رکسانا خوشابی - کارشناس ارشد مشاوره
تحریریه زندگی آنلاین : محمد و مریم، زوج مهربانی که دو فرزند مهربان و باهوش دارند، دور میز نشستهاند. آنها تصمیم گرفتهاند به فرزندانشان نسیم و نادر، صرفهجویی یاد بدهند. نسیم 12 سال و نادر 10 سال دارد. محمد و مریم میدانند که اگر مستقیما به فرزندان خود بگویند صرفهجویی کنید، ممکن است با واکنش خوبی مواجه نشوند. در نتیجه با هم قرار گذاشتهاند که با روش دیگری صرفهجویی را به فرزندانشان یاد بدهند. هر چند که این کار، کار آسانی هم نیست. محمد دو دسته تراول را روی میز میگذارد و از نسیم و نادر میپرسد میدانید این تراولها چه مقدار پول است؟ نادر و نسیم به تراولها نگاه میکنند، اما نمیتوانند دقیقا بگویند چقدر است. مریم میگوید من و پدرتان تصمیم گرفتهایم به هر کدام از شما برای عیدی یک دسته از این تراولها بدهیم، اما قبل از آن از شما میخواهیم به چند سوال ما جواب بدهید. نسیم و نادر با شادی به تراولها نگاه میکنند و قبول میکنند که به سوالات جواب دهند.
محمد میگوید سوال این است؛ صرفهجویی یعنی چه؟
از شنیدن این سوال، نسیم و نادر تعجب میکنند و هر کدام جوابهایی که به ذهنشان میرسد را میگویند:
صرفهجويي يعني خسيسبازي درآوردن!
صرفهجويي يعني گدابازي!
صرفهجويي همانطور كه در رسانهها ميگويند، يعني درست مصرف كردن.
صرفهجويي يعنی هدر ندادن پول.
...
وقتی نظرات نسیم و نادر تمام میشود، مریم میگوید جوابهای جالبی دادید. من هم فكر ميكنم اگر صرفهجويي را گدابازي يا خسيسبازي در نظر بگیریم، هيچوقت نميتوانيم یک صرفهجوی واقعی شویم. محمد ادامه میدهد صرفهجويي به اين معنا نيست كه ناچار باشيم لوازم و وسايلي را كه بدان نياز داريم تهيه نكنيم. صرفهجويي به معناي محروميت كشيدن هم نيست. صرفهجويي يعني در جستجوي خريد و به دست آوردن لوازم و كالاهاي مورد نيازمان باشیم، اما با بهترين و مناسبترين قيمت، به دنبال هدر دادن نباشيم و قدر و ارزش پولمان را بدانیم. با این توضیح آیا شما میتوانید این پولها را با صرفهجویی خرج کنید؟
در این جا نسیم و نادر به همدیگر نگاهی میکنند، گویی خیلی هم از این بحث خوششان نیامده و میگویند نمیدانیم! پس محمد ادامه میدهد و میگوید:
صرفهجويي شبيه به مجسمه ساختن است! از شنیدن این جواب، بچهها بیَشتر حیرت میکنند، اما مریم به آنها میگوید که خوب گوش بدهند و محمد ادامه میدهد که: فرض كنيد مواد اوليهاي مانند نوعي گِل مجسمهسازي در دست داريد و قرار است با آن مجسمه بسازيد. شما گل را با دستانتان ورز ميدهيد و هر عضو از بدن مجسمهتان را همانطور كه در تصور داريد يا همانطور كه در مدل، دیدهاید درست میكنيد. آيا شما چون گل زيادي در اختيار داريد يك گلوله بزرگ به جاي بيني مجسمهتان كار ميگذاريد؟ آيا ظرافتها را رعایت نميكنيد و به جاي صورت مجسمهتان يك توپ گِلي و به جاي انگشتهای آن، لولههاي كلفت ميگذاريد؟ و آخرش هم به جاي پيكره يك آدم، چيزي شبيه به فيل تحويل ميدهيد؟! در این جا بچهها با صدای بلند میخندند و محمد ادامه میدهد: البته که نه. برعكس شما با ظرافت مجسمهتان را ميسازيد، تناسب را رعايت ميكنيد و از گل مجسمهسازي استفاده بيهوده و زياد از حد نميكنيد، بلكه گل را به قاعده و به اندازه مورد استفاده قرار ميدهيد. محمد چند لحظه سکوت میکند و به بچهها نگاه میکند. بچهها کمی به فکر فرو رفتهاند. مریم سر رشته موضوع را به دست گرفته و ادامه میدهد: وقتی مجسمه میسازید هیچ وقت نمیگوييد اگر از گِل، كمتر استفاده كنم به معني اين است كه خسيسام يا دارم گدايي ميكنم! نميگوييد بايد تا ميتوانم گِل به كار ببرم! بلكه هنرمندانه با رعايت تناسبها، با ظرافت و دقت، درست به همان اندازه گل بر ميداريد كه لازم است. به اندازهاي كه نتيجه كارتان يك اثر هنري بينظير از آب در بيايد. صرفهجويي هم همينطور است. شما از پول، از امكانات و از انرژيهايتان بايد طوري استفاده كنيد كه نتيجهاش درست مثل يك اثر هنري بينظير باشد. همه ظرافتها را مراعات ميكنيد، به اندازهاي كه لازم است از منابع مالي استفاده ميكنيد اما نه اسراف ميكنيد و نه كم ميگذاريد. همه چيز در سر جاي خود واقع ميشود و شما و ديگران از نتايج آن بهرهمند ميشويد و بهترين استفادهها را ميبريد. ضمن اين كه پولهایتان هم به هدر نرفته و ذخيره ميشوند و باز هم ميتوانيد مجسمههاي بيشتري بسازيد! بنابراین یک معنای صرفهجويي این است که با يك پول ثابت، بهترين و مناسبترین چيزها را تهيه كنيم.
محمد ادامه میدهد که بچهها به نظر شما بهترين زمان برای صرفهجويی چه وقت است؟
نسیم میگوید با این توضیحاتی که دادید حتما الان هم میگویید همیشه باید صرفهجویی کنیم، اما محمد میگوید با این که همیشه باید صرفهجویی کنیم، اما نزديك عيد، كه اغلب افراد بيشتر به سراغ خريد لباس و انواع كالاها ميروند صرفهجويي اهميت بيشتري پيدا ميكند. انواع وسايل و لوازم منزل، لباس و كفش و كيف و شيريني و میوه و دهها قلم ديگر خريدهاي شب عيد همه ما ايرانيان را تشكيل ميدهد. به نظر شما چگونه ميتوان در اين همه خريدهاي ريز و درشت طوري صرفهجويي كرد كه هم رسم و رسوممان حفظ شود و هم هر چيزي سر جاي خودش باشد و هم چيزي به هدر نرود؟ هر كس پاسخ بهتري به اين سوال بدهد مجسمه زيباتري خواهد ساخت.
مریم ادامه میدهد: راستش من از مجسمهسازي سررشتهاي ندارم، اما از هنرمندها شنيدهام كه در هر اثر هنري بايد نوعي هارموني و تناسب وجود داشته باشد. اين تناسب به زيبا شدن اثر كمك كرده و آن را برجستهتر میکند.
این هارموني و تناسب در زمان صرفهجويي، به معنای «تعادل» است، اما تعادل در اين جا يعني چه؟ تعادل، يعني قرار گرفتن در مسيري درست بين زیادهروی و کم گذاشتن! به طوري كه كار شما نه افراط تلقي شود و نه تفريط و حد وسط اين دو باشد. افراط و تفريط هر كدام به اندازه خود ما را از حالت تعادل و هماهنگي با جهان خارج ميكنند. هر كدامشان ما را در رنج و ناراحتي قرار ميدهند. خط تعادل انسان، خطي است كه در آن، انسان به اوج شكوفايي و آرامش خود دست پیدا میکند. هر كاري كه ما را از اين خط تعادلمان خارج كند در واقع كمال و آرامش ما را تهديد كرده است. براي مثال اگر شما بيش از حد نياز غذا بخوريد دهها مشكل براي خود ايجاد ميكنيد از جمله معده درد، روده درد، عدم هضم سريع و ساده غذا، صرف انرژي بدن در راه هضم غذا به جاي ساير فعاليتها، كرختي و سستي، درست كار نكردن مغز، عدم توانايي حل مسائل و مشكلات در اثر عدم كاركرد درست مغز، خواب زيادتر، احساس سنگيني و... اگر به اندازه نيازتان نخوابيد و استراحت نداشته باشيد و در خواب تفريط كنيد هم با مشكلات زيادي روبرو خواهيد شد. در اين صورت هم زود عصباني ميشويد، تحريكپذيريتان بالا ميرود، اعمال داخلي بدن به درستي انجام نميشوند، مغزتان خوب كار نميكند، تمركز و دقتان پايين ميآيد و ... همه اينها به دليل خارج شدن از خط تعادل است. همينطور در هر كار ديگري هم اگر از خط تعادل خارج شويد نتایج منفي آن را خواهيد ديد. اسراف هم نوعي خارج شدن از تعادل است و در نتيجه مسائل و تبعات خود را خواهد داشت. به همين دليل صرفهجويي در زندگي انسان اهميت ويژه خود را خواهد داشت. در این جا مریم سکوت کرد و محمد ادامه داد:
چه نزدیک سال جديد و چه در ايام نوروز و حتي در همه روزهاي سال براي درست زندگي كردن و درست خرج كردن بايد سوالات مهمی را از خودمان بپرسيم. درست مثل يك مجسمهساز هنرمند كه از خود ميپرسد براي ساختن هر اندام پيكرهاش چقدر بايد گِل استفاده كند؟ و از چه نوع گلي بهتر است استفاده كند؟ شما هم سوالات كليدي را پيدا كنيد و از خود بپرسيد و به آنها جواب دهيد. براي مثال من و مادرتان برای خرید عید از خودمان این سوالات را میپرسیم:
در آستانه سال جديد دقيقا به چه چيزهايي احتياج داريم؟ فهرست وسايل لازم را يادداشت میکنیم و از خودمان میپرسیم كداميك از اينها اضافه و جزو بريز و بپاشهاي اضافه و بيهودهاند؟ از خودمان سوال میکنیم آيا واقعا داريم به رسم و رسوم عمل ميكنيم؟ آيا همه شيرينيهاي رنگارنگ و آجيلهاي درشت و مغز شده و مفصلي را كه ميخريم، مهمانان عيد مصرف ميكنند؟ آيا وقتي لباس لازم نداريم باز هم لباس و كيف و كفش جديد ميخريم؟ آيا از همه اينها لذت ميبريم؟ يا بيشتر آنها براي نمايش در جلوي ديگران تهيه ميشوند؟ اگر از ميزان و كيفيت اين خريدها كم كنيد با پولي كه ذخيره ميشود كار بهتري ميتوانيم انجام دهيم؟ آيا ميتوانيم وسايل کمتری بخریم و در عوض لذتهاي زندگي را از راههايي غير از خريد لوازم فراهم کنیم؟ آيا ميتوانيم بعضي چيزهاي قديمي را كمي تغيير و تحول دهيم تا متنوعتر شوند و دوباره آنها را مورد استفاده قرار دهيم؟ آيا...
میبینید بچههای عزیزم. اين سوالات همچنان بايد ادامه پیدا کنند تا به بهترين جوابها برسيد. به نظرتان امسال شما هم میتوانید خريدهاي خود را به آثار هنري تبديل كنيد؟ در این جا باز هم نسیم و نادر به همدیگر نگاه کردند. گویی دوست داشتند فکر کنند و ببینند آیا میتوانند هنرمندانهتر خرید کنند؟
محمد کمی سکوت کرد و بچهها کمی بیشتر به فکر فرو رفتند. مریم ادامه داد:
عزیزانم این را هم بگوییم که حواستان باشد که براي خوشحال بودن نياز به خريد نيست. همه ما افراد زيادي را ميشناسيم كه دور و بر خود را با انواع داشتنيها پر ميكنند، اما خوشحال نيستند. آنها همه چيز دارند، اما از زندگي لذت نميبرند. انگار هميشه زير سايه غم و اندوه زندگي ميكنند، اما شما نبايد جزء اين دسته از انسانها باشيد. امسال اين سوالات را هم جزو سوالات مهم خود بگذاريد: چگونه ميتوانم خوشحالتر باشم؟ چگونه ميتوانم اطرافيان خود را هر چه خوشحالتر كنم؟ و پاسخهاي غير مادي براي اين سوالات پيدا كنيد. آیا اکنون میتوانید سوالات مهم خود را بنویسید؟ نسیم و نادر پذیرفتند که سوالات مهم خود را بنویسند و هر کدام به سویی به سراغ دفترچه خود رفتند. مریم و محمد تنها شدند. چشمشان به دو دسته تراول افتاد که هنوز روی میز دستنخورده باقی مانده بودند و به هم لبخند زدند...
سال نو مبارک