شعر و داستان - صفحه 13
بازدید: 27190
-
هاپيشته
وقتي ننه سرما عطسه كرد...
-
داستانک من و خانم معلم
خواب دیدم كه: خانم معلم به خانه ما آمده است. من و مادرم خیلی خوشحال شدیم. من یك سیب توی بشقاب خانم معلم گذاشتم. خانم معلم مرا نگاه كرد و گفت: «مثل خودت لپ گُلی و قشنگ است.»
-
بهار و ننه سرما
بهار خانم وقتی رسید دید خانه سرد است. ننه سرما زیر لحاف خوابیده و لپهایش گل انداخته است. ننه سرما سرش را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت: «بهار جان، ننه جان، چه خوب شد که آمدی.
-
مثل غنچه باغچه
باران میبارد ریز ریز، مادر روی پارچه یک غنچه کوچولو میدوزد. من میگویم: «مادر، باران میبارد ریز ریز». مادر سرش را بلند میکند. وقتی باران را میبیند خوشحال میشود.
-
گلم بهاره
پر، پر، پر، پرستو پر میزنه به هر سو چه ناز و مهربونه یه شعر برام میخونه میگه: «گُلم بهاره من اومدم دوباره»
-
پدربزرگ و بابایی
عصر، بابابزرگ به عكس جوانیاش نگاه میكرد. بعد توی فكر رفت و صورتش غمگین شد. من گفتم: «پدربزرگ، توی این عكس چقدر شكل بابایی هستی!» پدربزرگ دوباره به عكس نگاه كرد.
-
برف و عروسی
برفای مثل پولك از آسمون میباره درختِ خونهی ما یه تاجِ زیبا داره عروس، عروس، عروسی درختِما عروسه گنجشكِ كوچك من بازم اونو میبوسه
-
لالایی: خنده های تو
لالا، لالالا گلم، لالالا اومد زمستون شد فصل سرما این خونه گرمه با صدای تو گل و شكوفهس خندههای تو سرما دور دور خورشید منی غصه دور دور امید منی
-
هم قصه، هم بازی با انگشت: قابلمه ها
پنج تا قابلمه بودند. اولی گفت: «وقتی غذا میپزم درم با خوشحالی اینور آنور میپرد.» دومی گفت: «وقتی غذا میپزم با خوشحالی سوت میزنم». سومی گفت: «وقتی غذا میپزم قلقلكم میآید».
-
خنده، خنده
آی خنده، خنده، خنده بیا بشیم پرنده بریم به سوی ابرا صد آفرین مرحبا آی تُرشی تُرشی تُرشی به صف شین، یكی یكی من یه مغازه دارم چیزای خوبی دارم آی دونه دونه دونه مورچه میره به لونه
-
داستانک دوستش دارد
دیشب وقتی مادرم حمام رفته بود. خواهر كوچولویم توی خواب گریه كرد. پدرم فوری به طرف او رفت. كنارش نشست. موهایش را ناز كرد و آهسته آهسته روی شانههایش زد.
-
لالایی باران
دیشب كه میخواستم بخوابم، باران بارید. صدای باران مثل لالایی آرام و قشنگ بود. من آهسته گفتم: «باران، برای من لالایی میخوانی؟» باران گفت: «آره عزیزم، تو بخواب تا یك خوابِ قشنگ ببینی.»