Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 - 23:42

6
اسفند
برفی

برفی

برفی از تعریف من خوشش آمد، چون با خوشحالی محكم به گلوله‌ برفی چنگ زد. یك دفعه دانه‌های برف به اطراف پاشیده شد، كه بیشتر آنها توی صورت و چشم برفی رفت. باور كنید برفی واقعاً یك گلوله برفی شده بود.

داستان: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرگر: سحر حقگو

  

 

اسم گربه‌ من «برفی» است، چون مثل برف سفید است.

این روزها كه برف باریده برفی خیلی خوشحال است. گلوله‌های برف را قِل می‌دهد و به آنها چنگ می‌زند. صبح كه مشغول‌ بازی بود، گفتم: «برفی! برفی!»

برفی در حالی‌كه تندتند نفس می‌زد، نگاهم كرد. من ادامه دادم: «برفی تو مثل یك گلوله برفی هستی؛ گلوله‌ای برفی با دو چشم قشنگ!»

برفی از تعریف من خوشش آمد، چون با خوشحالی محكم به گلوله‌ برفی چنگ زد. یك دفعه دانه‌های برف به اطراف پاشیده شد، كه بیشتر آنها توی صورت و چشم برفی رفت. باور كنید برفی واقعاً یك گلوله برفی شده بود.

یك گلوله برفی عصبانی كه میومیو می‌كرد.

 

 

برچسب ها: سرگرمی کودک، کوچولوها، داستان کوتاه کودک، داستانک کودک، داستانک برفی تعداد بازديد: 988 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز