داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرساز: سحر حقگو
توی کتاب من، یک مادر بچهاش را توی سینهاش گرفته و او را میبوسد. من کتاب را به مادرم نشان میدهم و میگویم: «مادر، این بچه کارِ خوبی کرده که مادرش او را میبوسد؟»
مادر، آنها را نگاه میکند و میگوید: «نه عزیزم، مادرها بچههایشان را دوست دارند. آنها همینطوری هم بچههایشان را میبوسند.»
وقتی من دستم را دراز میکنم تا کتاب را از مادر بگیرم. یکدفعه مادر دستهایش را باز میکند و مرا توی سینهاش میگیرد و میبوسد. من با خوشحالی لبخند میزنم. بعد فکر میکنم. حرف مادر چقدر درست است. این که مادرها همینطوری هم بچههایشان را میبوسند.