ریحانه پارسا که مدتی است با ازدواجش با مهدی کوشکی حواشی زیادی را متوجه خود کرده است ، اکنون با راه اندازی کمپین حق طلاق زنان حاشیه ی دیگری را رقم زده است
اما ریحانه با انتشار پستی در اینستاگرامش گفت که او بچه طلاق است و شاید دلیل دست و پا زندش در مورد این مسائل مشکلاتی است که در هنگام حق پدر و مادرش برایش رخ داده است
جدایی پدر و مادر ریحانه پارسا
ریحانه پارسا با انتشار این عکس نوشت :
بیشتر بخوانید:
سوتی فاحش ریحانه پارسا در انتشار پستی درباره حق طلاق
پست عاشقانه مهدی کوشکی برای ریحانه پارسا! عکس
چهره بدون آرایش ریحانه پارسا در قرنطینه خانگی با همسرش مهدی کوشکی
ریحانه پارسا و همسرش: بیوگرافی و تصاویر
عکس مربوط به ۶سالگی میباشد .... «کودک طلاق»... (برچسب ۱۳ساله ی پیشانی من).....از روزی که همراه با بابا به مقصد خانه مامان بزرگ برای زمان نا معلومی زندگی در آن با مامان و خانه ایی که حالا مال ما نبود خداحافظی کردیم این روزشمار شروع شد؛
تیر امسال ۱۳سال میشود که حسرت دیدن پدر و مادرم برای یک لحظه کنار هم اشک حتی الان من است......من چند سال در محله ای پایین شهر تهران در خانه مامان بزرگ که «بچه طلاق» نوعی فحش بود و گاهی زخم زبان فامیل های بابام،قد کشیدم؛.....مدت کمی است به خواست خودم تصمیم به درمان روح و روان خود گرفتم،تا حفره هایی که سالیان است زیر خاک مانده را پر کنم...
«محرومیت عاطفی».....جدی ترین طرحواره من،کشف مشاور و من!.....زمان اصلی شکل گیری:دوران کودکی....یعنی درست زمانی که وسط میدان جنگ های رخ نداده بودم و بوی ترکش های خیالِ مامان بابای خانه در اتمسفر خانه به وضوح قابل تشخیص بود.....خانه ایی که هنوز یادش می افتم از بی مهری اش میلرزم*.....«این رودر روویی با واقعیاتِ ریشه ی شکل گرفته ام بخشی از درمانِ روان ِمن است.»
این ها نوشتم تا بگویم آنچه حق زن است حق ازدواج است، حق آزادی عمل قبل از تعهد، حق دلبستن و فرصت داشتن برای یگانه شدن با شریکی که پیمانِ آسمانی ببندند!
پدر و مادر من توافقی جدا شدند و این میمون ترین اتفاق ممکن بود که زندگی به من هدیه داد«فرصت زیستن با شرایطی جدید،درکِ مفهوم عمیق تنهایی،استقلال بر اساسِ نفسِ خود».....آنچه درد داشت و زخم ماند:نداشتن حق ازدواج بر پایه عشق برای نسل مادرم!.....آنچه مرا گاهی از شدت خلا به هیجان وا میدارد،عدم وجود عشق در نطفه من است!....و تلاش مضاعف برای ساختن عنصری(عشق)با متریال بیگانه....طلاق اگر بد است،ازدواج بدون عشق فاجعه است
تیر امسال ۱۳سال میشود که حسرت دیدن پدر و مادرم برای یک لحظه کنار هم اشک حتی الان من است......من چند سال در محله ای پایین شهر تهران در خانه مامان بزرگ که «بچه طلاق» نوعی فحش بود و گاهی زخم زبان فامیل های بابام،قد کشیدم؛.....مدت کمی است به خواست خودم تصمیم به درمان روح و روان خود گرفتم،تا حفره هایی که سالیان است زیر خاک مانده را پر کنم...
«محرومیت عاطفی».....جدی ترین طرحواره من،کشف مشاور و من!.....زمان اصلی شکل گیری:دوران کودکی....یعنی درست زمانی که وسط میدان جنگ های رخ نداده بودم و بوی ترکش های خیالِ مامان بابای خانه در اتمسفر خانه به وضوح قابل تشخیص بود.....خانه ایی که هنوز یادش می افتم از بی مهری اش میلرزم*.....«این رودر روویی با واقعیاتِ ریشه ی شکل گرفته ام بخشی از درمانِ روان ِمن است.»
این ها نوشتم تا بگویم آنچه حق زن است حق ازدواج است، حق آزادی عمل قبل از تعهد، حق دلبستن و فرصت داشتن برای یگانه شدن با شریکی که پیمانِ آسمانی ببندند!
پدر و مادر من توافقی جدا شدند و این میمون ترین اتفاق ممکن بود که زندگی به من هدیه داد«فرصت زیستن با شرایطی جدید،درکِ مفهوم عمیق تنهایی،استقلال بر اساسِ نفسِ خود».....آنچه درد داشت و زخم ماند:نداشتن حق ازدواج بر پایه عشق برای نسل مادرم!.....آنچه مرا گاهی از شدت خلا به هیجان وا میدارد،عدم وجود عشق در نطفه من است!....و تلاش مضاعف برای ساختن عنصری(عشق)با متریال بیگانه....طلاق اگر بد است،ازدواج بدون عشق فاجعه است
منبع : دلگرم