گفتگو : مهسا بهادری
تحریریه زندگی آنلاین : قطعاً همه ما یا با صدای او در نمایشهای رادیویی خاطره داریم یا با هنرنمایی او در آثار سینمایی و تلویزیونی. هنرمندانی که گزیده کار و کمکار است. اما بازهم با هنرنماییهایش در ذهن مردم نقش بسته است. صفا آقاجانی را این روزها در سریال «دردسرهای عظیم» میبینیم که برای چندمین بار از تلویزیون پخش میشود. به بهانه پخش مجدد سریال «دردسرهای عظیم» با کارگردانی برزو نیکنژاد، به گفتگو با صفا آقاجانی، هنرمند پیشکسوت عرصه بازیگری و گویندگی پرداختیم که در ادامه میخوانید.
شما به تازگی واکسن کرونا زدید، این ویروس چه پیامدهایی داشت و با زندگی ما چهکار کرد؟ در ایام کرونا چه اتفاقهایی افتاد؟
کرونا تمام جهان را آلوده کرده و رد پایی که از خودش گذاشته در تمام خانوادههای جهان مشهود است. فقر، بیکاری، ناامنی و نبود سلامت بخشی از این آثار است. البته در کشور ما نیز مدیریت بسیار ضعیف بوده است. در واقع میتوان گفت ضعیفتر از این در تصور کسی نمیگنجید و وزارت بهداشت بعد از این همه کشته و این همه بیمار هنوز نمیداند که وارد کردن واکسن به عهده وزارت بهداشت هر کشوری هست یا نیست. بعد از این همه تبلیغی که شرکتها قرار است خودشان واکسن بسازند و چه بکنند، تازه چند روز است که ۶۰ سالههای ما نوبتشان شده تا واکسن بزنند.
چند سال است که در سینما و تلویزیون فعالیتتان کمتر شده است، به دلیل کرونا است یا دلیل دیگری دارد؟
من کلاً بازیگر کمکار و گزیده کاری هستم، گزیده کاری مقداری آدم را کمکار میکند ولی دلیل من اصلاً ربطی به گزیده کاریم ندارد. در سینما از من دعوت نمیشود مگر اینکه در بین بازیگران کسی باشد که بگوید این نقش کاملاً مناسب صفا است. وگرنه در بین انتخاب بازیگران من تا به حال ندیدم که کسی فکر کند خانم آقاجانی هم میتواند در سینما کار کند.
در تلویزیون هم ایام کرونا سبب شد، همه خانهنشینی داشته باشند و اوایل کاری انجام نمیشد و بعداً که کارها شروع شد رفتن به سرکار خیلی ترسناک بود ولی من با وجود این پارسال یک سینمایی کار کردم که چندین بار از تلویزیون پخش شده است و از دیماه در سریال «مستوران» مشغول هستم و الان هم جلوی دوربین آقای سلیم خانی برای سریال «راه شب» هستم.
بیشتربخوانید:
قهرمان ؛ بازتاب واقعیتهای جامعه
قبلاً هم یک «راه شب» داشتیم، آیا ارتباطی با آن برنامه دارد؟
خیر، ارتباطی ندارد.
ولی تشابه اسمی جالبی دارند.
بله. چون مدتزمان زیادی از تولید آن سریال گذشته است میتوانند از اسم آن استفاده کنند.
خانم آقاجانی زمانی که بازیگران ما پا به سن میگذارند، پیشنهادات کاری برای آنها کمتر میشود. چرا این اتفاق میافتد و چه آسیبی برای هنر کشور ما دارد؟
آسیب به هنر کشور ما بهخصوص در حیطه سینما و تلویزیون خیلی بیشتر از این حرفها است که بخواهیم فقط به بازیگری بپردازیم؛ اول از همه، موضوع فیلمنامهها و سرمایهگذاری برای بازار مخاطب است. متأسفانه ما در تولیدات سالهای اخیر بهمرور مخاطب را خیلی آسانپسند کردیم یعنی همینکه چهارتا جوک بگوییم و بخندیم و خط قرمزهای اجتماعیمان را مقداری رد کنیم یا عشق و عاشقی و گریه و زاری را به مخاطب نشان دهیم کافی است. در نتیجه به اینجا میرسیم که عدهای جوان باید بیایند و پر انرژی روی این موضوع کار کنند تا مخاطب پسند شود.
الان چیزی به نام نقش نداریم. انگار همه تیپ شدهاند یعنی یک کارگردان شخصیت یک کاراکتر را پیدا میکند و همیشه همان نقش را به همان آدم پیشنهاد میدهند. تا به حال شده است که به شما نقشی متفاوتتر از مادری مهربان و دلسوز پیشنهاد دهند؟
کاملاً حق با شما است، میخواهم برای شما موشکافی کنم که این دیدگاه از جاهای متفاوتی نشات میگیرد. اول از همه از آنجایی آب میخورد که سلیقهها پایین آمده و کلیشهای شده است. برای نمونه کارگردان جرأت نمیکند نقش مادر مهربان و دلسوز را به کسی بسپارد که تا به حال این نقش را بازی نکرده است یا مثلاً نقش مادر نامهربان را به کسی بسپارد که تا به حال نقش نامهربان را بازی نکرده است.
فرض بفرمایید آقای سعید سلطانی در «ستایش» نقش یک مادر نامهربان را به من سپردند و زمانی که من به لوکیشن رفتم تمام گروه فکر کردند که من به اشتباه به کار دعوت شدم و قرار بوده که خواهر من (معصومه آقاجانی) سرکار حاضر شود. در حالیکه آقای سلطانی میگفتند که من صفا آقاجانی را میخواهم و همه اعضای گروه فکر میکردند که من از پس این نقش بر نمیآیم چون همیشه یک مادر مهربان بودم.
حتی بعدها مردم میگفتند زمانی که شما را در سریال دیدیم گول خوردیم. نگران ازدواج دختر «ستایش» بودیم و زمانی که شما وارد شدید گفتیم همه چیز خوب پیش میرود اما این اتفاق رخ نداد و ما شوکه شدیم.
نکته دیگر اینکه زمان شروع تمام کارها فردی به عنوان انتخاب بازیگر در کنار گروههای بازیگر قرار میگیرد و کسی که فکر میکند از پس اینکار بر میآید را انتخاب میکند.
بیشتربخوانید:
غربت اهالی هنر در بحرانکرونا!
صداوسیما همه نقشهای تاریخی خود اعم از فرهنگسازی، حمایت از هنر، موسیقی و حمایت از روابط اجتماعی را کنار گذاشته و صرفاً رویکردش سیاسی و مسائل مرتبط به آن و اعمال خط قرمزها شده است.
طبیعتاً کسانی که پا به سن گذاشتهاند کمتر در موضوعی که بهعنوان فیلمنامه جلوی دوربین میرود، نقش دارند. ضمن اینکه نقشهای خاصتر به افراد خاصتر داده میشود و همه ما میدانیم این روابط در سینما و تلویزیون وجود دارد ولی نمیدانیم آبشخور آن کجاست و از کجا این روابط ایجاد میشود ولی میدانیم نقش برای آدمها نوشته میشود نه اینکه آدمها برای نقش انتخاب شوند.
به این داستان اشاره کردید که اعضای گروه فکر کردند دعوت شما به اشتباه انجام شده است، تا حالا پیش آمده که واقعاً چنین اشتباهی انجام شود؟
بله این اتفاق رخ داده است. در عالم کار این اتفاقها پیش میآید. بااینحال که ایشان قدبلند و هیکلِ متناسبی دارند اما من قدکوتاهتری دارم و کمی چاق هستم. اما در عین حال که این تفاوتها را داریم ولی چهره خیلی مشابهی داریم. اما در سریال «زمانه» کاملاً مشخص بود که ما دو نفر هستیم.
زمانی یک سریال را میسازد و سریال هم مورد استقبال مخاطبان قرار میگیرد. بارها آن را پخش میکنند. این اتفاق برای سریالهای «پایتخت»، «یوسف پیامبر»، «مختارنامه» و «دردسرهای عظیم» رخ داده است. این موضوع چه آسیبی به مخاطب و سریال وارد میکند؟
آسیب اصلی این است که این تکرارها باعث میشود تا ذهن مخاطب تازه نشود. برای همین است که مخاطبان ما شدیداً به دیدن سریالهای شبکه نمایش خانگی روی آوردهاند چون دنبال یک اثر تازه هستند.
دومین آسیبش هم این است که یک اثری که رد خوبی از خود به جای گذاشته تبدیل به یک سریال دمدستی و بیارزش میشود.
من هنوز هم میبینم که «دردسرهای عظیم» مخاطب خود را دارد ولی طبیعتاً این تکرارها باعث ریزش آنها شده است. سریال «دردسرهای عظیم» اولینبار که پخش شد، یکی از مهمترین سریالهای تلویزیون به شمار میآمد، اما الان به یک سریال دمدستی تبدیل شده است.
چرا تلویزیون مانند گذشته توانایی ساخت سریالهای جذاب را ندارد، شاید از هر ۱۰ سریال جدید فقط دوتای آن برای مخاطب خیلی جذاب باشد. فکر میکنید چرا تلویزیون به این سمت رفته است؟ البته خیلی از افراد معتقدند که چون شبکه نمایش خانگی روی کار آمده تلویزیون به اینجا رسیده است.
نه اصلاً اینگونه نیست. شبکه نمایش خانگی دستش برای تولید بسیار باز است و سرمایه بسیار خوبی هم دارد که نکته بسیار تأثیرگذار و مهمی در تولید اثر تصویری است. نکته بعد اینکه کارگردان میتواند بازیگرهای خوبی داشته باشد و تیم خوبی را برای تولید محتوا انتخاب کند. تولید کننده یک کارگردان خوب را برای کار در نظر میگیرد.
به نظر من صداوسیما همه نقشهای تاریخی خود اعم از فرهنگسازی، حمایت از هنر، موسیقی و حمایت از روابط اجتماعی را کنار گذاشته و صرفاً رویکردش سیاسی و مسائل مرتبط به آن و اعمال خط قرمزها شده است. آن هم نه خط قرمزهای کلی تعریف شده، بلکه خط قرمزهای شخصی. یک چیزی تعریف شده اما وقتی دست به دست میشود تغییرات زیادی انجام میشود و چون این ماجرا خیلی شخص محور است، برای همین کارگردانان کمی حاضر میشوند که بمانند و با تلویزیون همکاری کنند. بودجه کم است، نمیتوانند از بازیگرانی که دوست دارند استفاده کنند، نمیتوانند فیلمنامه قوی داشته باشند به همین دلیل کیفیت آثارشان کاهش پیدا میکند.
الان هم که صداوسیما با وارد کردن فشار به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سعی دارد تا خط قرمزهای صداوسیما را نیز وارد شبکه نمایش خانگی کند. همین باعث شده که بازیگر با ناراحتی به حذف چند پلان و بیمعنی شدن صحنههای واکنش بعدی اعتراض کند که درست هم میگوید. متأسفانه اکثر اوقات اعمال نظرهای شخصی، تولیدات را ضعیف میکند.
نگاهی بیندازیم به سال ۶۳ و ورود شما به رادیو، همچنان در این حوزه فعالیت دارید؟
من از همان سال تا حالا کارمند رادیو هستم، بازنشسته نشدم برای اینکه از ابتدا استخدام نشدم، بیمه هم ندارم ولی همچنان مشغول به فعالیت در این زمینه هستم.
در حال حاضر وضعیت مالی رادیو چگونه است؟ دخلتان به خرجتان میرسد؟
هرگز، به قدری است که فقط پول ترددمان تأمین میشود و همه باید یک شغل دیگر داشته باشیم.
البته ما این جمله را زیاد میشنویم که هنرمندان پولدار هستند.
بله، این جمله را زیاد میشنویم اما به این خاطر است که از همه چیز خبر ندارند، این موضوع آواز دهل از دور شنیدن است. نکته دیگر اینکه متاسفانه کشور ما حد متوسط ندارد یا فقیر است یا غنی و عدهای هرگز نمیتوانند باور کنند که من در دسته فقیرها میگنجم، هنوز مستاجرم، ارزانترین ماشین زیر پایم است. چون اغلب من را در تولیدات میبینند فکر میکنند در دسته ثروتمندانم. اما پنجاه شصت نفر بیشتر در این عرصه نیستند که وضع مالی مناسبی دارند و به غیر از آن تعداد همه فقیر هستند.
چرا اکنون این روند ادامه ندارد؟
در هرجای جهان اگر یک رستورانی باز شود که پر مشتری باشد، صاحبان آن هر روز به این فکر میکنند که روز بعد چه خدمتی ارائه دهند. اما در کشور ما اگر یک رستوران باز شود که مشتری زیاد دارد، از فردایش به این فکر میشود که از چه چیزی کم شود تا سود بیشتری به دست بیاید. متاسفانه این اتفاق برای رادیو هم رخ داد.
کمکم رادیو خیلی بزرگ شد آن زمان دو رادیو بیشتر نداشتیم، رادیو سراسری و رادیو دو که تولیدات داشتند اما به مرور زمان تعداد این رادیوها بیشتر شد. بعد نظرهای شخصی و غیر شخصی اعمال کردند. بعد پول به اندازه کافی نبود تا نویسندههای خوبی وارد شوند. هر نویسندهای که وارد رادیو شد و نویسنده خوبی شد، به عرصه تلویزیون و سینما ورود پیدا کرد. البته من هنوز امیدوارم، نمیدانم چرا. شاید هم چون دستم کوتاه است این امید را دارم.