Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 7 اردیبهشت 1403 - 02:37

13
بهمن
پدربزرگ و بابایی

پدربزرگ و بابایی

عصر، بابابزرگ به عكس جوانی‌اش نگاه می‌كرد. بعد توی فكر رفت و صورتش غمگین شد. من گفتم: «پدربزرگ، توی این عكس چقدر شكل بابایی هستی!» پدربزرگ دوباره به عكس نگاه كرد.

داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»؛  تصویرساز: سحر حقگو

 

عصر، بابابزرگ به عكس جوانی‌اش نگاه می‌كرد.

بعد توی فكر رفت و صورتش غمگین شد.

من گفتم: «پدربزرگ، توی این عكس چقدر شكل بابایی هستی!»

پدربزرگ دوباره به عكس نگاه كرد.

باز توی فكر رفت.

اما این بار لبخند زد.

من هم لبخند زدم.

چون فهمیدم پدربزرگ، خیلی بابایی را دوست دارد.

 

برچسب ها: سرگرمی کودک، کوچولوها، داستان کوتاه کودک، قصه کوتاه کودک، داستانک کودک، پدربزرگ و بابایی، قصه پدربزرگ تعداد بازديد: 863 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این داستانک چیست؟

فیلم روز
تصویر روز