Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
شنبه 1 اردیبهشت 1403 - 03:56

17
مهر
بالش رنگی

بالش رنگی

یک بالش رنگی این جا است که هر کس سرش را روی آن می‌گذارد خواب‌های رنگی و شاد می‌بیند. بابابزرگ سرش را روی آن گذاشت و خواب دید که با یک آبپاش بزرگ به همه باغچه‌ها آب می‌دهد.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: سحر حقگو

 

یک بالش رنگی این جا است که هر کس سرش را روی آن می‌گذارد خواب‌های رنگی و شاد می‌بیند.

بابابزرگ سرش را روی آن گذاشت و خواب دید که با یک آبپاش بزرگ به همه باغچه‌ها آب می‌دهد.

مادربزرگ سرش را روی آن گذاشت، خواب دید که مرغش یک پیرهن گل‌گلی پوشیده و یک سبد تخم‌مرغ برایش آورده است.

پدر، سرش را روی آن گذاشت و خواب دید که کوچولو شده و بادبادک بازی می‌کند.

مادر سرش را روی آن گذاشت خواب دید رنگین‌کمان خانم به مهمانی او آمده است.

شیرین کوچولو سرش را روی آن گذاشت خواب دید که یک قناری برایش آواز می‌خواند.

بالش رنگی منتظر است. تو نمی‌خواهی سرت را روی آن بگذاری؟

 

برچسب ها: داستان کودک، سرگرمی کودکان، سرگرمی کودک، داستان کوتاه کودک، داستان کوتاه، داستانک کودک، داستانک کودکان، داستانک بالش رنگی، داستان بالش رنگی تعداد بازديد: 599 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز