ورتا چمانی
فعال و پرانرژی؛ از بازیگری تا فعالیتهای صنفی
فاطمه معتمدآریا که نزدیکان «سیمین» صدایش می زنند از جمله بازیگران رشدکرده در سینما و تلویزیون بعد از انقلاب است که توانسته در بیش از سه دهه حضور همچنان به عنوان هنرمندی متشخص هم در زندگی حرفهای و هم در زندگی اجتماعی شناخته شود.
معتمدآریا نوروز امسال با یک فیلم بیشتر خانوادگی و کمتر اجتماعی به نام «آباجان» مهمان سینماها بود. فیلم داستان زندگی زنی پابه سن گذاشته به نام آباجان در زنجان دهه شصت را روایت میکرد و بنا بود تصویرساز آن مقطع زمانی و بخصوص اثرات جنگ بر زندگی هموطنان شهرستانی باشد.
معتمدآریا انصافا تلاش زیادی کرده بود که تصویری ملموس از کاراکتر آباجان ارائه کند اما فیلم چنان که باید در جلب مخاطب موفق نبود آن هم علیرغم تبلیغات بالای تلویزیونی و تلاشی که معتمدآریا در کشاندن مخاطب به سینماها نشان داد.
مشکل اصلی «آباجان» هم نه بازی معتمدآریا که پایین بودن عمق داستانی فیلم و البته دست چندم بودن گرههایی بود که برای ایجاد تعلیق در داستان قرار داده شد.
اینها باعث شد معتمدآریا که در این سالها و بخصوص بعد از «اینجا بدون من» و تا حدی «قصهها» هیچ محصول پرمخاطبی نداشته یک فیلم شکست خورده دیگر در کارنامهاش قرار گیرد.
پیشتر معتمدآریا فیلمهای «بهمن» و «یحیی سکوت نکرد» را هم به عنوان بازیگر محوری داشت که هیچ کدام فروش قابل تأملی نداشتند.
معتمد پیشکسوتان و معتقد به جوانان
اما همه اینها باعث نمیشود که در عیار بازیگری معتمدآریا شک و شبههای وارد کنیم.
او حتی تجربهگراترین آثار را هم مجالی می کند برای عرضه موثر تواناییهایش و برای همین است که همه ساله هم پیشنهادات بازیگری فراوانی بهش میرسد.
همین حالا معتمدآریا دو فیلم «دل دیوانه» و «در سکوت» را آماده اکران دارد. در «دل دیوانه» با بهمن فرمان آرا همکاری کرده که از جمله قدیمی ترین سینماگران ایرانی است و تقریبا بسیاری از بازیگران علاقه دارند همکاری با وی را تجربه کنند. «در سکوت» را هم یک فیلم اولی به نام ژرژ هاشم زاده ساخته که سالها تجربه دستیاری در سینما و همکاری با امثال ایرج طهماسب، رسول صدرعاملی و ابوالحسن داودی را داشته است.
اینکه معتمدآریا هم مورد اعتماد پیشکسوتان سینماست و هم خودش به کارگردانان جوان اعتماد میکند ویژگیهایی است که کمتر بازیگری در سن و سال وی از آن برخوردارند.
فعالیتهای صنفی
به جز همه اینها فاطمه معتمدآریا در امور صنفی سینما هم فعال بوده است. او که در انتخابات مربوط به هیأت رییسه خانه سینما با حداکثر آرا وارد هیأت رییسه شد و نه فقط به عنوان اولین بانویی نام گرفت که تا هیأت رییسه این نهاد صنفی پیش رفته بلکه کوشید این حضور را مجالی کند برای بهبود برخی از آسیبهایی که سالها است صنف سینمای ایران را به خود مشغول داشته است.
معتمدآریا در فعالیتهای انتخاباتی هم حضوری موثر داشت و البته سعی زیادی کرد که شهروندان را به مشارکت در انتخابات و شریک شدن در تصمیم گیری برای آینده مملکت خود تشویق کند.
اینها در کنار زندگی خانوادگی آرام و بانشاط او با همسرش احمد حامد باعث شده سیمایی فعال و بانشاط از معتمدآریا پیش روی مخاطبان قرار گیرد.
اینکه چرا معتمدآریا به جایگاهی رسیده که در 55 سالگی همچنان پرکار و در عین حال فعال است باید در ریشههای هنری او جستجو شود.
او بازیگری نبود که به یک باره مطرح شود؛ بلکه پله پله و آرام آرام بالا آمد تا بدین جا رسید.
آغاز با عروسک گردانی
فاطمه معتمد آریا در هفتم آبان ماه ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۳ وارد کانون پرورش فکری کودک و نوجوان شد.
در ۱۳۵۵ به عنوان هنرجوی هنر در دانشسرای هنر پذیرفته شد و در نهایت در سال ۱۳۵۸ فارغالتحصیل شد.
همزمان با گروه تئاتر دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا نیز همکاری میکرد.
شروع فعالیت وی در تلویزیون با عروسکگردانی مجموعه «مدرسه موشها» در سال ۱۳۶۰ بود.
متعاقب آن دو سال بعدتر در سریال «محله برو بیا» به فعالیت پرداخت و سرانجام در میانه دهه شصت با فیلم «جدال» از نخستین آثار محمدعلی سجادی وارد سینمای حرفهای شد.
«جهیزیهای برای رباب» و «تحفهها» از جمله آثار آن سالهای معتمدآریا هستند که مورد توجه قرار گرفتند.
معتمدآریا در انتهای دهه شصت در اولین مجموعه تلویزیونی خود «گل پامچال» بازی کرد؛ مجموعه ای که به آسیبهای سالهای جنگ می پرداخت و داستان دختری را روایت میکرد که بعد از به شهادت رسیدن خانواده اش در جریان جنگ به همراه یک پیرمرد به شمال میرود تا تنها خواهرش را پیدا کند.
«بازپرس وارد میشود» و «آرایشگاه زیبا» دیگر مجموعه های تلویزیونی معتمدآریا در آن سالها بودند.
در این میان سریال «آرایشگاه زیبا» به کارگردانی مرضیه برومند خیلی زود به یکی از آثار پرمخاطب تلویزیون برای تمام ادوار بدل شد و سیمای بیوه زنی دردکشیده که معتمدآریا ایفاگر آن بود نیز در زمره کاراکترهای ماندگار وی جای گرفت.
بعد از «آرایشگاه زیبا» تا سریال بعدی معتمدآریا یعنی «زیر تیغ» بیشتر از یک دهه فاصله افتاد و در این میان معتمدآریا بیشتر به کار در سینما پرداخت و توانست همکاری با کارگردانان مختلفی را تجربه کند؛ از بهرام بیضایی در «مسافران» گرفته تا رخشان بنی اعتماد در «روسری آبی» و ابوالحسن داودی در «تقاطع».
معتمدآریا از جمله بازیگرانی است که برای سالهای متمادی در گروه بازیگران آثاری حضور داشت که با همکاری ایرج طهماسب و حمید جبلی به تولید رسیدند.
«کلاه قرمزی و پسرخاله»، «کلاه قرمزی و سروناز»، «دختر شیرینی فروش » و «یکی بود و یکی نبود» و «زیر درخت هلو» از جمله محصولات چنین همکاریهایی است.
ازدواج برای رهایی از کمیته؟
معتمدآریا که از همسر خود احمد حامد یک فرزند به نام نریمان هم دارد در این سالها همواره بر رابطه عاشقانه با همسرش تأکید کرده است و همسرش را یکی از مهمترین افراد زندگیش دانسته که اسباب رشد هنری او را موجب شده است.
جالب است که آشنایی معتمدآریا و همسرش هم در روندی کاملا عجیب و کمی شوخ طبعانه رقم میخورد.
معتمدآریا با فلاش بک به ۳۵ سال قبل گفته است: خانه یکی از دوستانم بودم و دیدم شوهرم دارد با یکی پابرهنه توی حیاط بازی میکند.
پرسیدم کیه؟ گفتند این تازه از سوئد اومده و باسواده…من هم گفتم ببینم چقدر سواد دارد و مقداری راجع به سینما و ادبیات حرف زدیم و چند روز بعد مادرم گفت یکی از دوستانت زنگ زده که صدایش مثل آلن دلون است.
بازیگر «همسر» و «ناصرالدین شاه آکتور سینما» درباره چگونگی خواستگاری بیان داشته است: چند دفعهای همدیگر را دیدیم و بعد از دو ماه به احمد گفتم با من ازدواج میکنی؟
گفت من باید برگردم سوئد، گفتم ولش کن حالا بیا یک سال با هم زندگی کنیم لااقل کمیته ما را نمیگیرد. اگر نخواستی بعد از یک سال جدا میشویم.
وی ادامه داده است: احمد گفت فکر خوبیست. باید چه کنم؟ الان برویم پیش پدرت؟ گفتم برویم. یک موتور هوندا داشت؛ سوارش شدیم و آمدیم نیاوران.
پدر من آدم منظم و بادیسیپلینی بود. ناگهان دید یک آدم ژولیده آمده جلوی در. گفتم دوست من میخواهد با شما حرف بزند. گفت بفرمایید.
احمد گفت من آمدم خواستگاری دخترتان. پدرم گفت شما پدر و مادر ندارید؟ احمد گفت پدر نه اما مادر دارم.
پدرم گفت پس تشریف ببرید و با مادر بیایید و بالاخره با احمد ازدواج کردم و الان ۳۵ سال است با هم زندگی میکنیم.
سیمین معتمدآریا با اشاره به دوام ازدواجش اظهار داشته است: من تمایلم به وابستگی و یکی شدن بود اما احمد مدام مرا تشویق میکرد که باید مستقل باشی.
در طول ۳۵ سال شاید ۱۵ سال هم خانه نبودم و این شاید دلیلی است بر استحکام خانواده ما.