داستان: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرگر: ناهید لشگری فرهادی
من توی دفتر نقاشیام یه كم آسمان كشیدم.
بعد پایین صفحه یه كم چمن كشیدم.
توی چمن یك خرگوش هم كشیدم. خرگوش كوچولو توی چمن میدوید.
به طرف من آمد و با خوشحالی گفت: «یه كم با من بازی میكنی؟»
من هم خوشحال شدم و گفتم: «باید یه كم دیگر چمن بكشم تا جای من هم بشود.»
بعد تند تند یه كم چمن كشیدم و با خرگوش كوچولو توی چمن بازی كردم.