Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
شنبه 1 اردیبهشت 1403 - 20:01

12
اردیبهشت
هاپيشته

هاپيشته

وقتي ننه سرما عطسه كرد...

داستانك: فريبرز لرستاني «آشنا» تصويرساز: سحر حقگو

 

 

وقتي ننه سرما عطسه كرد، هاپيشته از دهانش بيرون پريد. يك كبوتر آن را ديد و گفت: «چه ابر كوچولويي، بعد آن را با نوكش برداشت و پر زد.

هنوز خيلي نپريده بود كه نوكش قلقلكي شد و گفت: «هاپيشته».

هاپيشته پريد توي هوا، خانم كلاغه هاپيشته را ديد و گفت: «واي چه روسريِ توريِ‌ قشنگي! آن را براي مهماني سرم مي‌كنم.»

بعد، هاپيشته را با منقارش گرفت و سرش كرد. توي لانه‌اش نشست و هي گفت: «هاپيشته، هاپيشته.»

جوجه كلاغ‌‌ها خوشحال شدند دست زدند و با هم گفتند: «ما هم بازي مي‌كنيم.» و با هم گفتند: «هاپيشته، هاپيشته.»

برچسب ها: داستانك، داستان ننه سرما، داستان خانم کلاغ، داستنان جوجه کلاغ تعداد بازديد: 756 تعداد نظرات: 0

ارسال نظر

فیلم روز
تصویر روز