Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 31 فروردین 1403 - 06:53

شعر و داستان - صفحه 10

بازدید: 27157

  • باغ قشنگ

    باغ قشنگ

    باغِ عمو خدا داد یه باغِ رنگارنگه میوه داره فراوون گل‌های اون قشنگه خوش‌حال و خندون می‌شه هرکی می‌ره به اون‌جا با مهربونی میگه: «خوش اومدی بفرما...»

  • بوق، بوق

    بوق، بوق

    من یک دوچرخه کوچولو دارم. دوچرخه‌ام یک بوقِ‌ سبز دارد. وقتی بوق آن را فشار می‌دهم، صدای بوق بوقش بلند می‌شود. آن وقت من هم با خوش‌حالی بوق را بیش‌تر فشار می‌دهم.

  • کبوتر زخمی

    کبوتر زخمی

    چرا می‌ترسی از من بگو آخر کبوتر؟ تو بالت می‌کند درد نزن دیگر،‌ نزن پر میان چشم‌هایت تو ترس و غصه داری نداری هیچ آرام تو در فکر فراری گمانم باز هستی به فکر جوجه‌هایت

  • مثل گل ها

    مثل گل ها

    عصر، یک خاله پیرزن توی پارک آمد. خاله پیرزن با عصایش آهسته آهسته راه می‌رفت. وقتی به ما نزدیک شد، چند تا گل دید. نفس بلندی کشید و به گل‌ها نگاه کرد.

  • گنجشک تنها

    گنجشک تنها

    صبح، یک گنجشک تنها زیر درخت ایستاده بود. من پیش او رفتم و گفتم: «گنجشک کوچولو چرا تنها ایستاده‌ای؟ برو روی درخت و با دوستانت بازی کن». گنجشک گفت: «آخر، تو هم تنها هستی».

  • بوس محکم

    بوس محکم

    مامانی میگه: «عزیز دلم مثل گلی تو وقتی برام شعر می‌خونی یه بلبلی تو» من نمی‌دونم چی بگم اونو می‌بوسم یواش که نه، یواش که نه یه بوس محکم.

  • نرمک

    نرمک

    مادر با کاموا یک جوجه برایم درست کرده است. من صورت جوجه را روی صورتم می‌گذارم. خیلی نرم است. آن را می‌بوسم و می‌گویم: «چه جوجه کوچولوی نرمی! اسمت را می‌گذارم نرمک.»

  • خاله جون

    خاله جون

    لا لا، لا لا لا گلم لا لا لا فردا خاله جون میاد به اینجا میون دستاش هی تابت می‌ده دوباره برات یه قصه میگه تو هم بگو که خاله، شیرینم همیشه بیا تو رو ببینم

  • گل و بوسه

    گل و بوسه

    یه گل دارم تو گُلدونه همیشه شاد و خندونه پروانه تا پیشش میاد برای اون شعر می‌خونه بال و بال و بال پر و پر و پر یه بوسه بده یه بوسه ببر

  • پدربزرگ

    پدربزرگ

    پدربزرگ می‌گوید: «پیری بد است.» اما من فکر می‌کنم پیری چیز خوبی است. چون پدربزرگ یک عینک و عصا دارد. او برای خود دندان مصنوعی هم خریده است. من خیلی دوست دارم پدربزرگ شوم.

  • بیا پیشم

    بیا پیشم

    پرنده آی پرنده بیا پیشم با خنده این همه دونه دارم توی حیاط می‌ذارم بخور تو دونه‌ها رو بگو شکر خدا رو

  • برف و بابایی

    برف و بابایی

    برفای دونه دونه از آسمون می‌باره بابای مهربونم چتر شو برمی‌داره تو این هوای برفی می‌خواد بره سر کار میاد منو می‌بوسه میگه: «خدا نگهدار.»

فیلم روز
تصویر روز