Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 9 فروردین 1403 - 12:36

5
مهر
موفقيت نزديك است- قسمت اول

موفقيت نزديك است- قسمت اول

ما گاهى با تمرکز زیاد بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی‌بریم. خداوند چاى را به ما ارزانى داشته، نه فنجان را. پس از چای‌تان لذت ببرید و طعم خوش زندگی رابچشید.

ركسانا خوشابی؛ كارشناس ارشد مشاوره بالينی

 

ما بارها درباره روش‌های موفقیت با هم گفتگو كرده‌ایم. این بار می‌خواهم نكاتی را در قالب داستان‌هایی كه اكثرا واقعی هستند برایتان بازگو كنم كه در موفقیت همه ما  نقش دارند. موفقیت دور نیست و برای همه ما دست یافتنی است.

 

كیسه شانس
روزی حکیمی تخته سنگی را در وسط جاده‌ای قرار داد تا عكس‌العمل مردم را ببیند و خودش را  در جایی مخفی كرد. بعضی بازرگانان و ثروتمندان از كنار تخته سنگ می‌گذشتند. بسیاری هم غرولند می‌كردندكه این چه شهری است كه نظم ندارد. حاكم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با این وجود هیچ كس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی‌داشت. نزدیك غروب، یك روستایی كه پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیك سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناری قرار داد. ناگهان كیسه‌ای را دید كه زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. كیسه را باز كرد و داخل آن سكه‌های طلا و یك یادداشت پیدا كرد. در آن یادداشت نوشته شده بود: هر سد و مانعی می‌تواند یك شانس برای تغییر زندگی انسان باشد!

 

آبدارچی شركت مایكروسافت
مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی به شركت مایکروسافت تقاضا داد. مدیر مربوطه با او مصاحبه‌ کرد و برای نمونه گفت قسمتی را تمیز كند و چون از كارش خوشش آمد، گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیل‌‌تان را بدهید تا فرم‌های مربوطه را جهت  تکمیل برای شما ایمیل کنیم و همین‌طور تاریخی که باید کار را شروع کنید ...» 
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!» 
مدیر گفت: متأسفم. اگر ایمیل ندارید، نمی‌توانید در شرکت ما استخدام شوید. مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. او نمی دانست با 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کند. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی برود و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‌فرنگی بخرد. بعد خانه به خانه مراجعه کرد و گوجه‌فرنگی‌‌ها را فروخت. او در کمتر از دو ساعت ، توانست سرمایه‌ا‌ش را دو برابر کند. این كار را سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خانه برگشت. مرد فهمید می‌‌تواند به این طریق زندگی‌اش را بگذراند؛ بنابراین هر روز زودتر از خانه خارج می‌شد و دیرتر به خانه برمی‌گشت. در نتیجه پولش هر روز چهار تا پنج برابر می‌شد. به زودی یک چرخ دستی خرید، بعد یک کامیون، و بعد ناوگان خود را در خط ترانزیت (پخش محصولات) به كار انداخت! پنج سال بعد، مرد یکی از بزرگ‌ترین خرده‌فروشان امریکا شد. او می‌خواست برای آینده‌ خانواده‌اش برنامه‌ریزی کند؛ بنابراین تصمیم گرفت آنها را بیمه عمر كند. به یكی از نمایندگی‌های بیمه زنگ زد و سرویسی انتخاب کرد. وقتی صحبت‌شان به نتیجه رسید، نماینده‌ بیمه گفت: لطفا ایمیل‌تان را بدهید! مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.» نماینده‌ بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارید و با این حال توانسته‌اید یک شرکت بزرگ در شغل خودتان به وجود بیاورید؟ می‌دانید اگر ایمیل هم داشتید، به کجاها می‌رسیدید؟» مرد فوراً گفت: «بله، احتمالاً آبدارچی شرکت مایکروسافت می‌شدم!».

 

چای زندگی
گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم‌هاى موفقى شده بودند، با هم به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از گفتگوهای اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می‌داد. شغل‌هایشان متفاوت بود، اما حرف مشترک شان شکایت از فشار زیاد کار و بالا بودن استرس درکار و زندگی بود.  استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان‌هاى جوراجور، از پلاستیکى و کریستال تا سفالى و چینى و کاغذى (یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت ریختن چاى را بکشند. پس از آنکه تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت‌ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان‌هاى قشنگ و گرانقیمت برداشته شده و فنجان‌هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى مانده‌اند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می‌خواهید و این از نظر شما کاملاً طبیعى است؛ امّا منشاء مشکلات و استرس‌هاى شما هم همین است. مطمئن باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد؛ حتی برعکس، گاه ممكن است یک فنجان گرانقیمت و لوکس کیفیت چایى را که در آن است، از دید ما پنهان کند».
چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه داشتن یک فنجان شیک. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان‌ها رفتید و بعد به فنجان‌هاى یکدیگر نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و .... در حکم فنجان‌ها هستند. مورد مصرف آنها برای ایجاد یک زندگی خوب و مطلوب است. همه ما خانه و ماشین تهیه می‌کنیم تا راحت‌تر زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم. اما اغلب آنقدر درگیر نوع و شکل خانه و ماشین و یا سایر وسایل مصرفی‌مان می‌شویم که اصلا نوع مصرف درست آن، که همان ایجاد یک شرایط بهتر است را از یاد می‌بریم. آنقدر وسایل شیک و لوکس در خانه جمع می‌کنیم که از ترس دزد، آرامش‌مان را هم از دست می‌دهیم!
نوع فنجانی كه داریم، نه کیفیت چاى را تعیین می‌کند و نه آن را تغییر می‌دهد؛ امّا ما گاهى با تمرکز زیاد بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی‌بریم. خداوند چاى را به ما ارزانى داشته، نه فنجان را. پس از چای‌تان لذت ببرید و طعم خوش زندگی رابچشید. «من می‌خواهم»‌هایتان را کم کنید تا یک زندگی آرام و دلنشین داشته باشید.

 

برچسب ها: موفقیت، راه های رسیدن به موفقیت، داستان هایی از موفقیت، روش‌های موفقیت، زندگی موفق تعداد بازديد: 1003 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز