Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 12:58

30
مهر
داستانک موتور

داستانک موتور

پدرم یك موتور دارد. او موتورش را توی حیاط می‌گذارد. بعضی وقت‌ها كه به حیاط می‌روم، روی نوك پاهایم بلند می‌شوم و عكس خودم را توی آینه‌های موتور تماشا می‌كنم. وقتی كه به اتاق می‌روم.

داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی    

 

پدرم یك موتور دارد. او موتورش را توی حیاط می‌گذارد.

بعضی وقت‌ها كه به حیاط می‌روم، روی نوك پاهایم بلند می‌شوم و عكس خودم را توی آینه‌های موتور تماشا می‌كنم.

وقتی كه به اتاق می‌روم، گنجشك‌ها می‌آیند و روی موتور می‌نشینند.

آن‌ها عكس خودشان را توی آینه‌های موتور می‌بینند و با خوش‌حالی جیك‌جیك می‌كنند.

بعد هم پرواز می‌كنند و می‌روند.

 

برچسب ها: داستانک، سرگرمی کودک، داستان کودکانه، کوچولوها، داستان کوتاه، داستانک موتور، داستان بچه ها تعداد بازديد: 751 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز