Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 - 05:48

19
مهر
داستانک لق لقی

داستانک لق لقی

یک نیمکت بود که پایه‌هایش همیشه لق می‌شد و جیرجیرِ صدا می‌کرد. بابای مدرسه یک نیمکت تازه سر کلاس بُرد و نیمکتِ لق لقی را گذاشت توی انباری. توی انباری یک گربه بازیگوش با مادرش زندگی می‌کرد.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی

 

یک نیمکت بود که پایه‌هایش همیشه لق می‌شد و جیرجیرِ صدا می‌کرد.

بابای مدرسه یک نیمکت تازه سر کلاس بُرد و نیمکتِ لق لقی را گذاشت توی انباری.

توی انباری یک گربه بازیگوش با مادرش زندگی می‌کرد.

گربه کوچولو مثل همیشه این ور دوید. آن ور دوید.

خسته که شد روی نیمکت پرید. نیمکت لق لق کرد. جیر جیر کرد.

گربه کوچولو خوشش آمد. دراز کشید. لبخند زد. چشم‌هایش را بست و خوابید.

 

برچسب ها: داستانک، سرگرمی کودکان، سرگرمی کودک، بازی های کودکان، بازی کودک، قصه شب، داستان کوتاه کودک، داستانک کودک، اوقات فراغت کودک، قصه گفتن به کودک تعداد بازديد: 1434 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز