Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 02:27

26
دی
دوستش دارد

دوستش دارد

دیشب وقتی مادرم حمام رفته بود، خواهر کوچولویم توی خواب گریه کرد. پدرم فوری به طرف او رفت. کنارش نشست. موهایش را ناز کرد و آهسته‌آهسته روی شانه‌اش زد.

نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»

تصویرساز: رفعت هاشمی سی‌سخت

 

 تحریریه زندگی آنلاین :  دیشب وقتی مادرم حمام رفته بود، خواهر کوچولویم توی خواب گریه کرد. پدرم فوری به طرف او رفت. کنارش نشست. موهایش را ناز کرد و آهسته‌آهسته روی شانه‌اش زد. خواهر کوچولویم چشم‌هایش را کمی باز کرد، اما نورِ لامپ چشم‌هایش را اذیت کرد و با دست‌هایش روی صورتش را گرفت. پدرم با یک دستش جلوی نورِ لامپ را گرفت و با دستِ دیگرش دوباره روی شانه خواهرم زد. خواهر کوچولویم دیگر با خیال راحت خوابید.

حتما پیشِ خودش فکر کرده که مادر بیش‌تر از شب‌های قبل دوستش دارد که دستش این طور سنگین شده است.

بیشتر بخوانید:

این پر کیه ؟

هاپ هاپو

 

 

برچسب ها: شعر، داستان، داستانک، قصه، کتاب داستان، معرفی کتاب، کتاب خوب تعداد بازديد: 130 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز