Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 - 14:50

30
شهریور
من و جوجه اُردک

من و جوجه اُردک

توی کتاب من، یک جوجه اُردک خوابیده است. من برایش لالایی می‌خوانم. مادرِ جوجه اُردک پیش من می‌آید و آهسته می‌گوید: «عزیزم، جوجه‌ام خواب است. نمی‌خواهد برایش لالایی بخوانی».

نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»

تصویرساز:  مرضیه صادقی

 

 تحریریه زندگی آنلاین : توی کتاب من، یک جوجه اُردک خوابیده است. من برایش لالایی می‌خوانم. مادرِ جوجه اُردک پیش من می‌آید و آهسته می‌گوید: «عزیزم، جوجه‌ام خواب است. نمی‌خواهد برایش لالایی بخوانی».

من خجالت می‌کشم. دیگر لالایی نمی‌خوانم. مادرِ جوجه اُردک به من نزدیک می‌شود، با مهربانی توی گوشم می‌گوید: «وقتی جوجه‌ام از خواب بیدار شد، با هم بازی کنید».

من خوش‌حال می‌شوم و آهسته توی گوش او می‌گویم: «چه خوب، حتما».

بیشتربخوانید:

هاپ هاپو

 

 

 

 

برچسب ها: شعر، داستان، داستانک، داستان کودکانه، کتاب داستان، معرفی کتاب، کتاب خوب تعداد بازديد: 142 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز