Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 11:54

10
خرداد
خیلی خوشحالم

خیلی خوشحالم

مادر گُلدان را از دست بابا می‌گیرد و می‌گوید: «وای چقدر قشنگ!». بعد آن را کنار پنجره می‌گذارد.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»

تصویرسازی: مرضیه صادقی

 

 تحریریه زندگی آنلاین – گروه کودک :

بابا یک گُلدانِ پُر از شکوفه خریده است.

مادر گُلدان را از دست بابا می‌گیرد و می‌گوید: «وای چقدر قشنگ!». بعد آن را کنار پنجره می‌گذارد.

من کنار پنجره می‌روم. به شکوفه‌های کوچولو نگاه می‌کنم و می‌گویم: «وای چه رنگارنگند!»

خورشید هم به شکوفه‌ها نگاه می‌کند و لبخند می‌زند. بعد به پنجره ما نزدیک می‌شود. گُلدان را توی بغلش می‌گیرد. شکوفه‌ها را بو می‌کند و می‌گوید: «خیلی خوشحالم. خیلی خوشحالم.»

من یک شکوفه کنار موهای خورشید می‌گذارم. خورشید باز می‌گوید: «خیلی خوشحالم . خیلی خوشحالم!»

و دوباره به آسمان بر می‌گردد. همه‌جا چقدر زیبا می‌شود! همه‌جا چقدر خوشبو می‌شود!

برچسب ها: شعر، داستان، قصه کودکانه، قصه گویی تعداد بازديد: 242 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز