فارس نوشت؛ دایی سعید معروف و مربی والیبال کشورمان گفت: کاپیتان تیم ملی مغرور و اهل باندبازی نیست.
سعید معروف، پاسور و کاپیتان تیم ملی کشورمان پس از ناکامی تیم ملی در المپیک توکیو از بازیهای ملی خداحافظی کرد. کنار رفتن مغز متفکر تیم ملی از بازیهای ملی بازتاب زیادی در رسانههای داخلی و خارجی داشت.
جهانگیر سیدعباسی، دایی سعید معروف که از مربیان کشورمان هم به شمار میرود، یکی از مشوقان اصلی کاپیتان برای حضور در این رشته بود. او خاطرات جالبی از سعید معروف دارد...
از فوتبال و دوی صحرانوردی تا والیبال
اعضای خانواده ما علاقه زیادی به والیبال دارند. نوبخت سیدعباسی، برادر بزرگترم سالها در تیم ملی بازی کرد و پس وی هم نوبت به ما رسید. سعید معروف بیشتر وقت خود را با خانواده مادریاش میگذراند و قبل از اینکه وارد والیبال شود، در رشتههای مختلفی شانس خود را امتحان کرد. او در رشتههایی همچون فوتبال، بسکتبال و حتی دوی صحرانوردی هم حضور پیدا کرد و توانست عناوینی هم کسب کند. اعضای خانواده مادریِ سعید تاثیر زیادی روی او داشتند و به همین دلیل شرایط را برای حضور او در والیبال فراهم کردند.
سعید کلاس اول راهنمایی بود که در تیم ناحیه یک آموزش و پرورش بازی میکرد، اما آن زمان زورش به توپ نمیرسید ولی عملکرد بهتری نسبت به وحید سیدعباسی (دایی کوچکش) که کلاس دوم راهنمایی بود داشت. در همان سالها بود که دیدیم سعید خوب پاس میدهد و توانست به تیم منتخب استان هم راه پیدا کند. سعید رفته رفته از وحید هم جلو زد و توانست به عنوان پاسور اول در آن تیم ایفای نقش کند. استارت کار سعید معروف از همین جا زده شد؛ ضمن اینکه باید بگویم که او بسیار هم درسخوان بود و هوش و ذکاوت بالایی داشت.
نشانههایی از ظهور یک ستاره
مدتی بعد من مربی دانشگاه آزاد ارومیه شدم. به دلیل اینکه خانواده سعید دوست داشتند ادامه تحصیل دهد، تصمیم گرفتم تا وی را به همراه خودم در تیم نگه دارم. سعید از همان زمان نشان داد که یک ستاره در والیبال ایران در حال تولد است. در آن مقطع به بازیکنانی که 10 سال از وی بزرگتر بودند هم پاس میداد و همگی از بازی در کنارش لذت میبردند.
به یاد دارم که تیم مقاومت ارومیه در آن سالها دو پاسور داشت و برای حضور در مسابقات نائینی، یکی از پاسورهای آن تیم دچار مصدومیت شد و من به کارگرپیشه که سرمربی تیم بود اعلام کردم که یک پاسور جوان و خوب میشناسم که میتواند به تیم کمک کند. یادم میآید که دامغانی در آن سالها عضو تیم بود و وقتی پاسهای سعید را دید بسیار خوشش آمده بود که او با سن کمی که دارد، خیلی خوب پاس میدهد.
دکتر یا مهندسی که پاسور شد
سعید رشته ریاضی را با مدل 19 تمام کرد و همه توقع داشتند که او دکتر یا مهندس شود.در همان سالها سعید توسط مصطفی کارخانه برای تیم ملی نوجوانان انتخاب شد. او در آن مقطع دو رقیب جدی به نامهای بهنژاد و مهدوی داشت که سابقه جهانی داشتند. هیچکس تصور نمیکرد سعید شانسی برای حضور در تیم ملی داشته باشد، اما کارخانه که نوبخت سیدعباسی دستیارش بود، بعد از 2 ماه سعید را به عنوان پاسور اصلی انتخاب کرد. از بدشانسیهای سعید باید بگویم که او یک روز قبل از مسابقات جهانی تهران در یک بازی دوستانه از ناحیه انگشت دچار شکستگی شد و مسابقات را از دست داد.
پزشکان گفتند اگر این انگشت را عمل کنیم، دامنه حرکتی آن کم خواهد شد و این بدان معنی بود که سعید دیگر نمیتوانست بازی کند. یکی از پزشکان خوب ارومیه که با ما رفت و آمد هم داشت این موضوع را شنید و پیشنهاد داد جراحی نشود و به ارومیه برگردد. قرار شد این پزشک انگشت سعید را به گونه ای عمل کند که دامنه حرکتیاش هم کم نشود. سعید به ارومیه برگشت و عمل خوبی هم داشت.
بدشانس و پرتلاش، مثل معروف
از همان زمان سعید نشان میداد که یک نابغه است، چون ما در حیاط خانهمان تور داشتیم و هر روز من، وحید، سعید و سایر اعضای خانواده بازی میکردیم و میدیدیم که او چقدر بهتر از همه است. سعید سال بعد برای تیم جوانان انتخاب شد و بلافاصله به تیم بزرگسالان رفت، اما در اردوی تیم ملی به شدت سرماخورد. من خودم را به تهران رساندم و سعید را به ارومیه برگرداندم. بعدها توانست در تیم ملی بماند و فکر میکنم سایر ماجرا را همه بدانند.
سعید بارها در طول مسیرش زمین خورد و بلند شد. او هرگز ناامید نشد و دست از تلاش برنداشت. ضمن اینکه بارها با نامهربانی رئیس وقت فدراسیون روبرو شد؛ حتی برخی مربیان داخلی هم نسبت به شخصیت خاصی که سعید داشت موضع میگرفتند. سعید برای خودش اصولی داشت و نمیخواست آنها را زیر پا بگذارد. او بابت رفتارهایی که دید بسیار هزینه داد، اما سکوت کرد، تلاش کرد، عقب نشینی نکرد تا توانست خودش را به والیبال تحمیل کند. خیلی از مربیان به وی لطف و توجه کردند، اما موانع زیادی سر راهش وجود داشت.
کم حرف، درونگرا و به دور از جنجال
سعید هیچ وقت در زندگیاش با باخت کنار نیامد. حتی وقتی در خانه بازی میکردیم و میباخت، بسیار ناراحت میشد. به همین دلیل برای رسیدن به حقش خیلی تلاش کرد. فکر نمیکنم در نوجوان و جوانی بزرگترهای سعید حرفی به او زده باشند و او مقاومت کرده باشد.
سعید اخلاقی نداشت که بخواهد آزار و اذیتهایی که دیده بود را به زبان بیاورد. او همیشه در خودش موضوعات را حل میکرد و اذیتها را پذیرفته بود. سعید این مشکلات را جزئی از مسیر پیشرفتش میدانست. او درونگرا بود و به راحتی این موضوعات را عنوان نمیکرد. همواره سعی میکرد با تواناییهایش به حقش برسد و هیچ وقت اهل جنجال نبود. اگر چیزی را می خواست با تلاش و کوشش به دست میآورد.
سعید در دوران ابتدایی رشته دوی صحرانوردی را انتخاب کرده بود و این موضوع نشان میدهد که او چقدر سختکوش و تسلیم ناپذیر است. او بسیار مطیع است و کمتر کسی را در اقوام خود سراغ داریم که به اندازه سعید حرف گوش کن باشد. او خیلی چیزها را دوست داشت، اما وقتی بزرگترها از وی می خواستند که منصرف شود به احترام حرف آنها میپذیرفت.
مغرور نه، او چارچوب خاص خودش را داشت
سعید را اصلاً انسان مغروری نمیدانم. رفتا سعید با دوستانش گویای همه چیز است. فکر نمیکنم کسی از دوستان و هم تیمیهایش پیدا شود که بگوید مغرور است. او چارچوب و اصولی دارد و هیچ وقت از آنها عقب نشینی نمیکند. سعید مقابل دوستان و آشنایان بسیار افتاده و مهربان است. همیشه خوشقلب است، اما متاسفانه این موضوع همیشه پشت اصولی که برای خود تعیین کرده پنهان شد و به چشم نیامد. هیچکس در اردوی تیم ملی وجود ندارد که از سعید بد دیده باشد و یا کاری از دستش برآمده و انجام نداده باشد. همه او را دوست دارند و این دوست داشتن فراتر از یک علاقه معمولی است. همیشه سختگیرانه پای چارچوبهایی که برای خود دارد میماند و بارها چوب همین موضوع را خورده است.
به یاد دارم در زمان کیاچ یکی از مربیان ایرانی نامهربانیهای زیادی در حق سعید کرد، اما او در کمال آرامش و احترام از تیم ملی کنار رفت. در زمان پارککیوون هم فکر میکنم این اتفاق برای سعید افتاد. وقتی سعید معروف بیشترین قدرت را در والیبال ایران داشت و با ولاسکو به مشکل خورد حتی یک کلمه هم درخصوص سرمربی تیم ملی صحبت نکرد و به راحتی خود را کنار کشید. با این حال تنها بازیکنی که ولاسکو شخصاً به دنبالش رفت، سعید معروف بود، اما او حتی یک بار هم نگفت که ولاسکو به دنبال من آمده است. آخرین بازی بین سایپا و کاله بود که ولاسکو به آمل سفر کرد و آنجا از سعید درخواست کرد که به تیم ملی برگردد.
من دو سال در رده باشگاهی سرمربی سعید بودم و شرایط حرفهای او را از نزدیک دیدم. کار سرمربی تیمی که سعید معروف کاپیتانش باشد خیلی راحت است، چون به خوبی میتواند نظم را در تیم ایجاد کند. فکر میکنم این خیلی قشنگ و مهم است که بازیکنی در اوج قدرت و توانایی بوده و مطیع هم باشد.
نامردی کردند و گفتند باندباز است
سعید با وحید سیدعباسی (داییاش) یک سال اختلاف سن داشت و خواهرش هم دو سال از او بزرگتر بود. این سه نفر همبازی بودند و وابستگی زیادی بهم داشتند. سعید و وحید والیبال را با هم شروع کردند، اما سعید با توجه به استعداد و شخصیتی که داشت شرایط متفاوتتری داشت. سعید خیلی اهل رفاقت نبود و بیشتر با خانواده وقت میگذراند.
یکی از نامردیهایی که درمورد سعید معروف شد، این بود که گفتند باندباز است. او به شدت حرفهای و اهل کارگروهی است. من دو فوق لیسانس و یک مدرک دکتری دارم، اما مدرک تحصیلی سعید دیپلم است. من به اندازه خودم اهل مطالعه هستم و کتاب خواندهام اما به جرات میگویم که معروف بیشتر از من کتاب خوانده است. برخی به شدت درمورد سعید شیطنت کردند، اما فقط سکوت کرد. در حالی که اگر شخص دیگری بود، بالاخره صبرش تمام میشد و واکنش نشان میداد. به سعید تهمت زدند که باند دارد، اما او اصلاً اینگونه نبود. بهترین دوست سعید در تیم ملی مهدی مهدوی بود که به نوعی رقیبش هم حساب میشد. سعید اصلاً اهل باند بازی نیست و با این تهمتها در حق او بد کردند.
تمام زندگی سعید وقف والیبال بود
تا جایی سعید با ما مشورت میکرد و ما هم نظرات خود را اعلام میکردیم، اما از یک جا به بعد حتی اگر او از ما مشورت میخواست ما چنین کاری نمیکردیم، چون اعتقاد داشتیم به مرزی از پختگی رسیده که از ما بیشتر و بهتر شرایط را درک میکند. هرچه پختهتر شد، با منطق و اصول حرفهای تصمیم گرفت.
از آینده سعید اطلاعات چندانی ندارم. او برای سال بعد قراردادی دارد و در چین بازی خواهد کرد. ضمن اینکه یک پیشنهاد برای دو سال بعد هم داشت که هدایت یک تیم چینی را برعهده بگیرد که فکر نکنم هنوز پاسخی به این پیشنهاد داده باشد. سعید کارهای زیادی در زندگی شخصیاش دارد که باید انجام بدهد؛ به هر حال او در 10-15 سال گذشته تمام زندگیاش را وقف والیبال کرد.
بیزینس راه ننداخت تا تمرکزش کم نشود
شرایط به گونهای بود که مادرش سالی یک بار او را میدید. برخی دوستان مدعی بودند به دنبال منافع مالی است و باید در این خصوص به نکتهای اشاره کنم. زمانی که سعید در اوج قدرت مالی بود و به او پیشنهاد شد که بیزینسی را استارت بزند، اعلام کرد اگر کاری را شروع کنم، تمرکزم در والیبال کم میشود و فعلاً نمیخواهم چنین کاری کنم.
نوید ظهور یک مربی بزرگ جهانی
نمیدانم او چه تصمیمی برای آینده خود دارد، اما با توجه به شناختی که از او دارم میدانم که یکی از مربیان به نام جهان خواهد شد. نبوغ، کاریزما، عشق، علاقه و مطالعه زیادی دارد که قطعاً کمک زیادی به وی خواهند کرد. نمیدانم دوره مربیگری را گذرانده یا نه، اما اعتقاد دارم که برخیها نیاز به گذراندن این دورهها ندارند، چون این اقدامات نمادین است.
تمام دورهها در مدت کوتاهی طی خواهد شد، اما واقعاً نمیدانم که سعید میخواهد به کارش در والیبال ادامه دهد یا خیر، اما اگر بماند و ادامه دهد ایمان دارم که میتواند یکی از مربیان بزرگ دنیا باشد. یک سرمربی، غیر از دانش نیازمند آیتمهای دیگری هم هست که فکر میکنم تمام این موارد را دارد.
آستین بالا زدن برای ازدواج کاپیتان
ازدواج و تاهل از تصمیمات خصوصی است و در خانواده ما هیچکس در این موارد دخالت نمیکند. سعید اگر بخواهد ازدواج کند من به عنوان داییاش قطعاً اولین نفری خواهم بود که آستین بالا خواهم زد و با افتخار این کار را میکنم. اصلاً درمورد این موضوع نه پرسیدهایم و نه خواهم پرسید. مسائل شخصی زندگی فقط ازدواج نیست و صحبتی در این مورد نشده است.
علاقه قلبی داورزنی به سعید معروف
برخی می گویند مدل خداحافظی سعید در شان او نبود، اما مراسم را خود بازیکن نباید برگزار کند. اگر قرار باشد مراسمی باشد، مسئولان باید دست به کار شوند، نه اینکه خودِ بازیکن این کار را بکند. داورزنی به عنوان رئیس فدراسیون به شدت برای سعید احترام قائل است و قلباً او را دوست دارد. این در شرایطی است که سعید اصلاً اهل رفاقتهای عاطفیِ خارج از چارچوب نیست.
اگر قرار باشد مراسم خداحافظی برای سعید گرفته شود قطعاً داورزنی به عنوان اولین نفر قدم پیش خواهد گذاشت. سعید قبل از مسابقات المپیک هم گفته بود که بعد از بازیها خداحافظی خواهد کرد و فکر میکنم کمتر کسی مثل او باشد و بتواند در اوج خداحافظی کند. نمیتوان به تصمیم سعید ایراد گرفت، اما نباید توقع داشته باشیم که در بوق و کرنا کند که من از تیم ملی کنار رفتهام. او سعی کرد بازهم در آرامش یک تصمیم مهم بگیرد.
امیدوارم والیبال دچار سکته نشود
نکتهای را باید به جوانان علاقمند به والیبال بگویم؛ آنها باید بدانند که قهرمانیها و عناوین میآید و میرود، اما شخصیت و مرام پهلوانی موجب میشود که یک نفر در ورزش ماندگار شود. سعید معروف هم به هر حال نقطه پایانش در تیم ملی را گذاشت. او اسطورهای است که شاید سالها طول بکشد یکی مثل او متولد شود و شاید هیچ وقت کسی مثل او نیاید. امیدوارم والیبال ما با رفتن سعید معروفها دچار سکته نشود و به همان روند رو به رشد خود ادامه دهد.