیمان نیستم، چون از آنها راضی نبودم. بابک، دخترم و دامادم دچار فساد اخلاقی بودند و برای همین از اینکه آنها را به قتل رساندهایم ذرهای وجدانمان ناراحت نیست و من هم پشیمان نیستم.
باهمسرت رابطه خوبی داشتی؟
من پنج کلاس سواد داشتم اما با شرافت زندگی کردم. بیشتر مسؤولیت خانه با من بود و شوهرم همیشه این را میدانست و قدرشناس بود. او رفتار خوبی با من دارد و هیچوقت نه مرا آزار داد و نه به من فحاشی کرد.
هر احتمالی را بررسی میکنیم
فرمانده انتظامی تهران بزرگ هم بیان کرد: بر اساس اعتراف یک متهم، آنها در جنایتهای خود از یک شیوه و شگرد استفاده کردند و ابتدا قربانیان را بیهوش کرده و بعد آنها را به قتل رساندهاند. محلهایی که اجساد را رها کردهاند شناسایی شده و تحقیقات همکاران درباره اعترافات آنها ادامه دارد.
وی افزود: بخشی از جسد بابک خرمدین، کارگردان سینما که سومین قربانی این جنایتها بود، هنوز پیدا نشده و جستوجوها ادامه دارد. متهمان مدعی هستند ابتدا دامادشان را به دلیل آزار و اذیت دخترشان به قتل رساندند و بعد سال ۱۳۹۷ و ۱۴۰۰ دختر و پسر خود را کشتند. تحقیقات درباره این پرونده ادامه دارد و اگر احتمال قتلهای دیگر مطرح شود آنها را با جدیت دنبال خواهیم کرد. همچنین قرار است از دیگر فرزندان این زوج و مطلعان هم تحقیق شود.
جنایت به بهانه حفظ آبرو
مریم خلیفه / دادیار اظهارنظر دادسرای تهران
در این پرونده پدری سه نفر از اعضای خانوادهاش را با همدستی همسرش به قتل رسانده است. پدر خانواده درارتباط با قتل پسر و دخترش قصاص نمیشود، چون ولی قهری است و مجازات حبس ۳ تا ۱۰ سال در انتظارش است. اما در ارتباط با قتل دامادش در صورت درخواست اولیای دم قصاص خواهد شد. به دلیل مثله کردن اجساد هم با مجازات جنایت بر میت روبهرو خواهد شد. همسر متهم نیز در سه فقره قتل همدستی داشته و راز جنایتها را نیز پنهان کرده ودر برابر مجازات معاونت در قتل و جنایت بر میت قرار گرفته است. پزشکی قانونی اعلام کرده که این دو متهم از ۹۵درصد سلامت روانی برخوردارند. پزشکی قانونی فقط وضعیت متهم رادر زمان ارتکاب جرم بررسی میکند که آیا جنون داشته یا نه. ممکن است متهم دچار بیماری زمینهای روانی باشد و سالها بیماری با او همراه باشد، تحتدرمان قرار نگیرد و این شرایط کمکم به یک بحران روانی برایش تبدیل شود که میطلبد روانشناسان با این دو متهم گفتگو کنند تا منشا روانی جرم آنها مشخص شود. به طبع افرادی با اینگونه جرایم خشن که از ارتکاب آن احساس رضایتمندی میکنند حتما از اختلالات روانی برخوردارهستند. فقر فرهنگی یکی ازعواملی است که باعث این جنایت شده است چرا که متهم مرد پرونده به دلیل کتابهایی که خوانده، تفکراتش را عوض کرده و باعث شده ذهنیتش تحتتاثیر آن کتابها شکل بگیرد و کورکورانه مرتکب رفتارهای غیرمتعارف و غیرانسانی شود. همین باعث میشود در ارتباط با خانوادهاش رفتاری دوگانه داشته باشد؛ بنابراین وقتی اعضای خانوادهاش مرتکب اشتباه میشوند به جای اینکه راه درست را به آنها نشان دهد، به این نتیجه میرسد که باید آنها را از بین ببرم چراکه باعث بردن آبرویش در زندگی شدهاند؛ بنابراین دست به خشونت خانوادگی میزند وخود را محق میداند که باید اعضای خانواده را بکشم و آنها محکوم به مرگ هستند. در این پرونده متهم فقط به حفظ آبرویی فکر میکرده که به گفته خودش بابت رفتار فرزندانش و خواهرزادهاش از دست داده و برای بهدست آوردن این آبرو، قتلها را رقم زده چراکه عقیدهاش براین بوده که آنها گناهکارند و خودش باید این افراد را بهسزای مجازاتشان برساند نه اینکه آنها را تحویل پلیس و قانون بدهد. اینگونه قتلها و خشونتهای خانوادگی زنگخطری جدی است که باید مسؤولان برای جلوگیری از وقوع اینگونه جرایم اقدامات مناسبی انجام دهند.