Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 9 فروردین 1403 - 19:32

17
آذر
داستانک دوستش دارد

داستانک دوستش دارد

دیشب وقتی مادرم حمام رفته بود. خواهر كوچولویم توی خواب گریه كرد. پدرم فوری به طرف او رفت. كنارش نشست. موهایش را ناز كرد و آهسته آهسته روی شانه‌هایش زد.

داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرگر: ناهید لشگری فرهادی

 

دیشب وقتی مادرم حمام رفته بود. خواهر كوچولویم توی خواب گریه كرد. پدرم فوری به طرف او رفت.

كنارش نشست. موهایش را ناز كرد و آهسته آهسته روی شانه‌هایش زد.

خواهر كوچولویم چشمهایش را باز كرد. اما نور‍ِ لامپ چشم‌هایش را اذیت كرد و زودی چشم‌هایش را بست.

پدرم با یك دستش جلوی نور لامپ را گرفت و با دست دیگرش روی شانه‌ خواهرم زد.

خواهر كوچولویم دیگر با خیال راحت خوابید.

حتما پیش خودش فكر كرده كه مادر بیش‌تر از شب‌های قبل دوستش دارد كه دستش این‌طور سنگین شده است.

 

برچسب ها: سرگرمی کودک، کوچولوها، قصه شب، داستان کوتاه کودک، قصه کوتاه کودک، داستانک کودک، شعر و داستان تعداد بازديد: 779 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز