ارزيابی روانی كودك و نوجوان چاق
جهت تعریف owerweight بودن هم معیارهای ذهنی و هم عینی منظور میگردند. در این موارد میتوان از چارتهای استاندارد (child Growth foundation) استفاده نمود كه آیا كودك بالاتر از صدك 97ام وزنی (یا 20 درصد بالاتر از وزن مورد انتظار نسبت به قد و جنس مورد انتظار) قرار دارد یا خیر؟ یك BMI بالاتر از صدك 90ام گاه به عنوان یك معیار عینی در نظر گرفته میشود. به نحو مشابه درجه چاقی طفل را میتوان با سنجش قطر چینهای پوست
و مقایسه با تابلوهای استاندارد تعیین نمود. ارتباطی منطقی بین ارزیابی ذهنی مشاهدهگر از چاقی طفل و این معیارهای استاندارد به چشم میخورد، ولی این رابطه ممكن است با قضاوت عینی طفل و خانواده از چاقی بسیار تفاوت داشته باشد.
دختران بزرگتر ممكن است چاقی را مسألهای كاملا طبیعی تلقی كرده و بسیاری از والدین كودكان چاق كه از لحاظ عینی در طیف نگرانكننده قرار میگیرند، طفل خویش را دچار هیچ مشكلی ندانند.
ارزیابی:
شواهد یك عاملی بودن چاقی ندرتا مورد تایید قرار گرفته است. برخلاف انتظار ارزیابی تخصصی كودكان چاق جذب و دریافت غیرمعمول بالایی را نشان نمیدهد. در اینجا باید جستوجو كرد كه آیا در گذشته و در طی زمانی خاص دریافت، افراطی بوده است و یا از سنین پایین و علیرغم دریافت نرمال افزایش وزن نشان میداده است؟
كودكان چاق كمتر از سایر كودكان فعالیت میكنند؛ ولی این تفاوت آنچنان شاخص نیست كه كاهش برونده انرژی را عامل چاقی به حساب آورد؛ بلكه برعكس، چاقی موجب كاهش فعالیت میگردد.
آیا الگوهای نامتناسب خوردن - مثل خوردن غذاهای ارزان و نشاستهای در خانوادههای سطح متوسط و پایین، تشویق به خوردن چیپس و بیسكویت و شیرینی بین غذاها توسط بعضی خانوادهها – وجود دارد؟ الگوی پرخوری خانوادگی احتمالا شایعترین علت چاقی است. شیوع چاقی با ساعات مشاهده تلویزیون رابطه مستقیم دارد (60 درصد از موارد چاقی در كودكان 10 تا 15 ساله با تعداد ساعات تماشای تلویزیون مرتبط است.
سایكوپاتولوژی خانوادگی: مادرانی كه در مورد رفتار خویش در برخی زمینهها احساس گناه میكنند، از كودك خود محافظت و مراقبت افراطی میكنند و نمیتوانند او را مستقل بار بیاورند. این كودك هیچگاه به درجهای نمیرسد كه با احساس گرسنگی به سوی غذا برود.
آیا كودكان چاق پرخاشگرترند؟ اگرچه انتظار داریم با محدودید شدید و عدم استقلال آنها چنین باشد، ولی عملا چنین نیست.
آیا كودكان چاق با احساس پریشانی و بدبختی بیشتر میخورند؟ به طور آشكاری همینطور است و نیز كودكان چاق در سنین قبل از بلوغ از گروه كنترل همسن خود افسردهترند.
آیا چاقی بسیار زیاد دلیل احساس بدبختی است؟ حتما این چنین است. بچههای چاق مورد استهزاء و اذیت سایر همسن و سالان خود قرار گرفته و الفاظی ناهنجار به آنان گفته میشود و كار به جایی میرسد كه یك انزوای اجتماعی واقعی بر آنان تحمیل میگردد.
مطالعات جامعهشناسی نشان میدهند كه اكثر كودكان حاضر به دوستی با همتایان چاق خود نیستند و حتی از كودكان معلولی كه عیوب بسیار شاخصی دارند نیز مطرودترند.
بالغین چاق خود ملامتگر، مضطرب و به انتقادات اجتماعی حساس هستند و همین نكات در مورد كودكان چاق نیز صدق میكند.
سایكوپاتولوژیهای بیشتر موجود در كودكان چاق در اثر عواملی مانند افسردگی مادر و شرایط سطح پایین اجتماعی رخ میدهد كه این شرایط سطح پایین نیز مستقیما به چاقی منجر شدهاند.
در ارزیابی كودك چاق باید یك تاریخچه كامل تهیه شود كه به خصوص زمان شروع چاقی را مشخص نماید.
اگر این شروع به ایام اخیر برمیگردد، آیا با حادثه خاصی همراه بوده است؟
جزئیات مصرف طفل به هنگام غذا و بین غذاها باید ثبت شود.
دریافت مواد غذایی توسط سایر اعضای خانواده و درجه چاقی آنان نیز با مساله مرتبط است.
هرگونه مشكل رفتاری یا هیجانی كودك باید ارزیابی شود؛ خصوصا اینكه آیا ظاهر و قیافه كودك بر رابطه او با سایر كودكان تاثیر گذارده است یا خیر؟
باید مشخص شود كه تا امروز چه رژیمی مورد استفاده قرار گرفته و انگیزه كودك و خانواده برای كاهش وزن چقدر بوده است.
مدیریت:
میزان چاقی و انگیزه كودك و خانواده را باید به دقت تعیین نمود.
در مورد كلیه كودكان بالاتر از صدك 97ام باید خطرات ناشی از اضافه وزن را مورد تاكید قرار دارد؛ اما در بسیاری موارد این تاكید به تنهایی نمیتواند حساسیتبرانگیز باشد.
در مواردی كه این انگیزش به دلیل تمسخر و آزار همسن و سالان یا هیات جسمانی كودك حاصل میشود، یك روش درمانی مثبت (positive treatment approach) مورد پیدا میكند:
1- محدودیت رژیمی (Dietary restrictions): رژیمی حاوی 800 تا 1000 كالری در روز با كمك متخصص تغذیه و در نظر گرفتن غذاهای مورد علاقه كودك كه لااقل در كوتاه مدت نتیجهبخش است.
2-روشهای رفتاری (Behavioral Measures): روش خود هدایتگری شناختی كودك كشف میكند كه چه زمان احساس ناتوانی كرده و یا به سراغ میانوعدهها میرود كه در این زمان وی را تشویق به یك فعالیت جسمانی مقدم بر خوردن میكنیم.
لااقل در مورد بزرگسالان این روشهای رفتاری اثرات دیرپاتری از مصرف داروهای كاهنده اشتها داشتهاند. برنامههای درمانی هدفگیری شده كه در برگیرنده كنترل رفتاری الگوهای خوردن، تعلیم كودك و خانواده در رابطه با ورودی كالریك و تشویق به ورزش و فعالیت هستند، لااقل اثرات موقت خوبی داشتهاند و امید به اثرات دیرپای آنها هم زیاد است.
روشهای خانوادگی و گروهی: سعی در اصلاح روش غذاخوردن كل خانواده دارد؛ زیرا در غیر این صورت كودك با ادامه آن رفتار در خانواده دریافت مواد غذایی خود را كاهش نخواهد داد. نشستهای خانوادگی و بحث در مورد رفتار غذایی بسیار مفید است؛ خصوصا اگر یكی از والدین دلواپس نباشد و به رفتار سابق خود ادامه دهد. مشاركت فرزندان بزرگتر و نوجوانان در گروههایی كه بر كنترل مكرر وزن متمركز هستند، احتمالا مفیدترین روش خواهد بود.
شرایط درمان تحت شرایط بستری:
الف- شك بین افراد خانواده در مورد تاثیر دریافت اضافی انرژی.
ب- موارد تهدیدگر حیات: مثل هیپووانتیلاسیون در سندروم پیكویكین.
ج- اگر الگوهای غذایی تغییریافته خانوادگی كافی نباشد، مدتی دوری از منزل، به طفل خود تنظیمی (Autonomy) میدهد؛ به نحوی كه پس از بازگشت میتواند از مصرف غذای تعارف شده امتناع نماید.
روشهایی مثل جراحی بایپس و Jaw-wiring در نوجوانان و فرزندان بزرگتر با موفقیت همراه بوده است، ولی در كل این روشها فقط در موارد تهدیدگر حیات توصیه میشوند.